فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 گفته های اطرافیان💠
#پارت_چهارم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠گفته های کارشناس و پزشک مغز و اعصاب در مورد عملکرد مغزی تجربه گر ها💠
#قسمت_پنجم
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. . گفت. .الهه پسرم زنگ زد نیم ساعت رفتم و برگشتم .. نمیدونم تو اون تایم که رفتم جایی رفته یا کسی او
.
مات و مبهوت نگاهم کرد و بریده و مضطرب گفت ..
_:شمع های ماشین خراب بود گذاشتم آرش ببره تعمیر ..خودمم چون کار داشتم پرایدشو برداشتم
_:خب چرا همین و از اول نمیگی ؟حتما باید دروغتو رو کنم بگی ؟فکر میکنی اینجوری برام گفتنش ارزش داره ...برام مهم نیست کجا بودی فقط برام عجیب بود تو ماشینت و به پدرتم قرض نمیدی چطور دلت اومده بدی دست آرش ...
دیگه حرفی نزدم و منتظرجوابشم نشدم .
چند روزی گذشت ..تقریبا سه روز بعد بود که اینبار با سند آپارتمان اومد خونه ...تو اتاق بودم صدام زد. .رفتم پذیرایی ..سندو گرفت سمتم
_:مبارکت باشه ..اپارتمانم به نامت زدم
نگاهمو قفل کردم رو صورتش ..سندو که گرفته بود سمتم ..از دستش گرفتم نگاهی کوتاه بااکراه به سندکردم .در کمال ناباوری احمد سندو مچاله کردم و پرت کردم سمتش ومتاسف سرمو تکون دادم گفتم
_:همه چیز پوله .؟ بنظرت میشه هرکاری کرد و با پول جبران کرد ؟
اومد سمتم ..پسش زدم و برگشتم اتاق ...روی تخت نشستم ..درسته دلم و روح و جسمم سر این قضیه نابود شده بود ولی تونسته بودم آینده خودمو و بچه هامو تامین کنم .دوتا خونه و یه ماشین و حساب بانکی و حالا ازش خواسته بودم برام مغازه بگیره تا گالری لوازم آرایشی بزنم .
قدم اولو خوب برداشته بودم حالا تمام زندگی احمد تو دستم بود!
چند روز بعد گوشیشو گذاشت روی اپن و رفت پشت بوم ..گوشیشو برداشتم ..باید به احمد ثابت میکردم من ابله نیستم !ضبط صدای مخفی رو گوشیش نصب کردم. .
فردا شب بعد شام که رفت حموم ..طبق معمول گوشیشو گذاشت دم دست ..بچه ها تو اتاق بودن ..گوشیشو برداشتم ومکالمات ضبط شده رو گوش دادم . گوش دادم و تمام زندگیمو بالا آوردم . حرفهای چندش وکثیف ..حرفهایی که شاید من خجالت میکشم تو خلوت به همسرم بگم ...مکالمشون تقریبا پایین تنه بود ...حس کردم سرم رو سرم سنگینی میکنه ولی من نباید ضعیف میشدم تا اینجا اومده بودم باید همشونو گوش میکردم ..بین مکالمات چندش آور چیزی که دستگیرم شد این بود که دختره فقط به فکر تلکه ار احمد بوده ..مدام میگفت برام طلا بگیر ..فلان طلارو دیدم ..ولی احمد پیچونده بودش ..برام خیلی جالب بود هفته پیش احمد برای دخترم یک دست النگو طلا خریده بود ولی به این دخترفقط جواب سربالا داده بود..مطمین شدم که احمد آتویی ازش داره ولی این نمیتونست حال خرابمو توجیه کنه ..گوشیشو پرت کردم. .
دستم روی قفسه سینم بود . هلن نگرانم شد
احمد از حموم اومد بیرون ....
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قربون قدم هات بشم …
این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست…
#حب
#کربلا
#اربعین
*________
@mosaferneEshgh
43.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺کتاب و حسابرسی از نظر کارشناس🔺
#قسمت_ششم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 گفته های اطرافیان💠
#قسمت_هفتم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دیدار با روح پدر💠
#قسمت_هشتم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 بلند شدن روح از جسم و گفته های اطرافیان💠
#قسمت_نهم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 روح پدرم بهم گفت من زنده نشدم تو مردی💠
#قسمت_دهم
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. مات و مبهوت نگاهم کرد و بریده و مضطرب گفت .. _:شمع های ماشین خراب بود گذاشتم آرش ببره تعمیر ..خود
.
.
دستم رو سینه قدم میزدم هلن با گریه قرصم و آورد داد ..احمد نگران پرسید. چی شده الهه ؟
نفس های عمیقی میکشیدم ...قلبم به تمام معنا میسوخت ..احمد اومد دستمو گرفت. .
دستشو پس زدم بسختی نفسمو ببرون میدادم و حرف میزدم
_:اون دختره هرزه چی داره ؟چرا ولش نمیکنی ؟منکه با مدرک هرزگیشم برات ثابت کردم .خودت هیچ ..چرا به من و بچه هات رحم نکردی ..حالمو بببین. .حال دخترتو ببین ..این حال الان ما فقط مقصرش تویی ...پست فطرت حالا ازم میپرسی چی شده ؟
نگران پرسید
_:از چی حرف میزنی ؟
محکم هولش دادم. بسختی سریع لباس پوشیدم ریموت ماشین و برداشتم و زدم بیرون ..بی هدف رانندگی میکردم. .بعد یک ساعت گفتم بسه آبرو داری ..باید برم به پدرش همه چیزو بگم ..تا به خودم اومدم جلوی درشون بودم ..ادرسشونو خیلی وقت پیش از طریق باشگاه پیدا کرده بودم ..حالا جلوی در قهوه ای بزرگ ایستاده بودم ..به چراغ خونشون که روشن بود نگاه کردم ...بی اختیار زنگ زدم خواهرم..خواهرم گفت اگه مطمینی پدرش مرد ابرو داریه امکان داره بفهمه دخترش صیغه شوهرته بخواد دختره رو به خاطر آبروش پایند زندگیت کنه ..بهتره از در تهدید واردبشی ...راست میگفت ..
پس زنگ زدم به خواهرش ...تا جواب داد گفتم. .
میشه از پنجره بیرون رو نگاه کنی ؟دختره تا سرشو از پنجره بیرون آورد براش دوتا بوق و چراغ زدم و پشت تلفن گفتم ..
_:میخوام بیام به پدرت همه چیزو بگم نظرت چیه عزیزم ؟!
صداش لرزید ..عجز و التماس تو صداش موج میزد.
_:خواهش میکنم پدرم مریضی سختی داره حالش خوب نیست ..من خودم پای مینو رو از زندگیت میبرم ...
اینقدر التماس کرد قبول کردم ولی تهدید کردم دفعه دیگه ملاحظه نمیکنم و ابروی دخترو پیش پدرش میبرم ..سرم درد میکرد ..اومدم خونه ..تا درو باز کردم احمد پشت در حیاط بود...با نفرت نگاهش کردم ..داشتم از کنارش رد میشدم که اروم گفت ..
_:معذرت میخوام ..
با این حرفش آتش تازه خاکسترشده دوباره زبانه کشید..برگشتم سمتش .دستم رفت بالا و محکم نشست روصورتش ..یکی ..دوتا ..بیشتر از ده بار پشت سرهم بهش سیلی زدم ..مقاومتی نکرد انگار دلش مثل دل من اروم میشد ..محکم هولش دادم خورد به دیواربه حدی زدمش که دستهام ..مشتهام درد گرفت. .میزدم و فحشش میدادم ...دلم اصلا آروم نمیگرفت ..اندازه این چند سالی که اذیتم کرده بود زدمش ...وقتی خسته شدم ...محکم بغلم کرد ...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 روحم برگشت و صحنه تصادف رو دید💠
#قسمت_یازدهم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 باورم نمیشد مردم و دیدن گریه های مادر 💠
#قسمت_دوازدهم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 فهمیدم مادرم از اعماق وجودش امام رضا رو صدا میزنه💠
#قسمت_سیزدهم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 دستم از اجسام رد میشد و ترس عجیبی که ...💠
#قسمت_چهاردهم
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 گریه های مادرم منو بی تاب میکرد 💠
#قسمت_پانزدهم
*________
@mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. . دستم رو سینه قدم میزدم هلن با گریه قرصم و آورد داد ..احمد نگران پرسید. چی شده الهه ؟ نفس های ع
.
.
خودمو از بغلش جدا کردم ..رفتم سمت درورودی خونه ..ازسر شونم برگشتم و ناامید نگاهش کردم. ..
_:من ازهمه چیز تو خبر دارم ازچی میترسی ؟اینکه دختره عکس بیاره ؟فیلم بیاره ؟صیغه نامتو رو کنه ؟آتویی که ازت داره برای من مهم نیست ...!
با چشمهای خیسش نگاهم کرد چونش میلرزید ..تمام غرورشو امشب به غارت برده بودم ..اومدم توی تختم دراز کشیدم ..
من اهل بی آبرویی نبودم ..میخواستم امشب همه چیزو تموم کنم ..برای خواهر مینو پیام های آخرمو نوشتم .تا دلم آروم بگیره...سرمو کشیدم و با گریه خوابیدم ...یهو یاد گل سری افتادم که چند ماه پیش از ماشین پیدا کرده بودم . از عصر مدام تو دستم بود..نگاهش میکردم ..رفتم برداشتم و زل زدم بهش ..به حدی فشارش دادم که کف دستمو زخم کرد ..همونطور گل سر تو دستم خوابم برد..دوباره کابوس دیدم و از خواب پریدم ..میدونستم نیمه های شبه ..قبلا هروقت خواب بدی میدیدم به آغوش احمد پناه میبردم ..ولی حالا خودش دلیل کابوس هام بود..نگاهی به جای خالیش کردم ..حسابش از دستم در رفته بود شب هایی که بدون احمد سر کرده بودم ...تپش قلبم زیاد بود ..دست بردم از کشو قرصمو بخورم ..لیوان آب از دست لرزونم افتاد...و همین منو برد به ورطه تلخ و شیرین خاطراتم ..یهو به خودم اومدم ..داشت آفتاب طلوع میکرد و من هنوز به تیکه های شکسته لیوان خیره بودم ..نگاهی دیگه به گل سر انداختمو و محکم پرتش کردم ..پتو رو کنار زدم. .پاورچین رفتم بیرون ..احمد روی کاناپه خوابش برده بودو تلویزیون با صدای خیلی کم روشن بود...
آروم رفتم سمتش....تو جزییات چهرش دقیق شدم...چقدر دلتنگ چهرش بودم ..باید به خاطر دل خودمم هم که شده یه فرصت اخر بهش میدادم ..اروم دستمو بردم سمت شونش و تکونش دادم ..با تکون اول از خواب پرید ..متعحب نگاهم کرد ..بلند شدو گیج و منگ روبه روم نشست ...
اروم لبخند ملیحی زدم ..لبخندی که مدتها بودازش دریغ کرده بودم. .
_:احمد کابوس دیدم. میترسم ..میخوام امشب بغلم کنی ...سرمو روی شونت بزارم و بهم بگی که دیگه نترسم ..
دستمو گرفت ..به سمت لبهاش برد و بوسید ..
یهو منو تو آغوشش کشید و زیر گوشم با بغض گفت. .
_:ممنونم ..ممنونم از بزرگواریت ..بهت قول میدم دیگه نمیزارم بترسی ..نمیزارم کسی اخم به ابروت بیاره..یه تنه گذشته رو برات تلافی میکنم ..
هردو باصدای بلندی تو اغوش هم گریه کردیم درحالی که هر لحظه فشار دستهامون دور کمرمون بیشترو بیشتر میشد. ..
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای #فرج مولا
«الهی عظم البلاء»
با صدای #فرهمند
بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃
قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱
التماس دعا🌹
*________
@mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میان این همه عاشق به فکر من هم باش...
#اربعین_پای_پیاده_حرم_ثارالله ❤️
#زائر
#دلتنگی
*________
@mosaferneEshgh