eitaa logo
مسافرانِ عشق
3.7هزار دنبال‌کننده
177 عکس
2.3هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
3.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 فرشته همراهی که ازم پرسید چی میخوای 💠 *________ @mosaferneEshgh
6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 آدم هایی رو دیدم که در حال عذاب کشیدن بودند💠 *________ @mosaferneEshgh
مسافرانِ عشق
. هر کدومتون نیاد دیگه تو این خونه جایی نداره... هیچکس چیزی نگفت و بلند شدم رفتم داخل اتاق... اقدس ه
. فرهاد با اخمایی در هم گره زده و صورتی پر ریش کنارم نشسته بود... وقتی چشمم به شلوارش خورد مشخص بود حتی صافش نکرده پوشیده... بغضمو به زور قورت دادم... عاقد شروع به خوندن ختبه کرد... خانم اعظم جوادی آیا وکیلم شما را با مهریه یک جلد کلام الله مجید یک شاخه گل رز و صد هزار تومن شما را به عقد دائم آقای فرهاد معمارزاده دربیاورم؟ مکث کرده بودم و عاقد خواست برای بار دوم بخونه که مادر فرهاد گفت: زیر لفظیم میخوای لابد؟ زود بله رو بگو وقتمونو نگیر... آروم بله گفتم... صدای دست زدن به گوش نمیرسید فقط پدرم بود و حاج آقا که دست میزدن... عاقد نگاهی به اطراف کرد و گفت: عروس خانم بله گفتن شگون نداره دست نزنید... مادر فرهاد جواب داد: شما کارتون بکنید حاج آقا... عاقد عینکشو بالا داد و ادامه داد: آقای فرهاد معمارزاده آیا وکیلم؟ فرهاد نفسش رو صدادار بیرون داد و گفت: بله... ولی بله ای که از صد تا نه بدتر بود... جز آقاجانم و حاجی کسی بهمون تبریک نگفت و بهمون هدیه نداد... نگاه اقدس نگاه کینه بود کینه ای که بعدها شعله ورتر شد... بعد از عقد فرهاد بدون حرفی بلند شد و عزم رفتن کرد که آقاجونم صداش زد و زد رو شونش: داماد جان شگون نداره عروستو تنها بذاری باهم برید خریدهای لازم رو انجام بدید... فرهاد نگاهی گذرا به من کرد و گفت: باشه حاضر بشید بریم... رفتم و لباسم رو با لباس بیرون عوض کردم و همراه فرهاد رفتیم... داخل ماشین هیچ صحبتی با من نمیکرد... خواستم سر صحبت رو باز کنم در حالیکه دستام از شدت استرس میلرزیدن رو به هم میمالیدم گفتم: آقا فرهاد؟ الان... کجا داریم میریم؟ جوابی نداد و من خورد شدم... با اخم به جلو خیره شده بود و با سرعت بدی ماشین رو کنترل میکرد... دوباره گفتم: اگه... اعصابتون... ناراحته... یه جا... نذاشت حرفمو تموم کنم داد زد: بس کن دیگه خوردی مغزمو انقدر حرف نزن... به تو چه که کجا میرم؟ میرم جهنم... سرمو زیر انداختم و فقط اشک ریختم... رسید دم جواهرفروشی و ماشین رو پارک کرد خودش پیاده شد و رفت داخل مغازه دو تا حلقه خیلی ساده دستش گرفته بود و آورد یکی رو انداخت روی پام: بنداز دستت پدرت گیر نده چرا دخترم حلقه نداره... خودشم حلقه اش رو دستش کرد... حلقه رو با دستی لرزون و دلی شکسته دستم کردم... دیگه خریدی انجام ندادیم نزدیک ظهر بود من رو گذاشت در خونمون و پاشو گذاشت روی گاز و رفت...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
زمان: حجم: 2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یاحسین عشقِ‌ تو بر عیشِ جهان مےارزد دیدن قبر تو و دادن جان مےارزد *________ @mosaferneEshgh
8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 موجود عجیبی که هر موقع کارش داشتم میومد💠 *________ @mosaferneEshgh