eitaa logo
مسافرانِ عشق
4.3هزار دنبال‌کننده
175 عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 خودم رو وسط اتاق دیدم و ...💠 *________ @mosaferneEshgh
پرستو...
مسافرانِ عشق
❕ میبینه نیستم عصر که رسیدم خونمون با دیدن ماشینش تمام وجوودم لرزید مونده بودم چه جوابی بدم به عقلم
❕ که مهد کودک باز کردم تا حرف میزنم میزنی زیر گریه منم که دلم پر بود گفتم کی حرف میزنی چه حرفی داری من پوسیدم نه تنها میزاری برم نه خودت منو میبری که همین حرفها ناراحتش کرد گفت پاشو‌لباس تنت کن برو خونه ننت من دیگه به تو نیازی ندارم ، تا حالاشم زیاد نگهت داشتم زنی که گند خانوادش رو ماست مالی کنه به درد من نمیخوره ، یالا هر چی رو میتونی جمع کن برو بقیشم برات میفرستم وقتی دید من تکون نمیخورم داد زد سرم چرا خفه خون گرفتی پاشو گورت رو گم کن ، با ناراحتی و شوکه گفتم کجا برم مازیار باور نمیکنم اینقدر عوض شده باشی از خونه بیرونم میگنی با بی رحمی ادامه داد بیرونت میکنم چون دیگه نمیخوامت شهریار هم داره بر میگرده خونه رو نیاز داریم برو خونه دایی و عمه چشم چرونت زندگی کن فقط برو اما من نرفتم یعنی هر چه فکر کردم دیدم نمیتونم که برم اخه مگه میشد من هنوز مازیار رو دوست داشتم ، هر چه داد و بیداد کرد سکوت کردم اومد نزدیکم گفت پرستو هر چه بیشتر بمونی بیشتر اذیت میشی من دیگه نمیخوامت نه تو رو نه خانوادت رو پس ادم باش بیشتر از این نه منو اذیت کن نه خودت رو ، حق و حقوقت رو میدم جدا شیم باورم نمیشد گفتم مازیار من دوستت دارم یه کاری کردن مامانمو مامانت به من چه ربطی داره دوباره مثل دیوونه‌ها داد زد اسم اون چشم چرون رو نیار اونم به اسم مادر ، من مادر ندارم فهمیدی و با همون حال ول کرد رفت بیرون اما تا چند روز میرفت و میومد میگفت جمع کن برو ، تا اینکه خودش بیخیال شد و بعد چند روزم گفت مهمون داره اخر هفته طبقه مادرش دوست داری میتونی بری خونه پریسا تا مهمونهام برن بعدشم با خنده گفت چه کنم که افتادی گردنم ، بعد رفتنش خیلی فکر کردم که اگه برم میگه از خداش بود پس بهتره که مثل همیشه صبوری کنم و موندم خونه ، مازیار که فهمید نمیرم رفت خرید هم برای مهمونهاش هم برای خونه خودمون ، هر چه گفتم بیام پایین کمکت کنم میوها رو بشورم و بخچال رو مرتب کنم قبول نکرد از اون شب یکم مهربون شده بود و ته دلم خوشحال بودم بلاخره مهمونهاش اومدن منم خیالم راحت که شوهرم اروم شده تا اینکه شب دوم مهمونیشون گفت میریم بیرون دیر برمیگردیم تو بخواب ، من که همیشه ۱۲ به بعد چشمهام بسته میشد ....
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاجت گرفتم...
مسافرانِ عشق
🌸🍃 🌺شهید شاهرخ ضرغام (26) لاهیجان 1 امثال من رو امام آدم كرد (راوی : آقای مير عاصف شاهمرادی). ن
🌸🍃 . 🌺شهید شاهرخ ضرغام (27) 🌺 . لاهیجان 2 نماز جماعت (راوی : آقای مير عاصف شاهمرادی) به مسجد جامع رفتيم. امام جمعه شهر با ديدن ما خيلی خوشحال شد. تک تک ما را در آغوش گرفت و بوسيد. بعد هم در گوشه ای جمع شديم. ايشان هم اوضاع شهر را توضيح داد و گفت:مردم ديگر جرات نمی كنند به مسجد بيايند. نماز جمعه تعطيل شده. مامورين كلانتری هم جرات بيرون آمدن از مقر خودشان را ندارند. درگيری نظامی نداريم. اما آنها همه جا هستند. در و ديوار شهر پر شده از روزنامه ها و اطلاعيه های آنها. نزديک به چهل دكه روزنامه در شهر راه انداخته اند.صحبت های ايشان تمام شد. سلاح ها را كنار گذاشتيم. با شاهرخ شروع به گشت زدن در شهر کرديم. همانطور بود كه حاج آقا می گفت. سر هر چهارراه ايستاده بودند و بحث می كردند.نماز جماعت را برقرار كرديم. صدای اذان مسجد جامع در شهر پيچيد. چند روزی به همين منوال گذشت. خوب اوضاع شهر را ارزيابی كرديم. شاهرخ هر روز زودتر از بقيه برای نماز صبح بلند می شد. بقيه را هم بيدار می كرد. بعد هم پيشنهاد كرد نمازجماعت صبح را در مسجد راه بياندازيم. حاج آقا هم خوشحال شد و گفت: اتفاقاً پيامبر(ص) حديث زيبایی در اين زمينه دارند. ايشان می فرمايند: "خواندن نماز جماعت صبح در نظرم از عبادت و شب زنده داری تا صبح بالاتر است". ادامه دارد...
7.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 احساس ناراحتی و اندوه برای جسم💠 *________ @mosaferneEshgh