eitaa logo
مسافرانِ عشق
4.2هزار دنبال‌کننده
174 عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
11.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 روحم فضای داخل خونه رو می دید💠 *________ @mosaferneEshgh
همزاد...
مسافرانِ عشق
❕ از اقام خجالت میکشیدم و چادرمو جلوتر کشیدم حاج اقا نماز جماعتمون اومده بود و همونطور خصوصی محرمیت
❕ تازه فهمیدم چرا اون همزاد نمیتونه به کمال اسیب بزنه چون تو جیب لباسش یه قران کوچیک داشت و یه گردنبند تو گردنش که پلاکش ایت الکرسی بود... حق با مادربزرگم‌بود اجنه از اسم خدا وحشت داره و میترسه... کمال سرشو پایین مینداخت و تو چشم هام نگاه هم نمیکرد و دوباره پرسید شما چی نماز میخوندید؟ _بله میخونم... چشمم به پنجره افتاد و سایه اش که اونجا نشسته بود مشخص بود و کمال نمک خواست تا به دوغش بزنه و با اینکه میترسیدم بلند شدم برم حیاط توی کفش های کمال پر بود از یچیز کثیف مثل بالا اوردن و یچیز بوی بد و خیلی وحشتناک...مامان رو صدا زدم و کفش هارو شست و من رو تا جلوی اتاق برد و نمک بردم داخل...اون شب خیلی بهمون سخت گذشت و بعد شام مادر کمال و خود کمال تو اتاق کناری خوابیدن و ما اونسمت خوابیدیم...اقام و مادربزرگم‌کلی حرف زدن و قرار شد اونا که رفتن صبح بریم پیش یه دعا نویس بود تو یه شهر دیگه اونجا و اون برام دعا بنویسه...نه مامان میتونست از ترس بخوابه نه من...اون قسمت موهام که سفید شده بود خیلی عذابم میداد و حال بدی پیدا میکردم وقتی میدیدمش... باور کردم که نمیتونه اینبار به کمال اسیب بزنه و کمال خیلی رابطه خوبی با خدا داشت...صبح برای نماز همه بیدار شدن و دیگه کسی نخوابید...کمال و مادرش صبحانه خوردن و راهی شدن و رفتن، اقام مادربزرگم و من و مامان هم پشت سر اونا رفتیم پیش اون سید دعا نویس و منتظر بودم که اون یه راه چاره برام پیدا کنه... همونم‌شد و وقتی نگاهی بهم کرد خودش گفت که یه همزاد دارم و دنبالمه...نگاهی به صورتم کرد و گفت:اون داره از تو تغذیه میکنه و هربار که بهت دست بزنه عمر میگیره و عمر تو رو کم میکنه...یا اینکه یجای که اونا بودن اب داغ ریختی یا شب جمعه جایی که اونا بودن دستشویی کردی...ولی هرچی هست با این دعا درست میشه ..اون درختم انگار محل زندگیشه اونو از ته ببرید و بسوزونید..اون جنازه دوقلو رو چیکار کردید؟ مامان اشکشو با گوشه روسریش پاک کرد و گفت:اونو همونجا دفن کردیم... _شایدم اون همزاد هردوتاشون و اگه اون جنازه ام پیدا کنید و روش اب این دعا رو بریزید درست بشه...همزاد خوب و بد داریم و از شانس تو دختر این بده...‌اگه به این خواستگارت صدمه نزده چون اعمالش انقدر خوب و پاکه که نتونسته.... ادامه دارد...
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و سلامی که به دیدار رسید....🍃 سردارِ دلم.... *________ @mosaferneEshgh
حاجت گرفتم...
مسافرانِ عشق
🌸🍃 ✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ 🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (10) 🌺 پل کارون 2 راوی : آقای عباس شی
🌸🍃 . ✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ بسم الله 🌺شهید شاهرخ ضرغام (11) 🌺 ظاهر و باطن 1 راوی : آقای عباس شیرازی در پس هيکل درشت و ظاهر خشنی که شاهرخ داشت، باطنی متفاوت وجود داشت که او را از بسياری از همرديفانش جدا می ساخت. هيچگاه نديدم که در محرم و صفر لب به نجاست های کاباره بزند. ماه رمضان را هميشه روزه می گرفت و می خواند.به سادات بسيار احترام می گذاشت. يکی از دوستانش می گفت: پدر و مادرش بسيار انسان های با ايمانی بودند. پدرش به لقمه حلال بسيار اهميت می داد. مادرش هم بسيار انسان مقيدی بود. اينها بی تاثير در اخلاق و رفتار شاهرخ نبود.قلبی رئوف و مهربان داشت. هر چه پول داشت خرج ديگران می کرد. هر جائی که می رفتيم، هزينه همه را او می پرداخت. هيچ فقيری را دست خالی رد نمی کرد.فراموش نمی کنم يکبار زمستان بسيار سردی بود. با هم در حال بازگشت به خانه بوديم. پيرمرد درشت اندامی مشغول گدایی بود و از سرما می لرزيد. شاهرخ فوری کاپشن گران قيمت خودش را در آورد و به مرد فقير داد. بعد هم دسته ای اسکناس از جيبش برداشت و به آن مرد داد وحرکت کرد. پيرمرد که از خوشحالی نمی دانست چه بگويد، مرتب می گفت: جَوون، خدا عاقبت به خيرت کنه! ادامه دارد..