eitaa logo
مسافرانِ عشق
4.3هزار دنبال‌کننده
175 عکس
2.1هزار ویدیو
1 فایل
آغاز ، عاشقی.... پایان ، خدا....
مشاهده در ایتا
دانلود
مسافرانِ عشق
. گفت ..مامان ..من دلم نمیخواد بزرگ بشم ..بدم میاد ..سرشو ازسینم برداشتم تو چشمهای درشت و مشکییش که
. ولی ...اشتباه میکردم! کم کم شروع کرده بودم به غرزدن اینکه چرا همکارای دیگت وقت دارن چرا زودتر میرن تو فقط دیر میای !یه روزم بین بحثمون بهش یه دستی زدم و گفتم . فکر میکنی نمیدونم چته نمیدونم داری چیکار میکنی ؟خوب میدونم ولی میخام بدونم تو کی دست برمیدای از این کارهات ..درواقع هیچی نمیدونستم فقط میخواستم عکس العملش رو ببینم .. آدم تابلویی بود شایدم چون من میشناختمش دروغاشو متوجه میشدم ..خدا میدونه چه حالی بود دلم وقتی این حرفهارو میگفتم . دلم میخواست احمد بخنده و دستم بندازه ..ولی دستپاچه شد .. وهمین قلبمو هزار تیکه کرد !از همون روز مطمین تر شدم !شکسته ترشدم ..خودمو و زندگیمو بدجور انگار باخته بودم ..من کل زندگیم تقاص گناه نکرده داده بودم. .خیانت حق من نبود..حق بچه هام نبود..حق این زندگی که به دندون گرفته بودم نبود.!دیگه میخواستم با واقعیت روبه رو بشم دسترسی به گوشیش نداشتم رمزشو جدیدا عوض کرده بود..تا اینکه یه روزی رفته بودیم مراسم جشن نیمه شعبان نزدیک خونه مامانم فاصلش از خونه ما خیلی دور بود نیم ساعت باماشین نمیدونم چی شد پام پیچید کیان بغلم بود خواهرمم همرام بود دردش بد بود چشام سیاهی رفت از حال رفتم از شدت درد ضعف کردم حالم بد شد با کمک خواهرم رفتیم خونه یکی از اشناها خونش نزدیک اونجا بود زنگ زدم احمد بیاد دنبالم با گریه و ناله بهش گفتم پام پیچیده فکر میکردم سمت مردا باشه ولی گفت برگشته خونه تعحب کردم این همه راهو برگشته گفتم نمیتونم راه برم شروع کرد بد و بیراه فحشم داد بد حرف زد...خیلی بد...انتظار نداشتم ..قلبم برای هزارمین بار شکست منم سرش داد زدم _:بیغیرت نمیفهمی دارم چی میگم پام اسیب دیده ..تو بجای اینکه بیای منو برسونی بیمارستان داری بد و بیراه میگی! اشکام صورتمو خیس کرد .رفتیم بیرون ..سر خیابون پسر داییمو دیدیم منو رسوند با ماشینش خونه مامانم بابام پامو دید گفت صدرصد شکسته ساعت ۵ و نیم عصر بود تا ساعت ۹ شب از درد به خودم پیچیدم انگار لج کرده بودم هرچه بابام اصرار میکرد نرفتم بیمارستان یهو احمد اومد ..دمغ بود مثل بجه هایی که زدن یه شی با ارزش شکستن و پشیمونن و منتظر تنبیه !باهاش سر سنگین بودم به مامان بابامم گفته بودم باهاش بحثم شده اصرار کرد بریم بیمارستان ..خواست دستمو بگیره دستشو پس زدم .....
دانلود+دعای+فرج+با+صدای+فرهمند.mp3
2.58M
دعای مولا «الهی عظم البلاء» با صدای بخوان دعای فرج را، دعا اثر دارد🍃 قرار ما هر شب حوالی ساعت ۲۱ التماس دعا🌹 *________ @mosaferneEshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🍃و عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🌸و عَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ و سلامی که به دیدار رسید....🍃 سردارِ دلم.... *________ @mosaferneEshgh
🌷 با شهدا 🌷 دوربین خدا 🌷سه روز، روزه گرفت. از او پرسیدم: چی شده؟ چرا غذا نمی‌خوری؟ گفت: دارم خودم را تنبیه می‌کنم. گفتم: مگر چکار کردی که خودت را تنبیه می‌کنی؟ گفت: یادت است آن روزی که بچه‌های تبلیغات لشکر، با دوربین، به گردان ما آمده بودند. گفتم: خوب. گفت: وقتی دوربین سمت من آمد، مرتب نشستم و موهایم را مرتب کردم. گفتم: خب، اشکالی دارد؟ 🌷....آهی کشید و گفت: بعد از مصاحبه فکر کردم، با خودم گفتم: ابراهیم! این مصاحبه‌ها را مگر چه کسی می‌بیند؟ آدم‌هایی مثل خودت. ولی با این‌حال، تو خودت را مرتب کردی و درست نشستی و مواظب رفتارت بودی، اما می‌دانی که سال‌هاست در مقابل دوربین خدا قرار داری و هرطور که می‌خواهی زندگی می‌کنی و هیچ وقت هم خودت را جمع و جور نکرده‌ای؟ این فکر مرا اذیت می‌کند که چرا بنده‌های خدا را به خدا ترجیح دادم؟ بنابراین خودم را تنبیه می‌کنم! 🌹خاطره ای به یاد شهید ابراهیم محبوب فرمانده گردان حزب الله راوی: رزمنده دلاور غلامرضا سالم *________ @mosaferneEshgh
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 فردی که باهاش تصادف کرده بودم رو بهم نشون دادن💠 *________ @mosaferneEshgh