#نکته
متاسفانه بعضی از اقایون تا به حال از اعضای بدن خانومیشون تعریف نکردن.
مثلا از چشماش, نوع نگاه کردنش , فرم لب هاش, ظرافت دست هاش و....
گاهی که دارین با خانومی حرف میزنین و نگاهتون بهم میخوره یهو بزنین به پیشونیتونو بگین وااااای! چشماشو💝
یا وقتی خانومی داره براتون حرف میزنه, یه لبخندی بزنینو وسط حرفش بپرینو بگین این صدای خوشگل رو خدا چطوری تونست خلق کنه؟!😍
یه قندی تو دل خانومی آب میشه که نگووووو☺️
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
💠اگر بتوانید به جای #انتقاد از شوهرتون به او #پیشنهاد بدهید اثربخشتر خواهد بود!
🌼مثلا به جای اینکه بگیم "چرا منو تفریح نمیبری؟"
👈 به او بگیم "وقتی منو #تفریح میبری حالم خوب میشه"🙂
🌼 و یا به جای اینکه بگید "چرا دیر اومدی خونه؟" و "تا حالا کجا بودی؟"
👈میتونید بگید "خیلی #نگرانت شدم اتفاق خاصی افتاده بود که دیر اومدی؟"
🍃❤️👇
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 چرا همسرم به حساسیتهای من توجه نمیکند؟
🍃❤️ @moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال279
من و خانمم چند ماهی هست که ازدواج کردیم ماههای اول هیچ مشکل خاصی نداشتیم ولی متاسفانه طی ماههای اخیر اخلاق و رفتارش کلاً عوض شده از اونجایی که اسم خانومهایی که من قبلا رفتم خاستگاریشون رو فهمیده دائماً سر هر بحثی که پیش میاد اولین جمله اش اینکه که تو هنوز به اونها علاقه داری یا اونها رو بیشتر از من دوس داشتی ولی متاسفانه مشکل به همین جا ختم نمیشه جدیدا حساسیتش بالا رفته اگر مثلا با هم بیرون بریم اگر یه خانوم از جلومون رد بشه سریعا میگه تو به این خانومه نگاه کردی (سنش فرقی نمیکنه حتی اگه پیرزن باشه) حتی نمیزاره تلویزیون یا کامپیوتر نگاه کنم چک هر روزه گوشی و تلگرام بماندمیگه تو به خانوما نظر داری حالا بماند که تا الان چقد واسش قسم خوردم که عزیزم اینطور که تو فکر میکنی نیست ولی کو گوش شنوا لازم به ذکر هستش که در هیچ زمینه ای واسش کم نذاشتم نه مادی نه عادفی و حتی جنسی حتی تمام کارها طبق نظر اون انجام میشه.....
حالا اگه میشه از شما خواهش دارم منو راهنمایی کنید چیکار باید بکنم
در ضمن ایشون حتی به خانومهای فامیل هم حساسیت دارن... من از پدر و مادر ایشون هم کمک خواستم و اونها چند باری راهنماییش کردن ولی فایده نداشته اگه امکانش هست منو زودتر راهنمایی کنید خواهشا
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
خب پسر خوب احتمالا همین یکی دوماهه یه کاری کردی ویا اتفاقی افتاده که باعث حساسیت بالای ایشون شده
میدونی که جنسه خانومها حسادت هستش واقارو فقط برای خودش میخواد ولا غیر ونگران اینه که نکنه همسرش رو ازش بگیرند
اما این غیر منطقی که ادم به صرف شنیدن چند نام تا این حد به هم بریزه ودر حد یه ۹مریض پارانویا پیش بره گواینکه همین هم اشتباه بوده لزومی نبوده شما همچین صحبتهایی بکنی واسامی کسانی رو که خواستگاریشون رفتی شماره کنی براش بهتره که اعتمادش رو جلب کنی تا یه ارامش نسبی کسب بکنه مثلا یه مدت فضای مجازی نرو یاخیلی گوشی دستت نگیر یا گوشی رو عمداً بذار خونه تا مطمئن بشه خبری نیست بعد نسبت بهش محبت داشته باش از کلمه دوستت دارم براش استفاده کن تعداد همبستر شدن رو در صورت خوب بودن حال روحی ایشون بیشتر کن همراه با معاشقه کامل تا احساس ارامش کنه ودوست داشتن شما رو باور کنه ودر ارباط با خانمها چه غریبه چه اشنا جانب اختیاط رو رعایت کن وحفظ حریم کن تا این حساسیت برطرف بشه به امید خدا ود همه احوالات توکل بر خدا کن که بهترین یاور هستش
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#نکته
ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺩﻝ ﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺷﺎﻥ ﺑﺎﻭﺭﺷﺎﻥ ﮐﻨﺪ.
اﺻﻼ ﺧﻮﺷﺸﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺁﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺷﺎﻥ ﺩﺭ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﻫﺎ ﻭﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩﻫﺎﯾﺸﺎﻥ(ﻣﺜﻼ ﺩﺭ ﺗﺎﻣﯿﻦ ﺍﻣﻨﯿﺖ ﻭﺭﻓﺎﻩ ﻭ...)ﺷﮏ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
ﺑﺎ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﻫﺎﯾﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻧﺎﯾﯽ ﻭﻣﻬﺎﺭﺕ ﻭﺍﺳﺘﻌﺪﺍﺩ ﻭ ﭘﺸﺘﮑﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﺩﺍﺭﯾﺪ.
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
مشاوره آنلاین:
#وقت_دلدادگی
قسمت 54
-آروم باش عزیزم... باشه باشه... فقط آروم باش... چرا عصبانی شدی. . ببخشید.... من احساس کردم از چیزی ناراحتی.....خواستم فقط دلیل شو بدونم
فقط بلند بلند گریه می کرد.مانده بود چه کار کند.باز هم اصرار کند تا دلیل این آشفتگی را بداند یا فعلا بیخیال شود.تحمل نداشت او را اینگونه ببیند
ترجیح داد بخوابند .شاید حالش مخصوص امروز باشد.فردا شاید اثری نماند.روبروی آینه ایستاده بود و به خودش نگاه می کرد.پشت سرش رفت.از پشت در آغوشش کشید
-با من که قهر نیستی
همانطور که در آینه به تصویر خودشان نگاه می کرد آرام جواب داد
-نه نیستم
شروع کرد بافت موهایش را باز کردن.زندگی هم گاهی مثل موج موهای فاخته مواج و نا آرام میشد.
تشکر کوتاهی کرد و زیر پتو خزید.نیما هم آرام کنارش دراز کشید.نه به عصیان یک ساعت پیشش،نه به سکوت افتضاح الانش. زل زده بود به نیما و نگاهش می کرد.
آه چه می گفت به این دختر.الان اگر دوباره می پرسید چرا اینطور است باز می خواست گریه کند.چشمانش را بست.رد انگشتانش را با چشمان بسته روی چشمها ،گونه ها و لبهایش حس می کرد.قلبش که دیگر از تنظیم در آمده بود و محکم و نا مرتب می کوبید اما چشمانش را باز نکرد.دوست نداشت با آن ذهن آشفته فاخته، امشب چیزی بینشان اتفاق بیافتد.
صبح دست و صورتش را شست و به آشپزخانه رفت لبخندی به رویش زد و آرام سلام داد.زیر چشمی نگاهش کرد.چشمانش بیحال و بیخواب بود.آهی کشید.لقمه را در دهانش می گذاشت که بوسه آرامی روی گونه اش نشست.کنارش نشست و مظلومانه به او چشم دوخت
-بابت داد و بیداد دیشب ببخشید
در حالیکه لقمه را می جوید شانه ای بالا انداخت.مهم داد و بیداد نبود چرا نمی فهمید.مهم حال و اوضاع داغان و خرا بش بود که ناراحتش می کرد.دوست نداشت او را اینگونه ببیند.یه چند لقمه ای خورد و تشکر کرد.به اتاق رفت تا حاضر شود دنبالش آمد.تی شرتش را در آورد و پیرهن مردانه ای پوشید خواست دکمه هایش را ببندد فاخته پیش قدم شد.آر ام و بدون حرفی دکمه هایش را بست.سرش را روی سینه اش گذاشت.
آرام به نوازش موهایش پرداخت
-میشه نری
همانطور که موهایش را نوازش می کرد بوسه ای روی موهایش کاشت
-باید برم....پول باید ردیف کنم.چند جا کار واجب دارم.باید این شر رو از سرم وا کنم.تو حال نداری بمون خونه
نچی کرد
-با فروغ می خوام برم یه جایی.می خواد بیاد دنبالم با ماشین.
-من نباید بدونم کجا می خوای بری؟
حلقه دستانش را محکمتر کرد
-می خواد بره آزمایش بده، می خواست یکی باهاش باشه تنها نباشه. ...منم گفتم میرم باهاش
تن فاخته را از خودش جدا کرد.صورتش را در دستانش گرفت
-فقط می خوام حالت خوب باشه و همیشه بخندی....آره هزار بارم بگی من می گم سنت برای ازدواج کمه....اما حالا من این خانم کوچولو را خیلی دوست دارم گناهه....دوست دارم خندون باشی فاخته.... من دیوونه میشم اینطور باشی
گلوله های اشک شروع کردند پایین آمدن. اشکهایش را بوسید
-برم الان. ...خیلی کار دارم....گریه نکن دیگه....دلم همش می مو
نه اینجا....شب با هم حرف می زنیم باشه
فقط سرش را تکان داد.پفی کشید واز در بیرون رفت.نخیر!این که از دیروز هم بدتر بود .در دلش خدا خداکرد چیز مهم و بزرگی مثل وجود مهتاب نباشد. . دیگر چیزی به ذهنش برای حال خراب فاخته نمی رسید
*
ماشین را در گوشه ای پارک کرد و پیاده شد .خانه اش فاصله زیادی با نیما نداشت .دو سه خیابان پائینتر بود.امروز می خواست در خواست انحلال شرکت را بزند اما حیفش آمد.نه انکه حالا شرکت قدری داشته باشند اما برایش کم زحمت نکشیده بودند.از صبح بیرون مانده بود و چیزی نخورده بود.آنطرف پارک یک شیرینی فروشی بود اما برای رسیدن به آنجا اگر از پارک رد میشد راه نزدیکتر میشد.وارد پارک شد و کمی هم اطراف را نگاهی انداخت.بعد از خریدن شیرینی باز هم از داخل پارک رد شد داشت دیگر از ان سر پارک خارج میشد اما با حدس دیدن چهره آشنایی کمی مکث کرد.اشتباه نکرده بود... خودش بود .. فاخته بود....آرام به سمتش رفت...همانطور نشسته بود و به روبه رو خیره شده بود.اشک هم همانطور بی اراده از چشمانش می امد .کمی به سمتش خم شد
-فاخته خانم
نشنید .اینبار بلند تر صدا کرد
-فاخته خانوم
سرش به سمت صدا برگشت و با دیدن او سریع خودش را جمع و جور کرد و ایستاد
-س...سلام آقا فرهود....من ....چیزه
اینجا آنهم با اینحال چه می کرد
-اینجا چی کار می کنین ؟!فاخته خانوم طوری شده
ادامه دارد...
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#همسرداری
همواره خالصانه همسرتان را در کارهایش تشویق کنید. زوجهایى که یکدیگر را تشویق و تحسین مىکنند؛ در حقیقت به اعتماد به نفس یکدیگر و افزایش علاقه بینشان کمک مىکنند.
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌نیایش امروز 🍃🌺
پروردگارا❣
امروز باور دارم آنقدر برایت عزیزم که ،یک عمر زندگی بر زمین را بمن هدیه دادی .
خدایا برای تک تک روزهای عمرم ، فضایی که در آن ؛ فرصت آموختن و تجربه کردن دارم . سپاسگزارم.
بمن قدرت اختیار دادی و این موهبتی بی نظیر است من می توانم انتخاب کنم تمام خوبی هایی را
که تو دوست داری .
پروردگارا ❣
بمن بیاموز تا همواره ،ناظر بر زیبایی ها باشم .
و هر آنچه از خوبی که تو خواستار آنی , ببینم
خدایا ❣
کمکمان کن تا شیوه نگاهمان به زندگی
بی غبار باشد.
ما به خوبی ها و زیبایی های زمین نگاه می کنیم
تو هم زندگی و روزگارمان را زیبا ،کن ..
آمین لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین
نیست خدایی جز الله فرمانروای حق و آشكار 🌹
♡ @moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺