eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.7هزار دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقانه مذهبی ۵ با صدای گرفته‌ای گفتم: -میگه لباس زیادی دست و پاگیرش میشه تو عزاداری‌ها. مامان‌بزرگ شال گردن بافت مشکی رو که حتم دارم دست هنر خودش بود، داد دستم. -می‌دونم عزیزم، این حرف هر ساله‌شه؛ ولی حالا این رو تو براش ببر، روی تو رو زمین نمیندازه. تمام ذهنم پر از پوزخندهایی شد که به من دهن کجی می‌کردن، امیرعلی روی من رو زمین نندازه؟! -هوا ابریه، ببر براش دخترم، سرده. این حرف یعنی اعتراض ممنوع. قیافه درهمم رو کمی جمع و جور کردم. -باشه چشم. -کتاب‌های دعا رو هم بردار... خیر ببینی دخترم. هنوز مردد بودم برای رفتن. مامان‌بزرگ بلند شد و چادر گل‌دار مشکیش رو مرتب کرد روی سرش. -هنوز که ایستادی دختر، برو دیگه. به زور لبخند زدم و قدم‌های کوتاهم رو با اکراه برداشتم سمت حیاط. بین شلوغی حیاط با نگاهم دنبالش گشتم. به دیوار آجری تکیه داده بود و با آقا مرتضی پسرِ عموی بزرگم صحبت می‌کرد. قلبم بی‌قراری می‌کرد، قدم‌هام رو با دلهره برداشتم. سرم رو پایین انداختم و محکم چادرم رو گرفتم. با نزدیک‌تر شدنم سرم بالا اومد، صحبت‌هاشون تموم شده بود یا نه رو نمی‌دونستم؛ ولی حالا نگاهشون رو به من بود و وای به اخم ریز امیرعلی که فقط من می‌فهمیدمش. حس کردم صدام می‌لرزه از این همه ناآرومی درونم. -سلام آقا مرتضی. نگاه امیرعلی هنوز هم روی من بود و جرأت نمی‌کردم نگاه بدوزم به چشم‌هاش که مطمئناً تلخ بود، فقط به یه سر تکون دادن براش جای سلام، اکتفا کردم. -سلام محیا خانوم زحمت کشیدین، می‌خواستم بیام بگم کتاب‌ها رو بیارن. سر بلند نکردم و همون‌طور که خیره بودم به جلد کتاب که بزرگ نوشته بود«مناجات با خدا» و دلم رو آروم می‌کرد، دست‌هام رو جلو بردم و آقا مرتضی بی‌معطلی کتاب‌ها رو از من گرفت بعد هم با تشکر آرومی دور شد از من و امیر‌علی و من پر از حس شیرین، چه می‌ترسیدم از این تنهایی که نکنه باز با این همه نزدیکی بفهمم چه قدر دوره از من این امیرعلی رویاهام. -نباید می‌اومدی توی حیاط، حالا هم برو دیگه. با لحن خشک امیرعلی، به قیافه‌ی جدیش نگاه کردم و باز هم بغض بود و بغض که جا خوش می‌کرد توی گلوم؛ ولی باز هم خودم رو نباختم و به نگاه یخ‌زده‌ی امیرعلی، گرم لبخند زدم. شال‌گردن مشکی رو بی‌حرف انداختم دور گردنش که اول با تعجب یه قدم جابه‌جا شد و بعد اخم غلیظی نشست بین ابروهاش. زیر لب غر زد محیا! صدام می‌لرزید و نذاشتم ادامه بده محیایی رو که دوستانه نگفته بود و من مهربون گفتم: -می‌دونم می‌دونم، ولی هوا سرده، این رو هم مامان‌بزرگ فرستاد. با حرص و غضب نفس بلندی کشید و دست بلند کرد تا شال‌گردن رو برداره که باز من اختیار از دستم رفت و بی‌هوا دست رو لبه‌ی شالگردن و روی سینه‌ش گذاشتم، قلبم سخت لرزید از این همه نزدیکی. صدام بیشتر لرزید و بریده گفتم: -خوا... هش ... می‌کنم... هوا خیلی سرده. نگاهش لیز خورد روی دستم که از استرس شال‌گردن رو روی سینه‌ش مشت کرده بودم و این نگاه یعنی باید دستم رو عقب بکشم. سعی می‌کردم در حفظ آرامش نداشته‌م و دستم سر خورد و چنگ شد روی چادرم و نفهمیدم کی یه قطره اشک بی‌هوا از چشم‌هام چکید درست جلوی پای من و امیر علی. دیگه کنترل بغض و صدام دست من نبود. -می‌دونم اگه بگم به خاطر من، حرف مسخره‌ایه، پس بذار به خاطر مامان‌بزرگ دور گردنت باشه. کلافه پوفی کشید و زیر لب آروم گفت برو تو خونه، درست نیست این‌جایی. نفهمیدم با چه قدم‌هایی دور شدم از دید امیرعلی که حتی دیدن اشک و صدای پر از بغضم، اخم پیشونیش رو تغییر نداد. رو به قبله نشستم و تکیه دادم به لبه‌ی تخت. امشب فقط دلم تنهایی می‌خواست که بشکنم این بغض‌هایی رو که دونه دونه راه گلوم رو می‌بستن. ادامه دارد..... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌻حضرت محمد صلی الله فرمودند: 🍃هرکس که خواهد خانه اش به نعمتِ بی حساب آبادان 🌻باشد، به ذکر شش گانه زیر بپردازد: 🍃اول آنکه در آغاز هرکار بگوید: 🌻بسم الله الرحمن الرحیم 🍃دوم آنکه چون نعمتی از راه حلال نصیبش شد، بگوید 🌻الحمدالله رب العالمین 🍃سوم آنکه چون خطا و لغزشی کند بگوید: 🌻استغفرالله ربی و اتوب الیه 🍃چهارم آنکه چون غم و اندوه براو هجوم آورد بگوید : 🌻لاحول و لاقوت الابا
⭐خدایا ⭐به حق امام رئوفت ⭐امام مهربانیها ⭐حضرت امام رضا ⭐لطف ومهربانیت را ⭐لحظه ای ازمادریغ مفرما ⭐و اندوه همه رابه شادی ⭐مبدل فرما الهی آمین شبتون بخیر❤️ @ ohlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔰مروری بر پرسش و پاسخهای امروز 👇 🌺🌺🌺👇
خوبِ من صبحِ دل انگیزت بخیر🍂 ماه مهر است و پاییزت بخیر🍂 صبحِ زیبا و هوایى دلفریب💛 بوی پاییز گلریزت بخیر🍂 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
خدایا ... دل عزیزانم را دراین روز زیبای پاييزی در جویبار رحمتت شستشو ده تا هرکجا تردیدی هست "ایمان" زخمی هست "مرحم" نومیدی هست "امید" و اگر نفرتی هست عشق، جای آن را فرا گیرد. "آمین" Onlinmoshaereh 🌺🍀🌺🍃🌺🍃🌺
🌹همسرانه "همسرتان را بابت آنچه هست، تمجید کنید!" 🍃 به طور مثال اگر او شوخ طبع است به او بگویید: «شوخ طبعی او را دوست دارید و این حالت او باعث احساس نشاط شما می‌گردد.» 👈 اگر او اهل ریسک و خطر کردن است به او بگویید: «شجاعت او را که پای هر چه بدان اعتقاد دارد، می‌ایستد؛ خیلی دوست دارید.» 👈 اگر او کم حرف است به او بگویید: «چه شنونده‌ی خوبی است و چه نفوذ آرام کننده‌ای بر شما دارد.» 👈 اگر او پرحرف است به او بگویید: «که روح بخش و گرم کننده مجالس و مهمانی‌هاست و چقدر دوست دارید که به سخنانش گوش دهید.» 👈 اگر او راستگو و درستکار است به او بگویید: «چه خصیصه‌های زیبایی داری و شما این صفات را خیلی دوست دارید.» 👈 اگر باوفاست به او بگویید: «چقدر عالی است که می‌توان به او اعتماد کرد.» ❎ هرگز شوهرتان را با مردان دیگر فامیلتان مقایسه نکنید؛ مثلاً نگویید که علی آقا در خانه به همسرش کمک می‌کند و یا برای زنش خیلی هدیه می‌خرد و خیلی بهتر از تو همسرداری می‌کند! ✅ با انتقاد کردن و مقایسه‌ی او با دیگران از میزان صمیمیت و نفوذ خود بر همسرتان می‌کاهید. به یاد داشته باشید که هیچ کس از انتقاد زیاد خوشش نمی‌آید حتی خودتان! @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌹سیاستهای_زنانه "لزوم داشتن اعتماد به نفس" 🍃 هیچ چیزی به اندازه اعتماد به نفس به زنان جذابیت نمی‌دهد. وقار، آرامش، سلیقه و خودداری خصوصیاتی هستند که می‌تواند یک مرد را جذب کند. 👈 اعتماد به نفس انرژی مثبتی است که قدرت جذب بسیار بالایی دارد. کمبود عزت نفس باعث ایجاد حسادت، عقده حقارت، احساس بی‌کفایتی و ناامنی می‌شود. ✅ هیچ مردی مجذوب این انرژی‌های منفی نمی‌شود. پس وقتی به زیبایی خودتان شک دارید؛ هرگز نباید از همسرتان انتظار داشته باشید که شما را جذاب و زیبا ببیند! @onlinmoshavereh 🌺🌸🌺🍀🌺🍀🌺
#غیبت_خانواده_همسر_ممنوع 💠 از صحبت کردن ناشایست پشت سر خانواده همسرتان بپرهیزید. 💠 چون هم باعث اختلافات خانوادگی می‌شود و هم شما را فردی #ضعیف و بی‌تدبیر در حل مشکلات جلوه می‌دهد. 💠 در نتیجه حس #اعتماد به شما بشدت کمرنگ می‌گردد. @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺