💕💕💕
#همسرداری
قدرشناسی رابطه با همسرتان را مثبت میکند💖
کسانی بیشتر از بودن با شما لذت می برند که بدانند شما علاوه بر اینکه بدیهایشان را میشمارید، لطفهایشان را هم همیشه به یاد دارید. حالا این آدم چه پدرتان باشد، چه مادرتان، چه همسرتان، چه کارفرمایتان، چه استاد دانشگاهتان، چه همکارتان و چه دوستتان، از آدم قدرشناس بیشتر خوشش میآید.
به همین خاطر است که روانشناسها میگویند قدرشناسی روابط ما با دیگران را مثبت میکند، بهخصوص وقتی این فرد همسرتان باشد یعنی کسی که میخواهید یک عمر با او زندگی کنید. اصلاً بخش زیادی از رضایت زندگی به همین رابطهی مثبت برمیگردد.
🔹🔹رضایت از زندگی را بالا میبرد
آدمهای قدرشناستر آدمهای راضیتری هستند، از زندگی خود بیشتر لذت می برند و خوبیهای همسر را بیشتر میبینند و درک میکنند. ایــن رضایت از زندگی خودش کم چیزی نیست. اصلاً یک جـــورهایی رضایت از زندگــی خود خوشبختی است.
🔹🔹 افسردگی را کم میکند
قدرشناسی افسردگی را کم میکند. میدانید چرا؟
👌راستش را بخواهید افسردگی از یک نوع خودخواهی خیلی عمیق اما خیلی پنهان سرچشمه میگیرد. تا وقتی که ما در مقام گیرندهی مطلق باشیم و توقع داشته باشیم همه چیز و از جمله محبت را دودستی به ما تقدیم کنند، معلوم است که افسرده میشویم. چون که ذاتاً دنیا این جور جایی نیست که مفتی مفتی و بدون تعامل تو را به چیزی برساند. آدمهای قدرشناس به این دلیل افسرده نمیشوند که این حس قدردانی با آن حس پنهان خودخواهی مقابله میکند.
🔸🔸🔸خشم و حسادت را کمرنگ میکند
هم خشم و هم حسادت یک جورهایی از ناکامی سرچشمه میگیرد. خشم به این خاطر شکل میگیرد که ما برای رسیدن به هدفمان با مانع روبهرو شدهایم و حسادت هم به این خاطر که ما دلمان میخواسته است در جایگاه یک نفر دیگر باشیم اما الان نیستیم. اما حس قدردانی به معنای رضایت لااقل از جنبههای مثبت وضعیت فعلی است. یعنی دقیقاً برخلاف حسهایی که به خشم و حسادت دامن میزند.
#مشاوره_انلاین
@onlinmoshavereh
مطالب کانال ما رو حتما بخون😍
💕💕💕
#ازدواج
✅ چند توصیه کوتاه برای رهایی از افسانه های ازدواج
✔️- ازدواج را به عنوان درمان مشکلات روانی و رفتاری خود نپندارید و حتما سعی کنید قبل از ازدواج آن ها را برطرف کنید.
✔️- ازدواج را راهی برای فرار از مشکلات در نظر نگیرید چون جریانی است برای تکامل و هر نوع تکاملی سختی ها و مشکلات خاص خود را دارد.
✔️- آگاه باشید که در هر خانواده ای مشکلاتی وجود دارد و شما مسئول همه ی اشتباهات نیستید ولی بی شک شما مسئول انتخاب خود هستید و خواهید بود. پس با چشم باز انتخاب کنید.
✔️- حرف آخر را خودتان بزنید. اگرچه دیگران ممکن است برای انتخاب به شما توصیه هایی کنند یا تحت فشارتان بگذارند اما انتخاب با شماست. بی تردید در صورت عدم موفقیت شما در ازدواجتان آن ها خود را مسئول ازدواج نافرجام شما نمی دانند.
✔️- بهتر است دوستی قبل از ازدواج، به صورت آشنایی قبل_از_ازدواج و تحت نظر خانواده ها و به صورت خواستگاری رسمی صورت بگیرد تا به جای تبادل احساسی و درگیری های عاطفی به مسائل منطقی فرآیند شناخت منجر شود.
✔️- خوشبختی به خودی خود رخ نمی دهد، بلکه ساخته می شود. به اندازه انتخاب_همسر خوب، تلاش در حفظ آن نیز مهم است.
🆔
يه نگاه به 5سال پيشت كن،
كدوم از اون دغدغه هات
الان دغدغت هستن؟
اصلا يادت مياد چى بودن؟
زندگى يعنى همين،
فراموشى و فراموشى و فراموشى..
@onlinmoshavereh
🔴 #احساس_حضور_خدا
💠 یکی از کارهایی که آستانه #صبر و تحمل شما را در مواجهه با #سختیهای زندگی و بداخلاقیهای همسرتان بالا میبرد این است که در تمام لحظات، خدا، اهل بیت علیهم السلام، انبیاء، شهدا و ملائکه را #شاهد و ناظر رفتارهای خود بدانید.
💠 بدانید با صبر #زیبای خود، لبخند را بر لبان امام زمان علیهالسلام جاری میکنید.
💠 همیشه طرف معاملهتان در زندگی #خدا باشد نه همسرتان.
@onlinmoshavereh
🔴 #عشق_و_جوراب
💠 گاهی که همسرتان از راه میرسد با محبت #جورابش را از پایش درآورید. و با دستان گرمتان پایش را ماساژ دهید.
💠 معمولا آقایان در شرایط #طبیعی با اینگونه #رفتارها شرمنده شده و دلشان نسبت به همسر نرم میگردد.
💠 برخی کارها نشاندهنده میزان و عمق #عشق شماست.
💠 و البته آقایان نیز اینکار را انجام دهند اثرات #عجیبی دارد.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال538
سلام خسته نباشید مشاوره میخواستم -ده ساله ازدواجکردم فرزند اول خانواده هستم یک خواهر از خودم کوچیکتر دارم که هشت سال کوچیکتره-تو خونه پدرم خیلی نسبت به من سخت گیر بودن اما نسبت به خواهرم نه وتبعیض های زیادی که باعث حسادت من نسبت به خواهرم شد و این هنوز که هنوزه در من ادامه داره خواهرم از من کوچیکتر هست اما از نطر قد و هیکل بزدگتر و خوشگلتر -من وقتی میخواستم ازدواج کنم پدر مادرم یه جهیزییه خیلی خیلی کمی به من دادن و بعد هم نگاه نکردن ببینن چیزی کم دارم یا نه -نزاشتن با شوهرم حتی عقد هم باشیم و همون یه هفته که عقد بودیم خیلی سخت گیری کردن -خلاصه الان دو ساله که خواهرم عقد کرده - خانواده شوهر من یک خانواده متوسط هستن اما شوهر خواهرم از خانواده های پولدار شهرمون هستن و این باعث شده احترام خواهرم تو شهرمون خیلی بیشتر شده --همه چیز عوص شده -پدر مادرم از این رو به اون رو شدن اصلا از اون سختگیری ها خبری نیست و خواهرم و شوهرش هر شب هر شب باهمن- زیاد با هم مسافرت میرن چه هدیه هایی که شوهر خواهرم براش میگیره دو بار تا حالا کربلا رفتن -الان دو ساله عقدن جهیزیه همه چیز عالی و بهترینش رفتن تهران خریدن خواهرم میره اینترنت میگرده بهتربن مارک را پیدا میکنه اون روز برا من اصلا این خبرا نبود که هر چی من بگم بخرن -شوهرم من فرد کاری هست هر کار بهش بگن بدون منت انجام میده ولی بازم احترام برا ی شوهر خواهرم هست که زبون داره سید هم هست - کاری براشون انجام نمیده و زبون تعارف خیلی بلده -مادرم با خانوادهی شوهر خواهرم خیلی رفت و امد داره و خیلی زیاد تحویلشون میگیره همش میگم من چهگناهیکردم فرزند اول بودم - -اعتماد به نفس و عزت نفس من الان اصلا ندارم خصوصیتای خوبی که من دارم خواهرم هم داره اون خیلی بیشتر بیشتر داره همین که قدش بلنده اعتماد به نفس من را خیلی وقتا پایین میاره -همش میگم مردم خواهر دارن منم خواهر دارم اصلانمیتونیم با هم صحبت کنیم همش داره تجملاتی صحبتمیکنه - - با این رفتار های پدر مادرم و خواهرم همیشه خودم را بدهکار میدونم خیلی دوست دارماحترامپدر مادرمرا داشته باشم در مورد این تبعیض ها صحبت نکنم و باهاشون بد اخلاقی نکنم اما اصلا محبت کردن احترامگداشتن را یادمون ندادن یعنی اصلا تو خانواده ما پدر م کلا اخلاقش بده و خیلی وقت ها قبلا شاهد دعوا و کتک کاری پدر مادرم بودم وهیچکدوم از اعصای خانواده نسبت به هم محبت ندارن و یاد نگرفتیم محبت کردن را و با احترام صحبت کردن -مهربان بودن را-من مردم بهم میگن اخلاقم خوبه مهربونم اما با خانوادم نمی تونم اینطور باشم چون خودم را بدهکار میدونم نسبت به اونا -من دو فرزند دارم -چهار ساله و دو ساله-تو همبن شهری که پدر مادرم زندگی میکنن زندگی میکنیم -شوهرم حقوقش متوسطه- همش میگم خوش به حال خواهرم میده تهران زندگی میکنه نیست خیلیبیشتر تحویلش میگیرن -نمیدونم چکار کنم که با مادر و پدرم بحث جهیزیه و اینا را نکنم وقتی فرقا را میبینم لطفا راهنماییم کنید با تشکر از وقتی که برامون میزارید-
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
خدمت خواهر خوبم عرض کنم که حسادت از جمله گناهانی است که همه وجود ادم رو میسوزونه چون همه اش چشمت به داشته های دیگران ونداشته های خودت هست وهمیشه در حال غصه خوردن هستی وجایی برای شکر گذاری وشماره نعمتهای خوبی که خداوند بهت داده نمیمونه گلم هردوره مختص خودش هست ویه چیزهایی داره که شاید دوره بعدی نباشه اگه شما این کوه رو برداری وسر کوه دیگه بزاری برای مادرت جبران ۹ماهه بارداری اونو نمیتونی بکنی چه برسه به اینکه طلبکارشون هم باشی وباصدای بلند وبابداخلاقی باهاشون حرف بزنی میدونی که اگه خدای ناکرده کسی عاق والدین بشه خسرالدنیا والاخره هستش پس هشدار ومراقب رفتارت باش دیگه اینکه شما خواهر بزرگتر هستی وخودت میتونی الگوباشی ودرضمن کان محبت وعامل جذب ایشون به خودت وچیز دیگه ای که میتونم بهت بگم اینه که به روزگارخوش کسی مکن ارزومندی بساکسا که به روزگارتو ارزومندن توصیه میکنم که به پاکسازی درون خودت مشغول شو تصور کن که هرروزتعدادی پیاز وسیب زمینی رو نوی یه کیسه بندازی وهرکجا هم رفتی با خودت ببریش علاوه بر سنگینی اون روی دوشت بعداز مدتی شروع به گندیدن میکنه وبوی گندش ازارت میده وشیرابه اون لباس وبدنت رو الوده میکنه دقیقا همین حالت روداره گناهانی مثل حسادت کینه عیبت دروغ تهمت بدبینی و....پس نوبه کن وپاکسازی از رذایل اخلاقی ودر عوض شماده کن برای خودت همه نعمتهای خوبی رو که خدا بهت داده وشکرانه انهارو به جای بیار چون شکر نعمتت افزون کند ودیگه حایی برای فکر کردن به دیگران باقی نمیمونه مثلا نعمت وجود خودت نعمت سلامتی ،همسر خوب،دودسته گل ناز،نعمت پدر مادر،خواهری که تنها فامیل درجه یک تو هستش ،روزی حلال وهزاران نعمت که به شماره نپیاد پس لطفا بیش از این ادامه نده وباعث رنجش ..
خازطرخود ودیگران نباش وعاملی برای رنجش روح وروان خود وبه تبع ان بیماری جسم خود نباش وزندگی خودت رو باکسی مقایسته نکن وموجب ازردگی خاطر والدین نیز نباش وهرچیزی که میخوای از خداوند طلب کن که بی نیاز مطلق هستش وبی منت بهت میبخشه
موفق باشی
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
❖
صبر برای ما واژه ی غریبی است
همیشه درگیر زود قضاوت کردن هایی هستیم که بهترین رابطه ها را خراب میکنند
صبر کردن را باید آموخت
صبر کردن را باید تمرین کرد
وقتی میخواهی چایی ات را بنوشی برای سرد شدنش عجله نکن , بگذار به آرامی سرد شود , از نفسهایت لذت ببر
پشت چراغ قرمز ایستاده ای عجله نکن , دیر یا زود به مقصد میرسی
مهم این است یاد بگیری که صبر کنی
صبر کردن دوای خیلی از دردهاست .
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌
#به_همین_سادگی
#رمان عاشقانه مذهبی
#پارت۷۸
قلبم یکی درمیون میتپید و با اون نگاه ثانیهایش که از چشمهام کنده شد، منظورش رو فهمیدم و بیاختیار لب به دندونم کشیدم. نگاهش از چشمهام گرفته شد، پوست زیر لبم رو کشید و لبم از زیر دندونم آزاد شد. -پس اجازه هست. نفس توی سینهم حبس شد و امیرعلی با نگاهی که به در آشپزخونه انداخت و مطمئن شد کسی نیست جلو اومد و دست من روی قلب امیرعلی چنگ شد که اون هم بیقرار بود و بـ ـوسهش یه فاصلهی دیگه رو بینمون شکست. * کتابم رو بستم و با گریه سرم رو بین دستهام گرفتم، فردا امتحان داشتم و همهی مسئلههای سخت رو با هم قاطی کرده بودم. توجهی به زنگ در خونه نکردم و توی دلم خدا رو صدا زدم. -سلام عرض شد. ذوقزده روی صندلی میز تحریرم چرخیدم و صداش بزرگترین دلگرمی بود.
-امیرعلی! سلام. به کل یادم رفته بود امشب قراره اینجا بیاد، چه زود هم اومده بود. با لبخند نگاهم میکرد و به چهارچوب در اتاق تکیه داده بود. -سلام خانوم خودم، چیزی شده؟ سرم رو خاروندم و قیافهم خندهدارتر شد. -نه، چهطور مگه؟ با قدمهای کوتاه اومد سمتم و توی صورتم خم شد. -قیافهت داد میزنه آمادهی گریه بودی، چی شده؟ با به یادآوردن امتحانم قیافهم درهم شد و با ناله گفتم: -فردا امتحان دارم، همهی مسئلهها رو هم قاطی کردم. با خنده مهربونی موهایی رو که از حرص چند بار به هم ریخته بودم و میدونستم اصلا وضعیت خوبی ندارن، مرتب کرد و من آروم میشدم از نوازشش روی موهام. -این که دیگه گریه نداره دختر خوب. وقتی اینجوری عصبی هستی درس خوندن فایده نداره. پاشو حاضر شو بریم بیرون یکم حال و هوات عوض بشه، هوا بهاریه و عالی؛ پاشو. دمغ گفتم: -آخه امتحان فردام... دستهام رو به دست گرفت و کمی من رو سمت خودش کشید
پاشو بریم، برگشتیم خودم کمکت میکنم. با آزاد شدن دستهام و بلند شدن روی انگشتهای پام، دستهام رو دور گردنش حلقه کردم. -آخ جون. الان آماده میشم. کمی گونهم رو کشید، با ابروهاش به در بازِ اتاق اشاره زد و گره دستهام رو از دور گردنش باز کرد. -فدات بشم که با چیزهای ساده خوشحال میشی. تا من چایی که زن دایی برام ریخته رو میخورم تو هم زود بیا. دستم روی گونهم رفت و ماساژش دادم و امیرعلی باخنده بیرون رفت. * مثل بچهها دستم رو موقع راه رفتن تکون میدادم که امیرعلی انگشتهاش رو بین انگشتهام قفل کرد تا به کارم ادامه ندم، من هم خبیث و زیر پوستی خندیدم؛ چون از اول هم قصدم همین بود، گرفتن دستش وقتی شونه به شونهش قدم میزنم؛ زیر آسمون پرستاره، عطر بهار رو کنار عطر حضورش نفس میکشیدم. -ببخشید دیگه بیرون رفتن ما هم این جوریه، باید با پای پیاده بری گردش.
هوای بهاری رو با یه نفس بلند وارد ریههام کردم، دلم نمیخواست امشبم با این حرفها خراب بشه. صدام ته مایه ذوقزدگی داشت. -خیلی هم عالیه. ممنون که بیرون اومدیم، حس میکنم داره مغزم از هنگ بودن بیرون میاد. با خنده دستم رو فشار آرومی داد که گفتم: -حالا کجا میریم؟ سنگ ریزِ زیر پاش رو شوت کرد که قل خورد و کنار یه دیوار آجری راهش سد شد. -هر جا که دوست داری، تو بگو کجا بریم. کمی فکر کردم و با دستهای گره کرده از جا پریدم. -بریم پارکِ کوچه پشتی، دلم تاب بازی میخواد. نگاهی به صورت امیرعلی کردم و به خاطر چشمهای گرد شدهش از ته دل خندیدم که خندهی من به خندهش انداخت. -امان از دست تو، نمیشه همین رو آروم بگی؟ حتما باید چند سانت هم بپری بالا؟! در عین بیخیالی شونههام رو بالا انداختم، ذوق کردنم دست خودم نبود. - خب ببخشید. میریم پارک؟ به نشونه مثبت سری تکون داد
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
الهے دوشنبہ
زیبای آبان ماهتون🍂
پرازفرکانس هاے
مثبت و زیباے زندگے باشہ
روزوروزگارتون،بروفق مراد
زندگیتون سبز،دلتون شاد
عمرتون نیک،عاقبتتون بخیر
روزتون بخیر و پر از شادے
امروزتون زیبا و بی نظیر👌
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺