✅افرادی که در تصمیم گیری برای ازدواج با آنها باید احتیاط کرد!!
❌۱_ معتادین به مواد مخدر، الکل یا دارو
❌۲_ افرادی که بسرعت عصبی و خشمگین می شوند.
❌۳_ افرادی که مسئولیت زندگی خود را به عهده نمیگیرند.
❌۴_ افرادی که دیگران را کنترل می کنند.
❌۵_ افرادی که اختلال جنسی دارند.
❌۶_ افرادی که کودک مانده اند و بالغ آنها شکل نگرفته است.
❌۷_ افرادی که عواطف و احساسات خود را بیان نمی کنند.
❌۸_ افرادی که از روابط قبلی خود التیام نیافته اند.
❌۹_ افرادی که خانواده آزار دهنده دارند و نمی توانند در مقابل آزار آنها از همسر خود حمایت کنند.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال552
سلام خانم دکتر
مشکل من از نوع خاصیه در این مدتی که عضو کانال شما شدم به نظرم کسی چنین مسئله ای رو مطرح نکرده لطفا به منم جواب بدین
من گرفتار همسایه هستم ایشون در طبقه بالای ما زندگی میکنن هروقت بارون میاد حتما باید بالکن خونه رو بشوره و تمام آب این شستشو وارد بالکن ما میشه
چند بار محترمانه تذکر دادم
اماخیلی راحت انکار میکنه میگه بارون زیاد میاد اما من تفاوت بارون و شستشو رو میدونم شبها تا دیروقت بیدارن ساعت 1 و مرتب بدو بدو دارن سرو صدای زیاد
اما ما تحمل میکنیم میگیم همسایه
است عیب نداره
اماواقعا تحمل کثیفی بالکن خونه رو ندارم
امروز دوباره آب ریخته بهش میگم واسه چی آب میریزید
میگه مگه شما بارون رو نمی بینید
بارون میاد
از خدا میخوام یا من از این خونه برم یا ایشون
خسته شدم بخدا
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
سلام خواهر خوبم اولش سپاس به خاطر توجه شما به کانال که متعلق به خودتون هستش وما خدمت گذار شما هستیم واما بعد بگم که تحمل همسایه بد چقدر براتون حسنه داره دیگه گلگی نمیکنی امادر کل بهت بگم خیلی سخت نگیر وفکر واقعا بارون میاد وارامش خودت رو به هم نریز وبی خیال باش چون ارزش نداره که فکرت رو مشغول کنی توی تابلوی اپارتمان میتونید ساعت خاموشی رو بزارید ویا درخواست کنید که از یه ساعتی به بعد سروصدا نکنند تا مزاحم دیگران نباشند درکل محترمانه چون بالاخره همسایه اید ودرست نیست که به هم بی احترامی کنید
با ارزوی توفیق برای شما
@onlinmoshaverh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
خوبیهای دنیا
شادیهای پی در پی
تقدیم به شما دوستان عزیز
خوشبختی
ستونِ زندگیتون باشه
مهرتون ماندگار
لحظه هاتون خوش رنگ
عصرتون زیبا ❣
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕ مبارزه نکردن
➖اگر یاد بگیریم و بتونیم و قادر بشیم و توانایی اون را داشته باشیم و قدرت تحمل اون را داشته باشیم که....
"حرف همسرمون رو موقع حرف زدن قطع نکنیم و بگذاریم حرف بزنه تا تموم بشه و تخلیه بشه و ما فقط گوش بدیم و آروم بگیریم و فوری واکنش دفاعی نشون ندیم، کلی تو رابطه و رشد شخصی جلو افتادیم.
✅آیا شما قادر به سکوت و گوش دادن تا آخر و مبارزه نکردن و دفاعی نبودن و وسط حرفش نپریدن، هستید؟
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
مرد دوست دارد به عنوان یک قهرمان قلمداد شود.
اگر او را انسانی نالایق بدانید و حس اعتماد به او نداشته باشی ،
حتما از مراقبت و محبت به شما دست خواهد کشید.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#توصیه جدی به خانم ها
بعد از زایمان ، شکم بند ببندید
بستن شکم یک هفته پس از زایمانِ طبیعی یا سزارین ، می تواند در جلوگیری از افتادگی شکم و کمک به سفت شدن عضلات آن موثر باشد
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال553
کوشی حالت ضبط صداش روشن بوده همراه همسرم بوده و همسرم میره جای زنی و همه صدا ها و ضبط شده من یکدفعه صداهارو شنیدم یعنی هرچه اتفاق افتاده رو فهمیدم تصورش داره دیوونم می کنه چی کار کنم لطفا این پیامو تو کانال نزارید
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام
خواهر خوبم در کل تجسس کار خوبی نیست وفقط عاملی میشه برا از دست دادن ارامش خودت وتلخ شدن زندگی مشترکتون لطفا اصلا بهش فکر نکن چون وسواس خناس هستش ولاغیر پس به خداپناه ببر واهمیت نده به این وسوسه وسعی کن همسری وظیفه شناس باشی تا همسرت احساس کمبود نکند وبه انحراف کشیده نشه
مراقب خوشبختی زندگیت باش...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#آقایان_بدانند
شایدیهتراست اولین چیزی که قراراست یک مرد درمورد همسرش بدانداین باشدکه؛
زن هاخیلی ترسواند،شایدازخیلی چیزهانترسند اماازخیلی چیزهاهم میترسند!
مثلا:
از تنهایی، از دلتنگی، از دیروز ، از فردا ، از زشت شدن ، از دیده نشدن، از جایگزین شدن، از تکراری شدن، از پیر شدن، از دوست داشته نشدن ...
کافیست فقط حریم بازوانتان راست بگوید. کافیست دوست داشتن و ماندن را بلد باشید ...👫
عشق ورزیدن و عاشق کردن ، هنر مردانهاست. وقتی زنها شروع میکنند به ناز خریدن و ناز کشیدن، تعادل دنیا به هم میخورد !😧
مراقب قلب همسرتان باشید،قلب خانم ها خیلی زودمیشکند💔،
اما وقتی محبت ببیند میتواند درمقابل تمام سختی های دنیا بایستد وبشود همان فرشته ای که انتظارش رادارید...😍❤️
به دست آوردن قلب خانم هاسخت نیست، فقط کافیست محبت کنید،💑
مطمئنش کنیدکه دوستش دارید وهیچ کسی جای اورادرقلبتان نخواهدگرفت،💝👱♀
آنوقت خواهیددیدکه یک زن چگونه میتواند زندگی را برایتان گلستان کند❣
❤️💛💜💚💙
#کانال_مشاوره_آنلاین 🌹🍃
@onlinmoshabereh
📌
#به_همین_سادگی
#رمان عاشقانه مذهبی
#پارت۹۰
امیرعلی حلقه دستش رو شل کرد و من آروم از آغوشش دل کندم. -میگما ببخشید بد موقع اومدم. -به به عروس خانوم ما. با این حرف امیرعلی نوبت خجالت کشیدن عطیه بود و چشمک امیرعلی به من و چشمغرهی عطیه. امیرعلی دستش رو دور شونههای عطیه حلقه کرد. -قربون خواهر خودم. بیا بریم پیش مامان و بابا، بابا باهات حرف داره. چند قدم از من دور شدن که امیر علی بلند گفت: -محیا خانوم تو نمیای؟ تو دلم شروع کردم به قربون صدقه رفتنش که حواسش بود به من همیشه. -نه من آلبومم رو میبینم.
به چی میخندی؟ با صدای امیرعلی خندهم رو به زور جمع کردم و اومدم آلبوم رو ببندم که دستش رو گذاشت بینش نه نشد دیگه، صبر کن ببینم به کدوم عکس من میخندیدی. خجالتزده گفتم: -به جون خودم... سرش بالا اومد و بلافاصله اخم کرد و من حرفم رو خوردم. -خانوم من، شما همینجوری هر چی بگی من قبول میکنم؛ پس دیگه هیچوقت هیچ قسمی رو به حرفهات اضافه نکن. آلبوم رو با همون دستی که روی صفحاتش گذاشته بود، باز کرد. -خب. به به سرباز و کچل بودن من خنده داره؟! لبم رو گزیدم. -امیرعلی باور کن به تو نمیخندیدم، یاد خودم افتادم که اون روز چه گریهای کردم برات. -گریه کردی؟ چرا؟ موهام رو زدم پشت گوشم و خیره شدم به عکس سربازیش. -خب تو اون روز از من دور میشدی، بعد هم کچلت کرده بودن من هم کلی گریه کردم. - حالا از دوریم گریه میکردی یا به خاطر کچل و زشت شدنم؟ اخم مصنوعی کردم و امیرعلی منتظر نگاهم کرد
خب معلومه چون دور میشدی دیگه. -پس یعنی همه جوره دوستم داری دیگه؟ موهاش رو به هم ریختم، امیرعلی رو جدی نمیخواستم. -خب معلومه، شک داری؟ به جای جواب نگاه عاشقانهای مهمونم کرد، من هم برای فرار از اون نگاه که بیتابم میکرد آلبوم رو بستم و لبهام آویزون شد. -خیلی بیمعرفتی، یه عکس از من نداشتی. یه بـ ـوسهی کوچیک مهون لبهای برگشتهم شد و من هر دفعه باید دلم میلرزید. -مگه تو داشتی؟ سعی کردم سرم بالا نیاد و نگاه امیرعلی الان مطمئناً شیطنت داشت، درست مثل صداش. -خب معلومه. - شوخی میکنی؟ از کجا اون وقت؟ روی جلد آلبوم که پر از گلهای رنگی بود، با انگشتم خطوط فرضی کشیدم. -یه عکس خانوادگی تو رو از توش جدا کردم.
میخواست بخنده، چشمهاش داد میزد؛ ولی اخم کوچولویی کرد. -کارت اشتباه بوده محیا جان. میدونی اگه نمیاومدم خواستگاریت و اصلا این وصلت سر نمیگرفت شما چه خطای بزرگی کرده بودی؟ امیرعلی از کابوس شبهای من میگفت، از عذاب وجدانی که این چند سال به بهانههای مختلف سرکوبش کرده بودم. - میدونم. سکوت کرد و سکوت کردم، تو دلم گفتم خدارو شکر که شد. دستش دور شونههام حلقه شد و من همونطور نشسته، مهمون آغوش گرمش شدم و پیشونیم بوسیده شد. -خب حالا بیا بهت یه خبر خوب بدم، دو شب دیگه عمو اینها میان اینجا برای خواستگاری. باز هم امیرعلی تونسته بود لحظههام رو ثانیه به ثانیه عوض کنه. -چه عالی. پس به زودی عروسی داریم، باید برم دنبال لباس. با خنده و انگشت اشارهش ضربهای به پیشونیم زد. -خانوم من بذار همه چی حتمی بشه، من نمیدونم شما خانومها چرا بحث عروسی میشه سریع فکر لباس میافتید. خندهی ذوقزدهم رو جمع کردم. -مسخره نکن، اصلا خودت باید باهام بیای خرید
@ onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺