🏠 خانه مشاوره آنلاین
پارت اول رمان بامداد خمار – مگر از روی نعش من رد بشوی. – این طور حرف نزنید مامان، خیلی سبک است. از
Gity:
#پارت ١۴ رمان بامدادخمار
خودت هم باید باشی.
مادرم باشگفتی آهسته به سوی من چرخید وبادهان بازبه من خیره شد. آرام چهارزانو نشستم ودست ها راروی دامنم نهادم وسربه زیرانداختم.قلبم بازبه تپش افتاده بودورنگ به چهره نداشتم.
خواهرم بازوی مادرم راگرفت:
–بنشینیدخانم جان.بنشینید تابگویم.
مادرم بازوی خودرابه تندی ازچنگ او بیرون کشید. همان طورکه ایستاده بود، با تحکّم و قدرتی که ناگهان اورادوباره به همان مادرقادرِ مطلق العنان تبدیل می کرد گفت:
– می گویی چه شده یا نه؟ مگر با تو نیستم نزهت؟ چرا حرف نمی زنی؟ حرف بزن ببینم!
نزهت رو به روی مادرم ایستاده بود. لحظه ای به انگشتان دست خود که در مقابلش روی چین های پیراهنش قرار داشتند، نگاه کرد. بعد سر بلند کرد و صاف در چشمان مادرم نگریست:
– خانم جان، محبوبه نمی خواهد به منصور شوهر کند.
متوجه شدم که صدایش می لرزد. خانم جان بهت زده نگاهی به من و نگاهی به نزهت انداخت و با همان لحن عصبی گفت:
– خوب، این که خانه خلوت کردن نداشت. مگر منصور چه عبی دارد؟ من که هر چه فکر می کنم، می بینم منصور دیگر هیچ عیب و ایرادی ندارد. نمی دانم شاید رفتار ناشایستی از او دیده؟ حرفی زده؟ چیزی شده؟ نمی خواهد به او شوهر کند؟
– منصور را نمی خواهد.
انگار مادرم کم کم متوجّه می شد. ولی هنوز هم نمی خواست باور کند:
– منصور را نمی خواهد؟ منصور را که نمی خواهد. پسر عطاالدوله را که نمی خواهد. پس که را می خواهد؟
– خانم جان ناراحت نشویدها! راستش… راستش، محبوبه خاطرخواه شده…
یک لحظه سکوت برقرار شد. چشمان مادرم به آرامی از خشم و ناباوری گرد شدند. یک دستش را آهسته بالا برد و به کمر زد و با رنگی پریده، به سپیدی شیر، رو به سوی من که همچنان سر به زر نشسته بودم برگرداند.
– به به! چشمم روشن. چه غلطا؟!!
خواهرم بازوی او را گرفت:
– خانم جان، شما را به خدا داد و بی داد راه نیندازید. آبروریزی نکنید.
– آبروریزی؟ آبروریزی کنم؟ آبروریزی شده. حالا خانم خاطرخواه شده اند؟… خاطر خواه کدام پدر سوخته ای؟….
او هم در ذهن خود به دنبال جوانی آشنا می گشت. پسر شاهزاده ای، وزیری، وکیلی، خانی، فلان الدوله یا فلان الملکی…
اتاق ساکت شد. مادرم با صدای زیر بر سر خواهرم فریاد کشید:
– مگر با تو نیستم دختر؟ گفتم بگو عاشق کدام پدر سوخته ای شده؟
چنان سر نزهت داد می زد که انگار نزهت مقصر است. انگار نزهت گناهکار بود.
– ناراحت نشوید خانم جان. شما نمی شناسیدش. من هم نمی شناسم….
این دفعه مادرم فقط پرسید:
– کی؟
– همان پسره… همان پسره که توی دکان… همان دکان نجاری… توی دکان نجاری سرگذر شاگرد است. می گوید اسمش رحیم است. رحیم نجار.
مادرم که به خواهرم نگاه می کرد، دستش از کمرش افتاد. اگر گلویش را هم فشار داده بودند، باز چشمانش با این حالت وحشتناک بیرون نمی زد. ناگهان، بی هیچ حرفی، روی دو زانو افتاد. صدای برخورد رانوانش روی قالی در اتاق پیچید. مثل شتری که پی کرده باشند. صورتش را در دو دست پنهان کرد. ضربه آن قدر شدید بود که قدرت و اراده را از او گرفته بود. من می لرزیدم و خواهرم که به من چشم غره می رفت، لب خود را می گزید. آهسته گفت:
– خانم جان!! خانم جان، حالتان خوبست؟!
مادرم در نهایت استیصال سر بلند کرد. انگار که خون بدنش را کشیده بودند. لبخندی دردناک و مظلوم بر یک گوشه لبش نشست و با محبت به خواهرم نگاه کرد و با ملایمت پرسید:
– شوخی می کردی نزهت جان؟
و چون سکوت خواهرم را دید، دوباره صورت را در دست ها پنهان کرد و گفت:
– وای!….
دلم به حال مادرم سوخت. خواهرم فریاد زد:
– محبوبه، بدو برو از زیر زمین سرکه بیار.
مادرم گفت:
– سرکه؟ سرکه سرم را بخورد…
به زیر زمین دویدم. یک کاسه سرکه آوردم. خواهرم با مادرم صحبت می کرد. به او دلداری می داد و می کوشید تا او را راضی کند:
– خوب خانم جان، می خواهد زنش بشود.
– غلط می کند. مگر از روی نعش من رد بشود. وای، خاک بر سرم، جواب آقا را چه بدهم؟ می گوید لایق گیست با این دختر بزرگ کردنت!
سرکه را زیر دماغش گرفتم. با پشت دست محکم پس زد. ظرف سرکه وسط اتاق پخش شد. خواهرم میانجی گری کرد:
– این کارها چیست، خانم جان؟ مگر بچه شده اید! حالا شما با آقا جان صحبت کنید. اصلا خودم می مانم. امشب خودم با آقا جان صحبت می کنم.
مادرم با یک دست به پشت دست دیگر زد:
– خدا مرگم بدهد الهی نزهت. خجالت نمی کشی؟ حیا نمی کنی؟ تو هم عقلت را داده ای دست این ذلیل شده؟
و رو به من کرد:
– بلایی به سرت بیاورم که دل مرغان هوابه حالت بسوزد.حالا برای من عاشق می شوی؟آن هم عاشق شاگردنجار سر گذر! ای خاک بر آن سر بی لیاقتت بکنند دختر بصیرالملک.ای خاک برسرم با این دختر بارآوردنم!
صدای گریه مادرم بلند شد.
خواهرم گفت:
–نکنید خانم جان،این طور نکنید. شیرتان خشک می شودها!…
دست به گردن مادرم انداخت واورا بوسید.
–همان بهترکه خشک بشود.بچه ام این شیر قهره رانخورد بهتراست.دستت درد نکند دختر.
@moshaveronlai
#آقایان_بدانند
❣ عشق برای زن، نه هوس است نه نادانی! معنایش ماندن تا پای جان است.
با زن روراست باش و زنانگیهایش را بفهم، تا تمام دنیایش را بیمنت به پایت بریزد!
@moshaveronlain
💫💫💫
خدایا ❤️
امشب چشمهای زیادی بارانیست
دلهای زیادی شکسته ست
خدایا
این روزها چشم بیماران به دستهایست که برای دعا به سوی آسمان است
بیمارانی که درد سختی رو تحمل میکنن
الهی
این روزها خیلی ها شرمنده سفره خانواده هستن
پروردگارا
دلهامان بی قراره
به آرامشی از جنس خودت نیاز داریم
الهی
امشب به نگاهی ز سر لطفت نیاز داریم
دستمان رو بگیر که سخت محتاجیم
ای مهربانترین مهربانان ❤️
❣ @moshaveronlain
#سوال_شماره_۶۲
سلام خسته نباشید....من یک زن سی ودو ساله هستم ..مدت دوازده ساله ازدواج کردم ..زمان مجردی دختری مذهبی بودم و تمام تکالیف دینیم رو به نحو احسنت انجام میدادم ..حتی نماز شب میخوندم..و مرتب قرآن و دعا میخوندم...و توی فامیل و در همسایه سری داشتم ...و همیشه به این معتقد بودم که با کسی که ازدواج میکنم باید نماز خون و مذهبی باشه...و دوست داشتم با یک حاج آقا یا آخوند ازدواج کنم ...ولی سرنوشت طور دیگه شد ومن با یکی از عمو زاده هام ازدواج کردم ...که متاسفانه به عقاید دین پایبند نبود ...با خودم می گفتم وقتی رفتیم سر خونه وزندگی،نماز خون میشه و عوض میشه ...اما ایشون هم بداخلاقه هم عصبانیه ...و هر وقت من چیزی در مورد نماز بش می گفتم..با بد اخلاقی جوابم رو میداد .. و طوری رفتار میکرد که من پشیمون میشدم از حرفم...و وقتی با شکست مواجه شدم ...روی خودم هم تاثیر گذاشت ..وکلا از همه چیز ناامید شده بودم ....و حتی خودم هم تا مدتی تکالیف دینیم رو به درستی انجام نمی دادم .. و جالب اینکه وقتی میدید من در انجام تکالیفم کوتاهی میکنم به من گوشزد میکرد که چرا نماز نمیدونی..چرا به بچه ها نماز یاد نمیدی و از این حرفا ...و الان که بچه هام بزرگتر شدن و به سن تکلیف رسیدن خیلی روی عقاید دینیشون حساسیت نشون میده و همیشه تشویقشون میکنه که نماز بخونن و روزه بگیرن ...و من از این بابت خوشحالم و خودم هم دیگه کوتاهی نمیکنم ...اما تنها ناراحتیم اینه که ایشون نماز نمیخونن...ازشما خواهش میکنم که راهی جلوی پای من بگذارید که بتونم کمکش کنم نماز بخونن.
پاسخ ما👇
سرکارخانم #پارسا مشاور خانواده
سلام خواهرم خداروشکر که شما هنوز به نماز واحکام دین پایبندهستیدو اما همسرتون هم فرد بی اعتقادی نیستن کسی که نماز خوندن زن وبچه اونقد براشون مهم باشه که مدام به شما درباره تربیت دینی بچه هاشون گوشزد میکنن قطعا اعتقادخوبی دارن ولی به نظر میرسه که شما روش صحیحی برای تشویق ایشون به نماز به کارنبردید البته خیلیها چون اعتقادی ندارندباهیچ روشی به این سمت وسو کشیده نمیشن ولی همسرشما که دغدغه شون تربیت دینی بچه هاست زمینه خیلی مناسبی برای پذیرش این امور دارن فقط باید در روشتون تجدیدنظر کنید، باید درزمان مناسبی که ایشون آمادگی شنیدن حرفهای شمارو دارن بدون حضور بچه ها،بدون طعنه و کنایه،بالحنی مهربان ونرم، به همراه محبت وعشق ورزی به ایشون بگیدکه اگه مقیدبه نمازشون باشن بیشتردوسشون دارید بگونه ای که ایشون احساس نکنن دارید نصیحت میکنید یاطعنه میزنید بلکه احساس کنن که اگه نماز بخونن پیش شما عزیزترومحبوب هستن،و اینکه رفت وآمد با دوستان خانوادگی که اهل نماز ومقید هستن هم خیلی روی افرادتاثیر میذاره گاهی تمام خانواده نمیتونن کسی رو نمازخون کنن اما یه دوست دلسوزبارفت وآمد وصمیمی شدن به طور نامحسوس تاثیر خیلی زیادی روی فردمیذاره طوری که خود شخص هم متوجه تغییرکردن خودش نمیشه. پس فقط با محبت ودلسوزی پیش برید و بدونید کاری که محبت میکنه هیچ چیزی درعالم خلقت نمیکنه.
@moshaveronlain
سوال شماره 63
سلام خسته نباشین
من 7 ساله ازدواج کردم و یه پسر 5ساله دارم همسرم عصبیه و خیلی بد دهنه همیشه بهم میگه از پسرمم بیشتر دوسم داره اما احساس میکنم شوهرم دوست داره که دوست دختر داشته باشه من از تو گوشیش فهمیدم دوتا از دوستاش با زن دیگه ای رابطه داشتن وشوهر من خیلی علاقه مند بود ودر موردشون از دوستاش سوال میپرسید و میخواست فیلم رابطه جنسی اونارو ببینه توی گوشیش دیدم که گروهای دوست یابی استان خودمون و سرچ کرده و در مورد رابطه جنسی تصادفی سرچ کرده بود من الان خیلی نگرانم باید چیکار کنم بهش که میگم چرا با یه همچین ادمایی دوستی به شدت بدش میاد و میگه چرا گوشی منو چک میکنی ایا باید به روش بیارم یا نه ایا درسته گوشیشو چک کنم یا نه ؟
خواهش میکنم منو راهنمایی کنین.
پاسخ ما👇
سرکارخانم #پارسا مشاور خانواده
سلام عزیز
کسی که توی خونه یه قورمه سبزی خوشمزه بخوره وسیربشه هرگز از وقت وهزینه ش نمیگذره بره بیرون غذا بگیره چون سیره ولزومی نمیبینه، اگه همسرتون توی خونه باشما به لذتهای موردنظرشون برسن احساس نیازی به رابطه بیرون ازمنزل نخواهند داشت گاهی خانم ها فک میکنن تعداد دفعات هم بسترشدن درهفته باهمسرشون کافیه و وظیفه شونو انجام دادن ولی این مرده که باید تعداد دفعات رو تعیین کنه هرزمانی وهروقتی که دوست داشت باید سیراب بشه در روایات ما هست که زن باید درشب سه مرتبه خودشو به همسرش عرضه کنه آیا اگه شما هرشب سه مرتبه با عشق همسرتونو میپذیرفتید هرگز همسرتون احساس نیاز به دنبال کردن وسرچ کردن همچین مباحثی رو پیدا میکردن بنابراین هر دلیلی که موجب توجه مرد به بیرون ازخونه میشه رو اول باید در زن خونه جستجو کرد.شاید چک کردن گوشی همسرتون بد هم نبود چون قبل از اینکه اتفاقی بیفته متوجه دغدغه شون شدیدولی نباید اصلا به روشون می اووردید حالاهم باید اول ایشونو تا میتونیدسیراب کنید هم از لحاظ مسائل جنسی وهم از لحاظ محبت وتوجه،گاهی محبت نکردن وعشق نورزیدن موجب خلا عاطفی و درنتیجه اینگونه رفتارها میشه دوم اینکه رابطه خانوادگیتونو با دوستاشون به حداقل برسونید درعوض باخانواده های محترم ومومن رفت وآمد کنید.انشاءالله که مشکلتون حل بشه.
@moshaveronlain
سوال شماره 64
باسلام وقبولی طاعات وعبادات
لطفا پاسخ سوالم روبدیدچون درمنطقه محروم زندگی میکنم وامکان مشاوره حضوری برام مهیا نیست لذا خواهشمندم کمکم کنید
پسرم ۵ساله ست ویک پسر۵ماهه دارم.ازوقتی که پسردومم دنیااومده سعی کردیم هرطورشده مهرومحبت روبین اون وداداشش برقرارکردیم خداروشکرهم تاحدودی موفق شدیم وداداشش رودوست داره سعی میکنیم بیشتربهش محبت کنیم ولی بازبرای جلب توجه یه کارهایی میکنه که قابل تحمله ولی مشکلی که داره اینه که ازصبح که پامیشه ازخواب میره سراغ تلویزیون وبرنامه کودک میبینه یعنی دم ودیقه میادمیگه مامان برام فلان برنامه روبزاراگه تلویزیون خاموش باشه میادسراغ لب تاب باخواهش وتمنا اگرقبول نکنم میره سراغ گوشی برنامه تی وی میزنه برنامه کودک میزاره. انواع واقسام اسباب بازی داره حتی بازیهای فکری ولی نمیره سراغشون هرروزمیشینم کنارش وسیله اسباب بازی میترم میزارم جلوش میگم بیاباهم بسازیم همون اوایل بازی ول میکنه میره.ازوقتی خیلی کوچیکتربودهم باهاش زیادبازی میکردم حتی رنگ ها روتاسه سالگی کامل بلدبودالان تا۲۰میشماره قرآن وشعربلده نقاشیش خیلی خوبه( ولی فقط میکشه رنگ نمیکنه )چون قبلنا باهاش کارکردم همه هم درقالب بازی وهیچ فشاروزوری هم درکارنبوده ولی الان اصلا روی یک بازی تمرکزنمیکنه فقط انتظارداره اجازه بدم تمام وقتش رو با کارتون نگاه کردن پرکنه دیگه ازاین کارش کلافه شدم نصف شبی به جای خوابیدن میگه برنامه کودک میخوام توروخدا راهکاری بهم بدید که بتونم کنترلش کنم آخه امسال خدابخواد میره پیش دبستانی مطمئنن قیددرس ومشق رو به خاطربرنامه کودک میزنه.لطفاراهنماییم کنید.
پاسخ ما👇
سرکارخانم #پارسا مشاور خانواده
سلام
این رفتارپسرتون تاحدودی مقتضای سنشه چون تو سنیه که دیگه کامل برنامه های کودکو متوجه میشه واین باعث میشه که بهشون جذب بشه ولی افراط در تماشای تلویزیون وشب وروز نشستن جلوی اون بخاطر اینه که همبازی هم سن وسال نداره بچه ای نیست که به اندازه درک همدیگه از دنیای اطرافشون باهم تعامل کنن بازی کنن شلوغی کنن بخندن و... تا انرژیشون تخلیه بشه وخسته بشن شما میتونید بچه رو برای مدت کوتاهی به بازی بگیرید ولی اون شما رو به عنوان یه آدم بزرگ حساب میکنه پس هیچ وقت شخصیت های کارتونی جذاب و هم سن خودشو با یه آدم بزرگ عوض نمیکنه پس بنابراین باید دوست هم سن بهش معرفی کنیدمثلا بچه های همسایه،که بتونه باهاشون بازی کنه وهمدیگه رو بفهمن،البته پیش دبستانی که بره کمتر برنامه کودک نگاه میکنه چون با دوستای زیادی آشنا میشه که همشون یه هدف دارن بنابراین تکالیفشو انجام میده.موفق باشید.
@moshaveronlain
... خداوند ازم راضی باشه پس نیکی میکنم بدونه چشم داشت
چون با خدا معامله میکنم ومیگم که هرکی خودش میدونه با خدای خودش چون قضاوت اصلی با خداوند هستش
پس از همه چیز بگذر تا خداوند تورو ببخش وبه آرامش برسی واین آرامش رو هم به دیگران منتقل کنی به سحر وجادو هم اهمیت نده از خدابرنگر ده پس توکل براسم اعظمش که گشاینده هر گره کوریست
باآرزوی توفیق والتماس دعا
کانال - مشاوره - انلاین
@moshaveronlain
🌸🍀🍃🍀🌸🍀🌸🍀🌸
#سوال_شماره_۶۵
سلام
خسته نباشید ،طاعات قبول،من12سال ازدواج
کردم 10 سال پیش خواهرم بابرادرشوهرم نامزدکردن بعدچندماه ازهم جداشدن ،بعدازاین جریان برادرشوهرم بعددوسال ازدواج کردخانواده ی شوهرم همش پشت من می گفتن به جاریم که من نکنه دعا به خوردشون بدم درصورتی که من آدم مذهبی هستم اصلا اهل اینجورکارها نیستم بارها هم همسرم سراین حرف هاشون باهاشون قطع ارتباط کرده ولی بازم بی اعتمادن اینم بگم که همه ی اینا پشت سرم هستش جلوی روم چیزی نمی گن دوسال پیش جاریم اومد خونمون بابرادرشوهرم دخترم 40 روزش بودبه شدت گریه می کرد من نتونستم شام بخورم اینا رفته بودن خونشون نمی دونم چه اتفاقی افتاده بودبراشون شک کرده بودن به من که چراشام نخوردم اینوخونه ی مادرشوهرم گفته بودن نمی دونیم چرا شام نخورداونم گفته بودبریدسرکتاب بازکنیدولی هروقت حرفش میشه قسم می خورن ما .منظورمون به دعانبودخلاصه قبلشم جاریم غیبتی که خودش پشت سرمادرشوهرمینا کرده بودرفته بود به دروغ زده بود به نام من الان این دوتا موضوع باعث شده باهاشون رفت وآمدنداریم سالی یکباریادوباراونم انقدردعوت می کنن از20بار1بارش رومی ریم درموردحرفش جاریم فقط یکبارپیام دادازدست من ناراحت نشو یکبار م بازبهش گفتم گفت باورکن من جوگیرم مادرشوهرمینا غیبتت رو می کنن منم جوگیرمیشم نه معذرت خواهی کرده هیچی خیلی هم دوست دارن با ما رفت وآمدکنن من خودم بایک دونه خواهرم رفت وآمدندار م باخودم میگم اینا بااین همه تهمت به من چرابایدباهاشون رفت وآمدکنم برادر شوهرم یکدونه دارم نمی دونم ازطرفی این کینه اذیتم می کنه کسی نیست بگه چیکا بکنم ازرفتارهای جاریم هم بدم می یادالبته اونم دخترخوبی مذهبی رفتارش اخلاقی خیلی تقلیدکاره من تاچیزی بخرم سریع همون چیزرومی خره من احساس می کنم چون شوهرم وضعش خوبه ازنظرشغلی وتحصیلات خداروشکرجایگاه خوبی داره همش به خاطرمنافع خودشون همش می یان دعوتم می کنن، چون اگر مشکل مالی داشته باشه ازشوهرم پول قرض می گیره وگرنه ما که بعداون قضیه خونشون نمی ریم عیدبه عیدیاخیلی اسراربکنن سالی دوبارمیشه چندین بارم گفتیم سراین قضیه باهوشون بحثم شده ولی دست خودم نیست خیلی زود من می بخشم یه اتفاق هایی توی زندگیم افتاده که زودفراموش کردم این نمی تونم شب قدرم دعا کردم ازشماخواهش می کنم ازباب اینکه بخوایدکمکم کنیدنه اگرخودتون بودیدواقعادرقبال اینحورآدم ها چیکارمی کردید،باخودم میگم مادرپدرشوهرم رومجبورم برم بیام به خاطرحقی که برگردن همسرم دارن اینوچی مجبورنیستم که رفتارهای زننده اش روتحمل کنم ،ببخشیدخیلی طولانی شد
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاورخانواده
سلام خواهر خوبم
طاعات قبول درگاه حق
خدارو شکر که اهل طهارت وتقوا هستید وخدارو شک که دغدغه دارید تا اصلاح رفتار داشته باشید تا دراین ماه گرانقدر مورد بخشش حق قراربگیرید
عزیزم ماانسانها سمت خلیفة اللهی در روی زمین را داریم یعنی نماینده خداوند در روی زمین هستیم پس باید بکوشیم به عنوان نماینده خداوند صفاتی از ایشان هرچند کوچکتر از آنیم درخودمان پرورش بدهیم ازجمله ستاریت خدا که پوشاننده عیب بندگان است از جمله غفاریت خدا که بندگانش را باوجود همه گناهان به هر بهانه ای مورد بخشش قرار میدهد ودیگر صفات اوسر یع الرضا بودن هستش که لطف میکنه وسزیع از بندگان نادمش راضی میشه ومورد رحمت ومغفرت خودش قرارشون میده پس سعی کن که همیشه دیگران رو باوجود همه خطاهاشون ببخشی تا خداهم درلحظات سخت تورو ببخشه..
داشتن کینه قبل ازاینکه بخواد کسی رو مورد آزار قراربده خود شخص کینه توز را آزار میدهد تمام انرڗی فرد رو ازش میگیره چون درون ذهنش غوغایی برپاست که نگو بارها درذهنش تشکیل دادگاه میده طرف رو محاکمه میکنه حکم براش صادر میکنه محکومش میکنه وچقدر باهاش جروبحث میکنه وکلا آرامش خودش رو از دست میده وکلی عذاب میکشه وهرلحظه براش تازه میشه واین در حالی است که شاید فرد خاطی اصلا یادش هم نباشه که چی شده وچی بود پس لطفا ببخش وفراموش کن تا خودت آرامش بگیری ....
واما بعد عزیزم صله رحم از دستو ات دین ماست ومایه طول عمر افزایش روزی وایجاد محبت بین افراد میشود یه خانم بادرایت حتی شده برای خوشایند همسر والبته درنگاه اول رضایت حق بافامیل همسر مخصوصا والدین او رابطه صمیمی برقرا میکند تا رضایت خاطری برای همسرش باشه ومحبت خودش رو در دل فامیل شوهر افزایش بده وسوءظن هارو به اعتماد تبدیل کند
یکی از علتهای سوءظن دوری شما از آنهاست
میگن طلایی که پاک چه منتش به خاک مهم اینه که تو وجدانی آسوده داری وپیش خدای خودت روسفید هستی
پس به حرفهای پشت سر که دیگران واگو میکنند وغیبت محسوب میشه اعتنا نکن مهم اینه که حرمت شما بطور مستقیم شکسته نشده به دعوت انها لبیک بگو واین شبهات رو از بین ببر با توکل برخدا
گفتی نظر تو چیه ؟ من اصلا به اینگونه رفتارها محل نمیذارم عقیده من اینه که من وظیفه دارم که خوب باشم تا ...