eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.6هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
🏠 خانه مشاوره آنلاین
❤️#داستان_زندگی_افسانه #قسمت_دهم روز ها و ماهها از پی هم می گذشت و صمیمیت ما هر روز بیشتر می شد .
❤️ داستان زندگی افسانه قسمت یازدهم محسن آنقدر به من اهمیت می داد که واقعا خود را خوشبخت ترین زن دنیا می دانستم . در چشمانش عشق را می دیدم. خودم هم نمی دانم این همه علاقه و توجه برای چه بود ؟؟؟؟ او آن قدر مراقبم بود که.....! یادم می آید روزی همه باهم برای گردش به بازار رفتیم در راه برای بچه ها بستنی خریدیم و همانجا روی یک چیزی شبیه نیمکت که رویش را با پارچه ای ضخیم پوشانده بودند نشستم .به محض اینکه نشستم محسن با تکان دادنش از استحکام آن مطمئن شد ٬بعد خیالش راحت شد و رفت پیش بچه ها !!! آن لحظه هیچ کس حواسش به کار محسن نبود ٬ خودش هم حواسش نبود ٬ اما من حواسم به او بود!!وقتی همه با هم سوار بر ماشین او بودیم و من از روی عادت به در تکیه می دادم و او تا مرا در این حالت می دید قفل مرکزی ماشین را می زد ٬تا در ماشین ناخودآگاه باز نشود ٬ خودش حواسش نبود اما من حواسم بود ! وقتی با مسعود به خانه ی پدرش می رفتیم و او هر طور که بود برنامه اش را تنظیم می کرد تا ما را همراهی کند که مبادا آنجا ‌درگیری بوجود بیاید او حواسش نبود اما من حواسم بود !!! وقتی مسعود گاهی رفتار مناسبی با من نداشت و محسن می دید و اعصابش خراب می شد و پشت هم سیگار می کشید خودش حواسش نبود اما من حواسم بود !!! آری محسن خودش هم حواسش نبود که عاشق شده است اما من حواسم بود !!! ادامه دارد.... ═══✼🍃🌹🍃✼══ 🏠 http://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd