#سوال486
سلام .خسته نباشید
من یه خانمی هستم 25ساله .شوهرم 29سالش.من شهرستان توروستا زندگی میکردم ،شوهرم توشهرستان دیگه ای توشهر،چهارسال ازدواج کردیم،یه پسرسه سال داریم ،شوهرم تنهای خیلی دوست دار کم حرف اصلا باهم صحبت نمیکنیم درروزصدتاکلمه باهم حرف نمیزنیم خیلی تودار ،باکسی ارتباط برقرار نمیکن ازسرصدا کردن بدش میاد ،باپسرم بازی نمیکن وقتی بابچه بازی میکنم ازخوشحالی جیغ میزن دست حورا میزنم شوهرم عصبانی میشه میگه خفه شید گم شید ،منم روحیه لطیفی دارم خیلی زودناراحت میشم ازدستش میشینم گریه میکنم بخاطریه حرف الکی،خانه دار هستم همش توخونم یه خونه 60متری چهارسال اجاره تمدیدمیکن هرکارمیکنم اینجابلندبشیم بریم جابزرگتر قبول نمیکن ،بیرونم نمیبرمون هفته ای دوهفته ای یه بار میبرمون پارکی جای،بقیه روز همش توخونه ام ،شوهرم کاریم ندار که برم بیرون ولی من خودم تنهای دوست ندارم برم بیرون فامیلای منم شهرستانن وهیکس اینجا ندارم فامیلای شوهرم یه چند تای داره زیاد باهم ارتباط نداریم فقط هر چند هفته ای یک بار میریم خونه پدرشوهرم ،خلاصه مطلب:ازوقتی شوهرکردمه زیاد فکر میکنم ،قبل ازخواب اولاش نیم ساعت بود کم کم هی بیشتر شد،الان که یک ماه ازساعت دوازده شب میرم تورخت خواب تا شیش صبح خوابم نمیبره همش فکرهای بیهود ،تکراری ،چیزای که الی هیچ ارزشی ندارن واسه فکر کردن ،وقتی روزا کار دارم خوابم میاد کلافم میکن اعصابم زود خورد میشه ،وقتی خوابم میبره همش کاوس میبینم هی خوابای خوب بد میبینم تااز خواب بلند بشم زندگی واسم سخت شد ،خواهش میکنم کمکم کنید چی. کارکنم که شبا خوابم بیاد ،زود اعصبی نشم زندگی شادی داشته باشم
ممنون میشم راهنماییم کنید.؟
ببخشید خانم دکتر
یه مسئله دیگه که یادم رفت بگم
خیلی زود همچیو فراموش میکنم مثلا یادم میوفت که لباس کثیف دارم بشورم میخوام برم بشورم یهی بچه ام میاد یه چیزی ازم میخواد تایه چند دقیقه ای سرگرم میکن بعدش من یادم میر که میخواستم چی کار کنم یا چیزی تو یخچال میخوام میرم در یخچال باز میکنم یادم رفت واسه چی اومدم به اشنای گفتم اونا میگن اشکالی ندار ماهم این اتفاق واسه مون افتاد ،ولی من در روزکه یه بار نیست چشم پوشی کنم حداقل در روز 6و7مرتبه پیش میاد
یه موضوع دیگه اینکه پسرم باکسی ارتباط برقرار نمیکن بابچه های همسن سالش بازی نمیکن یعنی باهیکس بازی نمیکن میبریمش توپارک بازی نمیکن توشهربازی میره پیش اسباب بازی های میگم دوست داری بازی کنی باهاش میگه اره ولی بلیت که میگیریم اصلا نمیره بازی کن همش وامیسته نگاه میکن به اونای که بازی میکنن ،هرکیم دست بزن به اسبابازیاش همش وامیسته نگاه میکن وقتی عصبی میشه دوتا انگشت شصت شو میکن تودهن هی میمکه ،اگه باور میکنید تاحالا با هیچ بچه بازی نکرد بچه همسایه هسن خودشه سه سالش میاد خونمون دستش میگیره میگه بازی کنیم ولی پسرم باهاش بازی نمیکندمیاد توبغلم سفت بهم میچسبه تااز خونمون برن بیرون ،همش ترس دار انگار از همه چی میترس از صدای لوازم خانگی جارو برقی چرخ گوشت...تا ادم.حیوانات، ماشین. صدای های بلند هر چیزی که باشه میترس البته من وقتی 3و4ماهروش بارداربودم یه تصادف کوچلوی با ماشین دشتم نمیدونم این روش تاثیر گذاشته یه چیز دیگری،خواهش میکنم بهم بگید چی کار کنم پسرم بهتر بشه بادوستاش بازی کن همیشه شاد باش
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاور خانواده
سلام بانو
میدونی عزیزم قبل ازدواج باید به همه این مسائل فکر میکردی تابدونی ایا شخصیت شما باهم جور درمیاد یانه
ایافرهنگتون با هم مچ هست یا نه ایشون شخصیتش درونگراست وخب زیاد اهل ارتباط نیست ود این مورو نیاز به صبوری شماست ودرایت تا شاید بتوانید کم کم به میان جمع باوریش االته خیلی نرم وبه اهستگی بهتره حساسیت هات رو کم کنی وهمچنان به زندگیت شور بدی خب وقتی ایشون خسته برمیگرده خونه مراعات حالش رو بکنید تا رفع خستگیش بشه وکم کم خودش شدوع به صحبت کنه پس قتی وارد شد توقع حرف وخوش وبش دا نداشته باش تا سرحال بشه وویتی که نیست با فرزندت بازی وخنده کن تا کنتاگی نباشه وبچه هم افسرده نشه
وسعت خونه خیلی مهم نبست ومهم دلخوش هستش وچگونه زیستن وشادزیستن حتی تومحیط کوچک به جای فکر مشغول دلت رو مسغول کن به زندگیت به فرزندت خودت وهمسرت کلی سر خودت رو شلوغ کن بمطالعه وکلاسهای هنری خیاطی گلدو زی حتی درس خونون همه این گیر دادنها علتش بیکاریه خب خونه مادر شوهر بیشتر برو سر بزن کنارشون کیف کن تازه وقتی کنار اونایی علاوه بر عزیز شدن میتونز کلی پس ان از کنید تا بتونید منزل رو تعویض کنید پس سبیاست ودرایت ومحبت رو باهم بکار ببر تازندگیت شیرین بشه.
حتما چکاب بده احتمال داده تیرویید کم کار شده باشه وکم خون هم باشی علت فراموش کاری همینه دیگه اینکه بچه ها تواین سن بیستر وابسته به ماهیتند.خودت بهترین هم بازی هستی و لطفا مجبور به انجام کاری نکن چون اسیب شخصیتی میبینه.
@onlinmoshavereh