🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
"بسم رب الحسین"
#گهواره_ي_خالي
#قسمت_دوم
#رمان_عاشقانه
پسرنگاهی به من مي اندازد و نسبتا با صداي بلندتري محجوبانه عذرخواهي مي كند كه مرا ترسانده. سري بي حال تكان مي دهم و قدم از درگاه بيرون گذاشته و پا به ايوان بزرگ آقاجان كه دور تا دورش را پر از گلدانهاي شمعداني كرده، مي گذارم. حتي روي نرده هاي سنگي هم گلدان گذاشته است. گلهايي كه به بركت دست آقاجان سرزنده و شادابند و روز به روز بالنده تر مي شوند. پس چرا تنها گل من پر پر شد؟! لابد دستهاي من بركت نداشتند!
امير را مي بينم كه ليوان آبي به دست از پله هاي پهن ايوان كه درست در وسطش قرار دارد بالا مي آيد و رو بروي من مي ايستد و نگاهش را به زمين مي دوزد.
- بفرماييد بهار خانم. مثل اينكه بدجوري ترسيدين
- ممنون. ميل ندارم.
- شربت گلابه. براي آرامش اعصاب خوبه. از اون مهمتر نذر امام حسينه (ع)
- فكر كردين امام حسينتون با يه شربت معجزه مي كنه؟!
به گمانم صداي خشمگينم كمي بلند بود كه اهالي حياط را خبر كرد تا با حيرت نگاهم كنند. اما اين وسط نگاه امير محزون بود و لحنش غمگين، ولي محكم.
- فكر نكردم، بهش ايمان دارم!
حوصله شنيدن از ايمانهايي اينچنين را ندارم، راهم را از كنارش مي گيرم و به سمت پله ها مي روم كه باز هم صدايش را مي شنوم
- بهار خانم كجا مي رين؟ هنوز حالتون جا نيومده؟!
با عصبانيت به سمتش بر مي گردم ولي اينبار مواظبم صدايم بلند نشود
- به شما ارتباطي داره پسر همسايه؟!
جا خوردنش را بوضوح مي بينم با لحني شكست خورده مي گويد
- صبح كه شهاب مي رفت به من سپرد اگر شما جايي تشريف مي برين برسونمتون
- مي رم قبرستون مياين؟!
سويچ ماشين را از جيب شلوارش بيرون مي كشد و رو به كسي صدا بلند مي كند
- سعيد حواست به كارا باشه من مي رم بهشت زهرا ميام.
رو به من آرامتر مي گويد
- بفرماييد در خدمتم.
با حرص رو برمي گردانم و از پله ها پايين مي روم طوري كه نزديك بود پايم در چادر بپيچد. امير پشت سرم مي آيد. ماشينش جلوي در پارك است و كسي روي نردبان مشغول پرچم زدن به بالاي در است و كساني اطرافش ايستاده اند. صداي باز شدن قفل در را مي شنوم ولي دست دراز نمي كنم براي باز كردن در. امير مي رسد و از پشت من دست دراز مي كند و درب عقب را باز مي كند.
- بفرماييد
بدون نگاه كردنش سوار ميشوم. قبل از اينكه در را ببندد دستش را دراز مي كند و دوباره ليوان شربت را به سمتم مي گيرد
- خواهش مي كنم اينو بخوريد
نگاه كوتاهي به چشمان نگرانش مي اندازم و نمي توانم التماس لحنش را ناديده بگيرم. ليوان را از دستش مي گيرم و يكسره سر مي كشم. خنكا و شيريني و طمع گلابش زهر دهانم را مي گيرد و قلبم را آرامتر و عصبانيتم را فروكش مي كند. نفس عميقي مي كشم و ليوان را به سمتش مي گيرم و زير لب تشكر مي كنم. لبخند رضايت را در صورتش مي بينم. در را مي بندد و ليوان را به دست يكي از همان پرچم بدست ها مي دهد و پشت فرمان مي نشيند.
ادامه دارد...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#داستان_واقعی_زندگی_افسانه
#قسمت_دوم
هر وقت به آن روز ها فکر میکنم از خودم لجم میگیرد ٬ چقدر ضعیف بودم ٬ چقدرترسو بودم وچه راحت از سختی ها فرار میکردم ٬ ای کاش تسلیم نمیشدم ٬ ای کاش با شرایط میجنگیدم و سرنوشتم را عوض میکردم .اما چه فایده؟؟؟حال دیگر حسرت خوردن چیزی را عوض نمیکند. سالها از ترک تحصیل و خانه نشینی ام گذشت اما خبری از شاهزاده ی رویاهایم نبود !!! چیز عجیبی هم نبود ٬ چه کسی عاشق یک دختر فقیر و ساده میشد ؟؟ دختری که خودش را از همه مخفی میکردو دیگران را برتراز خود میدید ٬ کسی که فکر میکرد سرنوشت برای او خواسته تا همیشه نردبان ترقی دیگران باشد و برای خودش هیچ آرزو و هدفی نداشته باشد . وقتی خودت برای خودت ارزشی قائل نباشی چه گونه میتوانی از دیگران توقع احترام و علاقه داشته باشی ؟؟؟من تشنه ی دوست داشته شدن بودم ٬ آنقدر خودم را دوست نداشتم که با یک توجه وبا یک محبت ساده آنقدر خوشحال میشدم که هر چه بیشتر تلاش میکردم که بیشتر دوست داشتنی شوم ٬ فرقی نمیکرد که آن فرد چه کسی باشد٬ زن و مردش فرقی نمیکرد٬برادرم ٬ پدرو مادرم ٬ زن برادرم و یا هر کس دیگری !!! یاد گرفته بودم اگر بخواهم کسی مرا دوست داشته باشد باید دختر خوبی باشم ٬ مطیع و از خود گذشته !!! با همین طرز فکر چند سال دیگر را هم پشت سر گذاشتم . حال دیگر امیدوار بودم که حتما کسی پیدا خواهد شد که مرا دوست داشته باشد ٬ چرا که حال من دختر خوبی بودم مطیع و فداکار !!! بالاخره انتظار من هم به سر آمد وسر و کله ی شاهزاده ی رویاهایم پیدا شد !!!
ادامه دارد.....
═══✼🍃🌹🍃✼══
🏠 #خانه_مشاوره_آنلاین
http://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd
kelidemard-3.mp3
15.29M
#کلید_مردها
👈من این #زن_دوم رو فقط برای #محبت و لطف به #همسرم نگه داشتم...😳😳
#قسمت_دوم
#دکترحبشی👌
#دانلود_واجب👆👆👆
═══✼🍃🌹🍃✼══
🏠 #خانه_مشاوره_آنلاین
http://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd
26.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
💢برای چیزای کوچیک شکرگزاری کنید نه چیزای بزرگ
🔹طرف تو اینستاگرام پیج زده میگه من مَسترم...
چاکراهاتو وا کن....😊
🔸افتادی تو دور باطل خودت خبر نداری
🔹مکان و محل زندگی به ادم شرافت نمیده تو به اونا شرافت میدی
#قسمت_دوم
#دکترسعید_عزیزی
محمد فروهر:
#خانه_مشاوره_آنلاین | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd