eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂 اورا نمي فهمم! او را به يك زن بيوه ی سی ساله که داغ فرزند دیده چكار؟! او كه لب تر كند كل دختران محل حاضرند به عقد او دربيايند! آقاي مهندس امير زرلكي، ٣٥ ساله، صاحب يك شركت ساختمان سازي و فرزند ته تغاري حاج آقا زرلكي، مالك جواهر فروشي سر بازارچه كه يك محله بر سر نامش قسم مي خورند را چكار به من؟! حتما سرش به سنگ خورده يا خواب نما شده يا شاید هم عقب افتاده است؟! از اين لفظ آخر لبخند محسوسي روي لبم مي نشيند و وقتي به خودم مي آيم كه دير شده است! وقتي كه ديگر نگاه ميخكوب و لبخند بي موقعم را شكار كرده است! با لبخند سرش را پايين مي اندازد و تسبيحش را به دست مي گيرد. از اين موقعيت بسيار معذب مي شوم و خودم را جمع و جور مي كنم. ولي آب رفته به جوي باز نمي گردد! اين بار سكوتم در طول مسير از خجالت است نه سير در عوالم ديگر! جلوي در خانه كه مي رسيم لب باز مي كنم كه تشكر كنم ولي دهانم را مي دوزد. - عجیبه! مثل اینکه واقعا شهاب حواس پرت شده. ولي نه بخاطر اينكه پيغام شما رو به من نرسونده، بخاطر اينكه پيغام من رو به شما نرسونده! مكثي مي كند و از آينه به من نگاه مي اندازد. دوباره ديده اش را از من مي گيرد و به پرچم يا حسيني كه جلوي در ورودي خانه اسير دست باد است چشم مي دوزد و با لحن قاطعي ادامه مي دهد: - پيغام داده بودم تا هر زمان كه نياز باشه تا دوباره خودتون رو پيدا كنيد، منتظر ميمونم. من شريك مناسبم رو پيدا كردم مگر اينكه شما .... یادتون نره، من به معجزه ايمان دارم! طفلكي قلب ناسورم. چطور زير اين ضربات تند و محكمش طاقت مي آورد؟! دست راستم را رويش مي گذارم و سرم را زير مي اندازم و با پايي لرزان از ماشين پياده مي شوم. روبروي پرچم يا حسين مي ايستم و نگاهش مي كنم. - تو اگر براي من معجزه گر بودي پارسال معجزه مي كردي! مايوس و لبريز از بغض وارد حياط مي شوم كه چادر هيئت را برپا كرده اند و جنب و جوش همچنان پابرجاست.. ادامه دارد... @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
💐💐💐 روز ها و ماه ها با همین پروسه ی مسخره سپری میشد!من مانند دخترکی ضعیف و درمانده بودم که مسعود باید نجاتم میداد ٬ هر کاری میکرد تا حالم را خوب کند اما فایده ای نداشت چون بلد نبود ٬چون نمیدانست که درد من چیست تا درمان را بیابد ٬ فقط به هر جان کندن و بدبختی که بود ثابت میکرد که دوستم دارد و عاشق من است که این هم موقتی بود !!! چند روز حالم خوب بودو خوشحال بودم که شوهرم مرا دوست دارد!! بهترین محبت و ایثار را از خود نشان میدادم لباس های خودم کهنه و بی قواره بود اما برای او لباس های نو و مرتب می خریدم ٬ برای خانواده اش هر کاری میکردم از خانه تکانی گرفته تا مهمان داری .از این و آن پول قرض میگرفتم تا برای خودش گوشی مدل بالا تر بخرد و گوشی قدیمی او را برای خودم برمی داشتم اما وقتی میدیدم که به اندازه ای که عشق میدهم عشق دریافت نمیکنم باز حالم خراب میشد ! همه ی درد من کم بود اعتماد به نفس و خود کم بینی بود !!! همش فکر میکردم مسعود فقط از روی ناچاری و درماندگی با من ازدواج کرده و دلش هنوز پیش همسر سابقش است .احساس یک آدم مظلوم و قابل ترحم را داشتم که شوهرم باید قدر مرا میدانست و هر روز و هر شب قربان صدقه ام برود .مسعود هرگز طرز رفتار با یک زن آسیب دیده و افسرده را نمی دانست و هرگز دوست داشتنش را با زبان ابراز نمیکردو من تشنه ی ابراز محبت بودم. من افسرده بودم و او برای درمان من هیچ اقدامی نمیکرد . البته مقصر هم نبود نمی دانست چه مرگم هست !!!ندانسته و نا آگاهانه چه آسیبی به رابطه مان می زدم !! نمی دانستم چقدر مسعود را دچار استیصال ودرمانده گی و سرخوردگی میکنم ! چه چیزی برای مرد بدتر از این وجود دارد که خود را در انجام کاری ناتوان ببیند ؟؟؟ دیگر قهر کردن هایم برایش عادی شده بود !! دیگر حتی به خودش زحمت منت کشی هم نمیداد دو روز تحمل میکرد کلافه و عصبی که میشد دعوا و داد و بیداد راه می انداخت و گاهی دست هم به رویم بلند می کرد ٬بعد هم که آرام می شد و پشیمان ٬ از دلم در می آورد ٬ اینچنین حقیر و ذلیل شده بودم . در همین جریانات و قهر و آشتی ها دخترمان هم به دنیا آمد !!! و افسرده گی ام حاد تر شده بود . ادامه دارد... ═══✼🍃🌹🍃✼══ 🏠 http://eitaa.com/joinchat/614793219C5eb00a97bd