eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
من میتونم به شما کمک کنم ولی در عوض میخوام شما هم به من یه کمکی کنین ... سر رادمهر و مرتضی چرخید طرفم. حس می کردم نفسم به زور داره بالا میاد. هزار تا علامت سوال اومد تو چشماش ... تکیه دادم به مبل و پام راستم رو انداختم روی پای چپم و دستم رو باز کردم و گذاشتم پشت مبل. - من با استفاده از نفوذ و شهرت خودم می تونم به شما کمک کنم که نویسنده تکی بشین. ولی در عوض می خوام ... میخوام شما یه مدت با من باشین ... نقش بازی کنین ... انگار که نامزد من هستین ... سرم رو انداختم پایین. یه مدت طولانی جز صدای نفس کشیدن خودم هیچ صدای دیگه ای رو نمی شنیدم. نمیدونم. شاید حدود ده دقیقه. قلبم که آروم شد سرم رو دوباره گرفتم بالا. با دیدن چشم های درشت شده رادمهر و فک باز مرتضی تازه یادم افتاد که چی گفتم. خدایا ... من چیکار کردم؟ چی گفتم؟ چرا همچین حرفی زدم؟ آخه چرا؟ چرا همچین چیزی از دهنم پرید؟ خودم بدتر از اونا از حرف بی اراده خودم تو شک بودم ... رادمهر از جاش بلند شد. رادمهر- ممنونم از دعوتتون و این بزرگواری و تشکرتون بابت رمانم رو هیچ وقت فراموش نمی کنم ... خیلی زحمت دادم با اجازه ... خدا نگهدار ... مرتضی به زور دهنش رو جمع کرد و بدون اینکه نگاهش رو ازم بگیره بلند شد تا راهش بندازه. منم که گند رو زده بودم. ولی دختره اصلا حرف مسخره ام رو به روم نیاورد. با وقار خاصی رفت سمت در. و همین من رو مصمم تر کرد که این یکی یه جورایی فرق می کنه ... چه دلیلی وجود داره که با کله قبول نکنه؟ میتونم بهش بهش اعتماد کنم ... شنیدم که مرتضی در رو باز کرد. با سرعت نور از جا پریدم و دویدم سمت در. - خانم رادمهر ازتون خواهش می کنم بشین بذارین حداقل براتون توضیح بدم ... فقط توضیح ... برای برگردوندن ناهید مجبور بودم. هر چی التماس و تمنا داشتم ریختم توی نگاهم و بهش خیره شدم. اصلا برام مهم نبود که من یه خواننده ام ... شرایطم فرق داره ... آخه چه فرقی؟ میخوام دنیا نباشه وقتی کسی که دوسش دارم کنارم نباشه ... خوانندگی و شهرت رو می خوام چیکار وقتی از تنهایی دارم می پوسم؟ نگاهش رو سریع از چشمام گرفت و به حلقه ام دوخت. لبخند تلخی زد و سرشو به نشون مثبت تکون داد. راهنماییش کردم سمت پذیرایی. خدا رو شکر مرتضی لال شده بود. بعد اینکه نشست ، بلافاصله شروع کردم. مرتضی هنوز کنار در ایستاده بود من از اون در خواست منظور بدی نداشتم. نمی خوام فکر کنین خدایی نکرده قصد سو استفاده دارم. من فقط به کمک احتیاج دارم ... و نمیدونم چرا اون حرف از دهنم پرید ... ولی حالا که گفتم بقیه اش رو هم میگم ... من حدود یک ماه پیش از نامزدم جدا شدم و طلاق گرفتیم. به خاطر یه سری مساعل که غرورم رو زخمی کرده بود ... ولی حالا میفهمم که جاش چه قدر کنارم خالیه ... دوباره مرتضی برگشت و نشست سر جای قبلیش. ادامه دادم - من خیلی دوسش دارم ... ولی چون هم غرورم خورد شد و هم خودم ردش کردم دیگه نمی تونم برم جلو ... یعنی میدونم که رفتن خودم فایده ای هم نداره ... ازتون خواهش می کنم که بمن کمک کنین ... بلکه اینطور حسادتش تحریک شه و برگرده طرفم ... مرتضی عصبی شده بود انگار. مرتضی- دهنتو ببند محمد ... می فهمی چی داری میگی؟ - خانم رادمهر ... من نمیدونم چرا دارم به شما این حرفا رو می زنم و اعتماد کردم ولی مطمئنم این حرفی که از دهنم پرید بی حکمت نیست ... عوضش شما هم میتونید به خواسته اتون برسید ... من همه جوره حماییتون می کنم تو هر چی که بخواید ... حتی اگه ... حتی. میتونیم برای اینکه از لحاظ شرعی مشکلی ایجاد نشه یه صیغه یه ساله بخونیم ... مطمئن باشین بیشتر از این عذابتون نمیدم و عین ... عین یه برادر کنارتون می مونم ... واقعا عین یه برادر ... قول میدم فقط کمکم کنید ناهیدم برگرده ... فقط با بودنتون ... مرتضی دوباره به حرف اومد. نگاش کردم. صورتش از زور عصبانیت قرمز شده بود. معلوم بود حسابی خودشو به باد فحش گرفته که رادمهر رو کشونده تا اینجا. مرتضی- محمد جان من میدونم تو ناهید رو دوست داری ولی این راهش نیست ... حالا گیریم خانم راد مهر لطف کردن و به شما کمک کردن ... تو فکر اینجاشو نکردی که خانواده اشون هم راضی میشن یا نه؟ اصلا خانوادش هم راضی شدن ... از شهرستان تا اینجا چطور میخوای ناهیدو حرص بدی؟ من هیچ وقت به اینکه یکی رو بیارم تو خونه ام تا ناهیدو برگردونم فکر نکرده بودم. اصلا امروز هیچیم دست خودم نبود انگار. میدونستم کارم اشتباهه ولی انگار مال خودم نبودم. انگار کس دیگه ای داشت با دهن من حرف می زد و واسه همه چی دلیل می آورد. دوباره بی اراده دهنم باز شد. - خب چه بهتر که کنار خانواده هامون نیستیم و نقش بازی نمی کنیم ... خب ما میتونیم این رو یه قرار یه ساله ببین خودمون بدونیم ... من حتی همه سعیمو می کنم تا اسمم تو شناسنامه خانم رادمهر نره ... و مشکلی پیش نیاد ... خ