eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.6هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
بابا- آره عاطفه؟ تو پیانوش رو زدی؟ نگاهش کردم. مادرم- مگه تو پیانو بلدی؟ الکی نوشتن؟ چشمام پر شد. دستام رو گرفتم جلو دهنم. نشستم زمین. با گریه ... - من می خوام برگردم ... دلم تنگ شده ... صدای خنده مامان و بابا و آتنا رفت رو هوا. بابا دستاش رو واسم باز کرد. رفتم تو بغلش. موهامو می بوسید. بابا- پس پاشو ... پاشو همین الان برو خونتون ... خندیدم و اشکام رو پاک کردم. اتنا- بابارو ... - همین الان؟ بابا- آره ... بدو زنگ بزن شوهرت بیاد دنبالت ... پا شدم دویدم تو اتاق. مادرم- مثلا دوستش نداشت ها ... گوشیو برداشتم. ولی نه ... نباید به محمد زنگ می زدم ... یکم اذیتش می کردم و سر به سرش میذاشتم بهتر بود ... شماره علی رو گرفتم. علی- سلام. به یه دنیا شیطنت و شادی گفتم. - به ... سلام خان داداش ... خندید. - علیک سلام ... علیک سلام آبجی خاتون ... - خان داداش؟ میگما ... این شوور ما که دور و برتون نیست؟ هس؟ علی- شوهر؟ نه نیس ... خندیدم. علی- جون من ... الان گفتی شوهر؟ یعنی آشتی؟ - یعنی آشتی ... علی- ای خدا جون دمت گرم ... دختر تو که این داداش طفلک ما رو دق دادی آخه ... - حالا نه اینکه خیلی مصر برگشتنمه ... همچین گذاشت رفت موندم تو کف ... علی- نخیرم ... مگه محمد میومد با من؟ بست نشسته بود شهرتون ... توصیه شیده خانوم بود. گفتن ما بریم. یه مدت نه زنگ بزنیم نه اس بدیم بذاریم شما فکراتو کنی ... حالت سرجاش بیاد ... دلتنگ بشی. گفتن اون موقع خودمون میفرستیمش ... شیدا خانوم هم می گفت اگه محمدو ببینی یا زنگ بزنیم ممکنه فقط کارو خرابتر کنیم ... - ای نامردا ... علی- جون من میخوای برگردی؟ - بعله داداشم ... می خوام برگردم تهران ... گفتم فقط به شما بگم ... بهش نگی ها ... می خوام سورپرایزش کنم ... علی- بهترین سورپرایز عمرش میشه ... جزاکم الله خیرا ... دوتایی زدیم زیر خنده. علی- خودم میام دنبالت ... - نه نه نه بابا ... خودم پا میشم میام ... اصلا شما نیایی ها ... علی- الان ساعت چنده؟ بذار ببینم ... ها یازدهه ... من تا دوازده کار دارم ... بعد اون درمیام بعدظهر اونجام ... تو فقط آماده باش ... خدافظ ... اصلا مهلت نداد حرف بزنم. قطع کرد. منم که از خدام بود علی بیاد. خوب شد خودش گفت ها. دویدم و به مامان اینا خبر دادم که علی میاد. وسایلی هم نداشتم که جمع کنم. همه زندگیم اونور بود. زنگ زدم شیدا و شیده اومدن خونمون پیشم. واسه خداحافظی. بعد ظهر ساعت چهار بود که علی رسید. دو ساعت اینا نشست و استراحت کرد و ساعت شش راه افتادیم. تو راه هم افطار کردیم. بعد افطار که دوباره سوار شدیم و راه افتادیم دست بردم و ضبط رو روشن کردم ... آهنگای محمد رو آوردم. علی نگامم کرد و خندید. علی- دستت چطوره؟ - خوبس ... خوبه خوب ... خدا روشکر ... - علی اقا؟ علی- بله؟ - میگم اشکالی نداره اگه بپرسم چرا خانواده ناهید بعد طلاقشونم اینقدر با محمد با احترام برخورد می کردن و باهاش خوب بودن؟ علی- حق برخورد بد رو ندارن ... تقصیر دخترشون بود ... محمد بعد دعواشون چندین بار رفت سراغ ناهید تا برش گردونه ولی ناهید بود که محمد رو نخواست و پسش زد ... مصر بود که الا و بلا طلاق ... دلش جایه دیگه بود آخه ... این احترامی که می بینی هم به خاطر همینه ... طفلکی محمدم. علی- محمدم دید دستش به جایی بند نیست از تو خوشش اومد و ازت کمک خواست ... عجب داستانی شد لبخند زدم. - داداشی؟ خندید علی- جانم خواهری؟ - دو تاسوال بدجور ذهنم رو درگیر کرده ... علی- سه تا بپرس ... - یادته محمد مریض شد؟ قبلش که با اقا مرتضی دعواش شده بود ... بعد اون اقا مرتضی خیلی بامن رسمی صحبت می کنه ... چرا؟ چی شده بود؟ علی- سوال بعدی؟ لب و لوچه ام اویزون شد. - یعنی جواب نمیدی؟ علی- چرا ... دوتاشم بپرس ... بعد جوابتو میدم ... - شما میدونی چرا محمد اون شبی که کارت عروسی ناهیدو دید عصبانی شد؟ مگه خودش کمک نکرده بود که ناهید به اقا شایان بله رو بگه؟ علی- سوال دومتو اول جواب میدم ... ببین ابجی ... اصلا دعوای شما تقصیر ما شد ... من و ناهید خانومو شایان ... ما فهمیده بودیم شما سرچی با هم بحثتون شده ... کلیم با محمد صحبت کردیم که به حرف بیاد ... ولی زیر بار نمیرفت میگفت از دستم میره ... ولی ما که میدونستیم عشقتون دوطرفس ... تصمیم گرفتیم یه کاری کنیم محمد نطقش واشه ... خودش که نمی گفت ... پس مجبور بودیم که مجبورش کنیم ... از طرفی بهش قول داده بودیم که حرفی نزنیم پس باید تو عمل انجام شده قرارش میدادیم ... کارتو اوردیم انداختیم تو خونه که ببینی حتما ... کارته هم الکی و صوری بود ... فقط میخواستیم تو بفهمی که ناهید زن شایانه ... نگو شما قبلش با هم آشتی کرده بودی و ما فقط گند زدیم ... عصبانیتشم به خاطر کار ما بود دیگه ... اخه ازمون قول گرفته بود که چیزی بهت نگیم چون می ترسید از دستت بده ... اونروزم عصب