eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
داغ کرده بودم. میدونستم الان لبو شدم. سرمو فرو کردم تو سینه اش و پیرهنش رو گرفتم تو مشتم. - خب خودت گفتی بگو ... محمد- اخه اینجوری لامصب؟ باشه؟ قبوله؟ تو همون حالت گفتم. - چی قبوله؟ محمد- همون کاری که گفتم میخوام انجام بدم ... - عههههه ... مخمد ... دستاش رو حلقه کرد دورم. محمد- همین الان ... - مخمد ... محمد- همین که گفتم ... همین ال ... آن ... - عه ... لب ورچیدم. قلبم داشت می اومد تو دهنم. یه جوری بودم. یه حال عجیب و خاصی داشتم. محمد- حالا که دختر خوبی بودی و برگشتی امشب تو شروع زندگی مشترکمون ازم سه تا چیز بخوا عهه ... مگه تو غول چراغ جادویی؟ دماغمو گاز گرفت. خندیدم. - باشه قول میدی قبول کنی؟ محمد- اره. مرد مردونه ... - اممم ... اها اولیش اینکه ازین به بعد هرچی ازت خواستم قبول کنی ... خندید. محمد- ای وروجک ... - قول دادیا ... محمد- خب دومیش؟ - من عاشق صداتم ... محمد تا ابد ... برای من بخون ... می خوام همیشه صدات گوشام رو پر کنه ... لبخند زد. بوسیدمش. - و سومی ... محمد تا ابد ... برای من بمون ... محمد- جمله های خودمو بهم می گی؟ - اوهوم ... اولین بار تو استدیوت گفتی برای من بخون ... دو روز پیش که اومدی شهرمون بهم گفتی برای من بمون ... منم هر چی فکر کردم دیدم فقط همینا رو ازت می خوام یه دستش رو گذاشت زیر گردم و یه دستش زیر پاهام. مثل پر بلندم کرد. عجب زوری داشتا. راه افتاد و همونطور که من تو بغلش بودم چراغا رو خاموش کرد و داخل اتاق شد. من رو گذاشت رو تخت و دراز کشید کنارم. روی هر دومون رو با پتو کشید. محکم بغلم کرد. میخواستم یکم سربه سرش بذارم باز. - برو برام اب بیار ... تشنمه ... محمد- ای به چشم ... رفت و با یه لیوان اب برگشت. سر کشیدم. - گرم بود ... خنکشو بیار ... خندید و ی لیوان اب دیگه اورد. ایندفعه حسابی خنک بود محمد- دیگه چی؟ - ببر بشورش ... لیوانو دادم دستش. رفت شست. خنده ام گرفته بود. اومد تو اتاق. - برو تلوزیونو روشن کن ببین کانال ٣ چی میده؟ رفت و دو ثانیه بعد برگشت محمد- فوتبال جدی جدی هر کاری می گفتم انجام می داد. با خنده گفتم. - گرسنمه ... هوس قورمه سبزی کردم ... برو یکم بپز بیار بخوریم ... یه ابروش رو داد بالا و اومد نشست لبه تخت. محد- داری اذیت می کنی؟ دراز کشید و پشتس رو بهم کرد. مرده بودم از خنده. قهقهه زدم. دستام رو حلقه کردم دورش و بین کتفاشو بوسیدم. - مخمد قهر قهرو ... شوخی بود خب ... میذارم میرم خونمونا ... چرخید طرفم و محکم بغلم کرد. محمد- تو بیجا می کنی ... مگه من مرده باشم ... - عههه ... خدا نکنه ... محمد- از روز تولدم دیگه مال من نبودی ... حالا که با پای خودت اومدی عمرا بذارم بری ... - راستی محمد ... کادوی تولدت رو دیدی؟ هیچوقت نفهمیدکپم که ازش خوشت اومد یا نه؟ خندید. محمد- خیلی قشنگ بود ... علی زده بود بار که میخواستم یه آهنگ غمگین ضبط کنم ... رفتم تو دد روم و اومدم حس غمگین بگیرم که دیدمش ... هیچی دیگه ... اونروز اصلا نتونستم بخونم ... جز آهنگای قردار ... صورتشو نوازش کردم. دستم رو گرفت تو دستش و بوسید. دیگه ول نکرد دستم. محکم گرفت تو دستش. محمد- الانم زدیمش بیرون اتاق ضبط ... هر کی میاد تو میبینتش ... چیزی نگفتم. محمد- شمام که کلا نویسندگی رو بیخیال شدی ... - نه. اتفاق داشتم داستان زندگی خودم رو می نوشتم ... نمیدونستم آخرش رو چیکار کنم ... حالا میدونم ... سرم رو بلند کردم و یه گاز کوچولو از لپش گرفتم. محمد- میخورمتا ... پیشونیم رو عمیق بوسید. محمد- تا قبل اینکه بیای مثل مرغ پرکنده اینور اونور می رفتم تو خونه ... الان آرومم ... تو آرامش مطلق ... بگیر راحت بخواب کوچولوی من ... با تعجب پرسیدم. - بخوابیم؟ زد زیر خنده. محمد- آره دیگه ... بخوابیم ... فردا باید بریم شهرتون. - واسه چی؟ محمد- واسه اینکه باید از پدر و مادرت عذر خواهی کنم ... تشکر کنم ... دوباره ازشون خواستگاریت کنم ... این بار از ته دل ... - تشکرت دیگه واس چیه؟ محمد- واسه اینکه تو رو مثل دسته گل بزرگت کردن و تحویل من دادن ... خندیدم. محمد- حالا بخواب ... با لحن بچگونه گفتم. - محمد گفتم که اونا شوخی بود ... محمد- میدونم عمرم ... نگاهش کردم. محکم بغلم کرد. محمد- نه ... نمیشه ... تو هنوز خیلی کوچولویی ... خیلی واست زوده ... - من کوچولو نیستم ... پنجاه و چهار کیلو وزنمه ... صد و شصت و شیش قدمه ... آخه کجام کوچولوعه؟ محمد- اووه ببین چقد کوچولویی. من هشتاد کیلو ام ... بیست و پنج سانتم ازت بزرگترم جوجه ... با حرص گفتم. - محمد ... سرشو آورد جلو. محمد- جونم؟ یه ابرومو دادم بالا و نگاهش کردم. برام زبون درآورد. محمد- نمیشه ... نداریم ... بخواب ... پشتم رو کردم بهش. یکم با شوخی و خنده اسمم رو صدا کرد. جوابشو ندادم. دستش رو آورد جلو و میخواست قلقلکم بده. محکم دستشو پس زدم. میترسیدم د