eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.6هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
➕اگر میخواین افراد اطرافتون(هم خانوم ها و هم آقایون ولی بخصوص خانومها در این مورد) کمتر از نظر روحی مریض بشن و نیاز به روانپزشک پیدا کنن ؛سعی کنین بذارین حرف بزنن و بهشون گوش کنین. با تمام وجود گوش کنین. بذارین حس هاشون رو آزادانه بهتون بگن و بابت حس هایی که دارن سرزنششون نکنین. ➖سعی کنین یه جوری عکس العمل نشون بدین که انگار بهش مبگین:راست میگی...حق با تواااا.... منم جات بودم همین حس رو می کردم... در اینصورته که شما میشین پناهگاه حرف های گفته و نگفته شون....این پناهگاه شدنه خیلی خیلی خیلی ارزشمنده. اونقدر که میتونه هر رابطه ای رو از پرتگاه نجات بده. @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕تفاوت ها در هنگام گوش دادن ➖ زن ها معمولا بیشتر از علائم غیرکلامی و زبان بدن بهره می برند. مثلا وقتی همسرشون باهاشون صحبت میکنه، بیشتر سرشون رو تکون میدن، تماس چشمی رو حفظ می کنند، و از الفاظی چون بله، آهان، اوم، خب و ... بیشتر استفاده می کنند. ➖اما مردها تماس چشمی شون کمتره، و از این الفاظ آهان و بله و ... هم کمتر استفاده می کنند، مگر اینکه احساس کنند مجبورند یا اینکه با حرف طرف مقابل موافق باشند!(البته اینها کلیت دارند و مطمئنا استثنابردار هستند). مردها معمولا کلی گویی می کنند و دلشون میخواد کلی بشنوند؛ اما خانمها جزئی گویی می کنند و توقع دارند همسرشون هم وارد جزئیات بشه در مورد زمان صحبت کردن هم یک نکته مختصر رو میگم و اون اینکه مردها وقتی سکوت می کنند و تمایلی به صحبت نشون نمیدن، معمولا وقتی همسرشون ازشون مثلا میپرسه که چی شده؟ پاسخ میدن که چیزی نیست. همسرشون ممکنه تصور کنه که حتما یه چیزی باعث ناراحتیت شده و بنابراین بهتره با هم صحبت کنیم! اما معمولا منظور مرد اینه که من خودم از عهده اش برمیام و میخوام کمی تنها باشم. به عکسش زمانی که مرد از همسرش میپرسه چی شده، و زن میگه چیز مهمی نیست، معمولا دلش میخواد همسرش از دلیل ناراحتی اش جویا بشه و با صحبت کردن بهش آرامش بده، نه اینکه بخواد بره تو غارش! @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺
✨بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ 💕 دو تا بشقاب ڪنار قابلمہ بود،یڪے از بشقاب ها رو برداشت و گفت:تو افسردگے نمیگیرے همش تو اون اتاقے؟ همونطور ڪہ قاشق و چنگال از توے ظرف وسط میز برمے داشتم گفتم:نچ! مادرم همومنطور ڪہ غذا میڪشید گفت:چے ڪار مے ڪنے؟ _درس میخونم! ابروهاش رو بالا داد و چیزے نگفت،متعجب گفتم:مردم آرزونشونہ بچہ شون درس بخونہ،منم میخوام از الان خوب بخونم براے مهندسے عمران،صنعتے شریف! شاید حرفے ڪہ زدم براے خیلے ها آرزو و خیال بود اما براے من نہ! مطمئن بودم بهش مے رسم. غیر از درس خون بودن من انگیزہ و الگوش رو داشتم! مادرم بشقاب لوبیا پلو رو گذاشتم جلوم،بو ڪشیدم و با ولع گفتم:بہ بہ! بشقاب را روے برنج ها و لوبیاها ڪشیدم،قاشق رو نزدیڪ دهنم بردم اما قبل از اینڪہ قاشق رو داخل دهنم ببرم صداے برخورد چیزے با شیشہ پنجرہ باعث شد مڪث ڪنم! قاشق رو روے بشقاب غذا گذاشتم و با ذوق گفتم:بارونہ؟! از پشت میز بلند شدم و بہ سمت پنجرہ ے پذیرایے دویدم! مادرم با حرص گفت:هانیہ! چیزے نگفتم و از ڪنار مبل ها رد شدم. پردہ ے پنجرہ ے پذیرایے طرح سلطنتے بہ دو رنگ قهوہ اے تیرہ و شیرے بود. پردہ ے نازڪ شیرے رو ڪمے ڪنار ڪشیدم،با ذوق بہ حیاط نگاہ ڪردم. موزاییڪ ها خیس شدہ بودن. داد ڪشیدم:بارونہ! مادرم تشر زد:خُ ب حالا! پردہ رو انداختم و بہ سمت در رفتم. وارد حیاط شدم. دمپایے هاے سادہ ے سفیدم رو پاڪ ڪردم و رفتم وسط حیاط. سرم رو گرفتم بہ سمت آسمون،دست هام رو بردم بالا. قطرہ هاے بارون با شدت روے صورتم مے ریختن،بدون توجہ شروع ڪردم زیر لب بہ دعا ڪردن! شنیدہ بودم اگہ زیر بارون دعا ڪنے مستجاب میشہ! خواستم دعاے اصلے و آخر رو زمزمہ ڪنم ڪہ صدایے مانع شد! _آهاے خوشگل عاشق! سرم رو بہ سمت صدا برگردوندم. با حرڪت سرم موهاے بافتہ شدہ ے خیسم مثل شلاق روے شونہ م فرود اومدن. صدا از سمت خونہ ے عاطفہ اینا بود! همسایہ ے دیوار بہ دیوار و صمیمے مون. عاطفہ با خندہ از پنجرہ ے طبقہ دومشون نگاهم میڪرد. جدے گفتم:خجالت نمیڪشے خونہ ے مردمو دید میزنے؟! ✍لیلے سلطانے ادامہ دارد... ✨بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ✨ 💕 چیزے نگفتم و از ڪنار مبل ها رد شدم. پردہ ے پنجرہ ے پذیرایے طرح سلطنتے بہ دو رنگ قهوہ اے تیرہ و شیرے بود. پردہ ے نازڪ شیرے رو ڪمے ڪنار ڪشیدم،با ذوق بہ حیاط نگاہ ڪردم. موزاییڪ ها خیس شدہ بودن. داد ڪشیدم:بارونہ! مادرم تشر زد:خُ ب حالا! پردہ رو انداختم و بہ سمت در رفتم. وارد حیاط شدم. دمپایے هاے سادہ ے سفیدم رو پاڪ ڪردم و رفتم وسط حیاط. سرم رو گرفتم بہ سمت آسمون،دست هام رو بردم بالا. قطرہ هاے بارون با شدت روے صورتم مے ریختن،بدون توجہ شروع ڪردم زیر لب بہ دعا ڪردن! شنیدہ بودم اگہ زیر بارون دعا ڪنے مستجاب میشہ! خواستم دعاے اصلے و آخر رو زمزمہ ڪنم ڪہ صدایے مانع شد! _آهاے خوشگل عاشق! سرم رو بہ سمت صدا برگردوندم. با حرڪت سرم موهاے بافتہ شدہ ے خیسم مثل شلاق روے شونہ م فرود اومدن. صدا از سمت خونہ ے عاطفہ اینا بود! همسایہ ے دیوار بہ دیوار و صمیمے مون. عاطفہ با خندہ از پنجرہ ے طبقہ دومشون نگاهم میڪرد. جدے گفتم:خجالت نمیڪشے خونہ ے مردمو دید میزنے؟! نچ ڪشیدہ اے گفت و ادامہ داد:هانے دستم بہ همین دامنت! بیا و من و نجاتم بدہ! ڪنجڪاو گفتم:چے شدہ؟ صداے مادرم از خونہ اومد:هانیہ! سرما میخورے،بیا خونہ! بلند گفتم:الان میام! براے اینڪہ بہ عاطفہ نزدیڪ تر باشم بہ سمت تخت ڪنار دیوار رفتم. دم پایے هام رو درآوردم و پاهام رو روے فرش خیس تخت گذاشتم. با این حال قدم تا آخر دیوار نمے رسید و خیالم راحت بود موهام بازہ از اون طرف دید ندارہ! دوبارہ رو بہ عاطفہ گفتم:چے شدہ؟ همونطور ڪہ شال سفید رنگش رو روے سرش مرتب میڪرد گفت:فڪ و فامیلامون اومدن دارن جهاز عطیہ رو آمدہ میڪنن،خستہ شدم. نگاهے بهش انداختم و گفتم:من ڪہ پاسوز توام! بلندتر ادامہ دادم:عاطفہ بیا خونہ ے ما ناهار! عاطفہ بشگنے زد و گفت:عاشقتم. با عجلہ از ڪنار پنجرہ رفت. از روے تخت پایین رفتم،جوراب شلواریم تا بالاے مچ ڪاملا خیس شدہ بود. با اڪراہ دم پایے هام رو پوشیدم. قطعا مادرم اینطورے خونہ راهم نمے داد! چند لحظہ بعد صداے زنگ آیفون اومد. قبل از اینڪہ مادرم از داخل در رو بزنہ بہ سمت در رفتم و در رو باز ڪردم. عاطفہ با عجلہ وارد شد و گفت:برو ڪنار خیس شدم. در رو بستم،دوید سمت خونہ مون،تو همون حین چادر سفیدش ڪہ گل هاے ریز آبے رنگ داشت رو از سرش برداشت و وارد خونہ شد. برعڪس عاطفہ من از خیس شدن خوشم مے اومد. با قدم هاے آروم بہ سمت خونہ رفتم،در خونہ رو باز ڪردم و وارد شدم،در رو بستم اما قبل از اینڪہ وارد پذیرایے بشم جوراب شلواریم رو درآوردم،دمپایے روفرشے هاے مادرم رو پوشیدم و با عجلہ بہ سمت حموم رفتم. بخاطرہ خیس شدن پاهام ڪمے درد گرفتہ بود. جوراب شلوارے رو داخل حموم انداختم. بہ سمت آشپزخونہ رفتم. عاطفہ روے صندلے ڪناریم نشستہ بود
و با اشتها هم غذا میخورد هم با مادرم صحبت میڪرد! همونطور ڪہ روے صندلے مے شستم گفتم:خفہ نشے! لقمہ ش رو قورت داد و گفت:تو نگران نباش! مادرم با خوشحالے گفت:بالاخرہ روز عروسے رو تعیین ڪردید؟! عاطفہ ڪمے آب نوشید و گفت:آرہ خالہ جون! فڪ ڪنم ڪمتر از دوهفتہ دیگہ! مادرم با لبخند گفت:ان شاء اللہ! مشغول غذا خوردن شد. عاطفه با آرنج آروم بہ پهلوم زد و گفت:قسمت ما! با اخم ساختگے گفتم:چہ هولے تو! چشمڪے زد و گفت:تو خوبے! اخمم واقعے شد!__ ✍لیلے سلطانے ادامہ دارد... @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺
الهی دریای زندگیتون پراز امواج زیبای سلامتی آسمون دلتون خالی از ابرای غم و ناراحتی شب بخیر🌙 @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺
زیباترین روز🌷 بهاری دنیا راهمراه با لحظه هایی پراز شادی براتون آرزو می کنم ان شاءالله مهـر شادی و لبخند شـــــیرین همنشین دائمی تون باشد روز جمعه خوبی پیش رو داشته باشید❤️ @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕ چگونه با کودکم صحبت کنم؟ ➖برای کودک خود آن چیزی را که میبینید را با مثالهایی توضیح دهید اطلاعاتی در مورد شرایط موجود. کودکان اطلاعات را بهتر قبول میکنند تا متهم شدن را. عزیزم آب داره از توی وان بیرون میریزه بجای "تو همیشه شیر آب را باز میگذاری تو خیلی بی مسئولیتی!" به جای اه دست شکلاتیتو زدی مبلو کثیف کردی که باز بگیم عزیزم دستتو مالیدی به مبل بیا تمیزش کنیم. ➖دادن اطلاعات کافی در مورد کاری که بایستی انجام دهند."عزیزم من میخوام تلفن بزنم "بجای "تلفن را قطع کن مگه نشنیدی" ➖خواسته خود را تا میتوانید کوتاه بیان کنید.بچه ها از توضیحات بیش ار حد متنفرند."جای هسته میوه توی سطل آشغاله" بجای "این چه و ضعیه همه آشغالها رو ریختی روی زمین " کوتاه ولی مفید و کارآمد. ➖در مورد احساسات خود به آنها بگویید. ولی در مورد شخصیت و عملکرد آنها حرفی نزنید."وقتی در اتاق را باز میگذاری مگس میاد و این منو ناراحت میکنه" بجای "باز در و باز گذاشتی آخه تو چرا اینقدر حواس پرتی" ➖گاهی خواسته هایتان را بصورت یادداشتهای کوچک برای آنها بیان کنید. ➖به جای سرزنش، تحقیر، توهین، احساس گناه دادن به کودکتون خیلی واضح خواسته تون رو ابراز کنید و کار خوب رو بهشون یاد بدین. @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕این جنایت بزرگیست که به فرزند اول میگوییم چون تو بزرگی رعایت حال فرزند دوم رابکن متاسفانه ما فرهنگ ضعیف پروری داریم اتفاقا باید برعکس باشد وفرزند کوچکتر باید احترام به بزرگتر را یاد بگیرد ➖تحقيقات نشان می دهند بزرگسالانی که از نظر عاطفی از همه نیازمندترند همان کسانی هستند که در کودکی از والدین خود محبت کافی ندیده اند و سالم ترین بزرگسالان کسانی هستند که قادرند محبتشان را به دیگران ابراز کنندزیرا درکودکی، والدینشان به آن ها به صورت بی قید و شرط ابراز محبت کرده اند. @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺
➕رابطه جنسی در مقابل کودک : ➖بعضی از والدین به اشتباه فکر می‌کنند فرزندان کوچکشان چیزی از رابطه زن و مرد نمی‌فهمند، در صورتی ‌که حتی یک کودک 2 ساله حافظه‌ای بسیار قوی دارد و همه تصاویر و صداهای اطراف را در ذهن خود ثبت و ضبط می‌کند. ➖مواجه شدن فرزند با صحنه رابطه جنسی والدین ممکن است باعث ایجاد مشکلات روانی متعددی در آنها مانند اضطراب و افسردگی، شهوانی شدن کودک، ابهامات سادومازوخیستی (آزارگری-آزارخواهی) در مورد رابطه جنسی، ترس از تنهایی، آسیب‌پذیری و... شود. @onlinmoshavereh 🌺☘🌺☘🌺☘🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوال9⃣4⃣9⃣ رفتار تبعیض آمیز با کودکان سلا م صبحتون بخیر طاعات و عباداتتون قبول اول جا داره تشکر کنم از کانال خیلی خوبتون من ی سوال دارم ک میخواستم لطف کنید راهنماییم کنید من دو تا دختر دارم یکی ۴ساله ویکی دوازده ساله که اصلا با هم سازگاری ندارن و همش دعوا و کتک کاری و دختر بزرگم هر چ بهش میگم که این کار تو درست نیست و تو بزرگتری تو الگوی اون هستی هیچ فایده نداره دختر بزرگم اصلا از همون کوچکی رفتار خوبی نداشته و همیشه پرخاشگر بوده نسبت ب دوستاشو اطرافیان و حالا هم از ی موضوعی ک هم من هم پدرش رنج میبریم اینکه با حرف نیست امسال هم با اینکه ب سن تکلیف رسیده ن روزه گرفت و نه نماز خوند و بهونش هم کرد امتحاناتش هیچ کمبودی هم براش نمیزاریم چند شب پیش مهمونی بودم اومد ب باباش گفت نوشابه انرژی زا میخوام باباش هم گفت پول ندارم رفت تو ماشین کارت باباش اورد گفت کارت ک داری باباش هم رو خودش نیورد گفت برو بزار چون واقعا پول نداشت ی جورایی خانم دکتر اصلا درک نمیکنه دیدم باباش ناراحته هیچی نگفتم چون ک میدونستم ک خودم مقصر هستم ودرست تربیتش نکردم خیلی باهاش صحبت میکنم ک مامان ایطور باش اینکارا نکن واینکار بکن ولی برای ی ساعت هست بازم شروع میکنه مثلا بهش میگم رو اعصابم نرو با خنده میگه نمیشه نری دیشب هم بر سر اینکه میخواست بشینه تلویزیون ببینه ساعت ۱۱ با باش دعواش شد و باباش هم طاقتش کم شد و کتکش زد و من هر کاری کردم نتونستم جلوش بگیریم والان خیلی ناراحتم چون ارامش تو زندگیم ب هم ریخته و باباش هم گفت دیگه شبا هم خونه نمیام و.... خواهش میکنم راهنماییم کنید ک چکار کنم پاسخ ما👇👇👇👇👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا