فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 بهترین مرد؟
🍃❤️ @moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌❌
دلیلی نداره شما بعد از دعوا زنگ بزنید یا برید پیش خانوادتون کل ماجرا رو تعریف کنید
- اولاً که اونا خیلی یک طرفه قضاوت میکنن.
- دوماً آدمِ توى قلبتونو پیش خانوادتون خراب می کنید.
- شما بعد یه مدت کوتاه آشتی می کنید و همه چی رو فراموش می کنید.
اما خانوادتون یادشون نمیره و دیدشون نسبت به زندگی شما عوض میشه و از این به بعد منتظر باشید تو زندگی دونفرتون دخالت کنند چون شما خودتون این اجازه رو بهشون دادید...
دکتر_محمود_انوشه
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال269
سلام خسته نباشید
ببخشید پسر من شش ساله هست یه اخلاقی داره که میخواستم برای رفعش راهنماییم کنید اونم اینه که اکثر چیزایی که توی خونه اتفاق میفته البته چیزای خوشحال کننده برای خودش را میره به بقیه میگه بیشتر هم به مادر بزرگ ها و پدر بزرگ هاش.مثلا یه غذایی خورده باشیم میره میگه ما این خوردیم یا اگر یکی از اقوام بیان خونمون میره میگه که فلانی خونمون بود و مصادیق دیگه و تا الانم من عکس العملی نشون ندادم که حساس بشه ولی میخوام اینجور نمونه چون یه موقع شاید حرفی بزنه که مشکل ساز بشه.یکی دیگه هم اینکه مادر بزرگاش مثلا ما یه جایی میریم ازش میپرسن رفتی چیکار کردی و چی خوردی و ....و فکر میکنم اینموارد تشدید میکنه اون رفتارش را.ممنون میشم راهنمایی کنید
پاسخ ما👇
سرکارخانم#شمس مشاورخانواده
باسلام مادر خوب اگه این کوچولوی ما میره واسرار رو فاش میکنه یه علتش اینه که یاد نگرفته که باید رازدار باشه باید با ملایمت بهش اموزش بدی که پسر گلم حرفهای ما وچیزهایی که تو خونه ما اتفاق میافته برای ما خصوصی هستش ومانباید بریم پیش دیگران فاش کنیم مثلا مگه تو دوست داری که من برم پیش دیگران بگم که پسرم این کار وکرد یا اون کاررو کرد (مثل چیزهایی که ازت میخواد مامان به کسی نگی یا به بابا نگی)دیگه اینکه اگه ازش هی سوال کنید که فلانی چی گفت ویا فلانی چکار کرد (مثلا در مورد پدر بزرگها ویا مادر بزرگها ویا هرکس دیگه ای)وحتی پرسشگری دیگران مثل همون پدر بزرگها ومادر بزرگها خودش باعث خبر چینی این طفلک میشه که باید یادش بدی این کارها یعنی فضولی کردن وتوکه دوست نداری بگن فلانی فضوله وهروقت ازش پرسیدن بگه من نمیدونم یا مگه مک فضولم وبه این طریق ازاین وضعیت نجاتش بدی که بعوها توزندگی خودش هم به مشکل بر نخوره
باسپاس از اعتمادتون
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
علائم نارضایتی جنسی رابشناسید
👈ایرادگیری ازهم
👈نارضایتی از زندگی
👈قهرهای طولانی مدت
👈کوبیدن یکدیگر
👈ابرازخستگی وتمارض
ازعوارض بر آورده نشدن نیاز های جنسی زن وشوهراست
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#همسرداری
نزدیک بودن به همسرتان می تواند استرس و تشویش شما را آرام کند.
لمس کردن و در آغوش گرفتن باعث ترشح طبیعی «هورمون های احساس خوب» می شود.
برانگیختگی جنسی با آزاد کردن مواد شیمیایی در مغز، باعث افزایش لذت مغز و سیستم پاداش بدن می شود.
یادتان باشد نزدیکی و صمیمیت زوج می تواند اعتماد به نفس و حس شادمانی را هم تقویت کند.
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال270
سلام وقتتون بخیر
من خانمی ۲۴ ساله هستم ک ۲۰ ماهه ازدواج کردم و خدارو شکر زندگیه خوبی داریم.من قبل ازدواجم با ی پسری ۸ سال دوست بودم.ی چند وقتیه ک خیلی ب فکرشمو دلم میخواد جویای احوال بشم خیلی از شبا خوابشو میبینم.از ی طرفی هم با این حالو روزم انگار دارم ب همسرم خیانت میکنم و عذاب وجدان میگیرم.لطفا راهنماییم کنین چطور میتونم گذشتمو فراموش کنم.
سپاس از مشاوره های بسیار خوبتون🌹🌹🌹
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاور خانواده
سلام بانو
تبریک میگم به خاطر ازدواج خوبتون وامیدوارم که همیشه خوشبخت باشید خواهر خوبم هرجور که بخوای حساب کنی چه از لحاظ شرعی چه از لحاظ عرفی وچه علم روانشناسی وچه وجدانی کار شما اشتباه است وگناه محسوب میشه شما وقتی روح وروان و فکرت پیش یکی دیگه است دیگه نمبتونی به همسرت دل بدی وحقش رو ادا کنی ودر واقع داری بهش خیانت میکنی وتیشه برداشتی وبه ریشه زندگی وخوشبختی خودت میزنی متاسفانه واگه درحال ارتباط باهمسرت خدای ناکرده به اون فکر کنی گناه انجام دادی وطبق روایات از معصومین اگه این رابطه منجر به بارداری بشه وبچه شما دوجنسیتی ویا لال متولد شد مقصر اصلی خودت هستش وکسی غیر ار خودت رو نباید ملامت کنی لطفا اصلا بهش فکر نکن وتوبه کن ومشغول استغفار باش وبیشتر به خدا نزدیک شو واز خودش مددبگیر تا کمکت کنه واز دام شیطان نفس خلاص بشی انشاالله ولطفا خوشبختی خودت رو با ناسپاسی ازبین نبر
کفر نعمت از کفت بیرون کند....
باارزوی شادکامی
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#وقت_دلدادگی
قسمت 48
مادر جان به چهره گل انداخته فاخته نگاه کرد.دستانش را در دست گرفت
-فاخته .. مادر..ازت یه خواهش دارم...با نیما صحبت کن بیاین پیش ما...یه واحد خالی افتاده داره خاک می خوره...چیه مو ندین اینجا تک و تنها...اینجوری لااقل شب به شب می بینم بچه مو.....تو هم همش پیش خودمی.. کدورت این پدر و پسر هم تموم میشه
-منکه از خدا مه.
-پس باهاش حرف بزن مادر...باشه
در خانه که باز شد و نیما داخل آمد حرف آنها هم قطع شد.لبخند زد
-بیدار شدی
بلند شد و به طرفش رفت
-چرا مادر تو به زحمت انداختی ... جمع می کردیم دیگه
وسایل را روی کانتر گذاشت
-حالا بیا بشین صبحونه بخور.
مادر هم بلند شد
-اصلا صبحونه بخوریم. بریم خونه ما... .مگه نمی گی فاخته مریضه خودم مراقبت میشم
نگاهش به چشمان براق نیما افتاد.هی مریض مریض می کردند بیشتر خجالت می کشید.چیزی نگفت تا خود نیما تصمیم بگیرد
-باشه مادر ....فاخته یه چیزی بخوره ....با هم میریم
لبخندی به نیما زد.کاش می توانست هر لحظه داد بزند که نیما دوستت دارم اما نمی شد.فقط نگاهش کرد و لبخند زد.امشب حتما با او صحبت می کرد تا برای زندگی پیش پدر و مادرش بروند.
کاش زندگی همیشه همینطور می ماند.مثل همین لحظه که در جمع خانوادگی نشسته بودند و بهشان خوش می گذشت.نیما هم امروز سرحال بود هر چند از دست تلفن شاکی و مدعی خانه به ستوه آمده بود.خودش هم بعد از مدتی تنهایی و به قولی مجرد زندگی کردن دلش لک زده بود برای دستپخت مادر...صدای قرآن خواندن پدر....شلوغ کاری بچه ها....قربان صدقه های بی منت مادر. ..به تمام اینها دزدکی و عاشقانه نگاه کردن فاخته از همه بیشتر حال می داد.خودش را به آن راه می زد اما سر مست میشد. آخر سر نگاهش را شکار کرد و فاخته شرمگین خودش را مشغول گوشی موبایلش کرد که از آنروز به بعد این اولین بار بود که در دستش می گرفت.کلا تار و پود فاخته را با شرم دوخته بودند.فاخته ذاتا ساکت و کم حرف بود شیطنتهایی داشت اما در کل کم حرف بود.دوربین موبایلش را روی نیما زوم کرد تا یواشکی از او عکس بگیرد.شاید دیگر هیچوقت پیدا نشود تا او را با موهای مجعدش ببیند.در همان لحظه عکس گرفتن ناگهان مستقیم در لنز دوربین چشم دوخت و لبخندی کج مهمان لبانش شد .عجب عکس یهویی زیباییی.. .لبخند بر لبانش نقش بست ....در دل هزاران بار قربان صدقه اش رفت....او را دوست داشت دیگر...
کلی هم با موبایلش ور رفت تا توانست همان عکس نیما را پس زمینه گوشی موبایلش بکند.به صدای نیما که او را صدا می زد از جایش بلند شد و به سمتش رفت .نیما هم کمی کنار تر رفت تا فاخته بنشیند.ماشین حسابی جلویش گذاشت
-عدد های این ستو نو با هم جمع بزن.
-حساب کتابات موندن
برگشت و نگاهش کرد
-نه مال آقا جونه.... یه چند ماهی آقا سهراب رسیدگی نکردن ....دارم می بینم چی به چیه.
بدون حرفی کاری را که نیما خواست انجام داد.آقا جان هم ظاهرا ذکر می فرستاد.حواسش پی آن دوتا عزیز بود.فاخته را هم مانند دختر خودش دوست داشت.آن چیزی را هم که انتظار داشت در نیما می دید. نیما حالا سرش به زندگی گرم بود. دلخوش به داشتن فاخته بود ....این را در پسرش حس می کرد.....نیما را بهتر از خودش می شناخت....پدر بود .....عاشق فرزندش. ..زیر لب برای ماندگاری خوشبختی پسرش دعا کرد.
اینبار اما اجباری در کنار هم خوابیدن نبود. ..نیما خودش با کمال میل رختخواب در اتاقش انداخت. . در جایشان دراز کشیده بودن.نیما به نقطه ای خیره بود و فاخته هم در حال وول خوردن قبل خواب.آخر نیما خنده اش گرفت
-نمی تونی وول نخوری
بلند شد و نشست
-خیلی دیر خوابم میبره .. واسه همین کلافه میشم.
دست در خرمن موهایش انداخت و آرام نوازش کرد
-می گم فاخته.....بریم یه سفری
لب و لوچه اش آویزان شد
-من یکشنبه امتحان دارم
نگاهش کرد
-خب ...بعد امتحانت میریم. ...هر جا تو بگی
ذوق زده در کنارش دراز کشید
-واقعا...هر جا من بگم...بریم مشهد....بریم مشهد
با سر تایید کرد
-میگم نیما....اونجوری از کارت می مونی
آه کشید و نگاهش را از فاخته گرفت
-باید بیخیالش بشم. ....یه زمانی خیلی آرزو داشتم براش اما نمیشه...پول پیش شرکت رو لازم دارم
ادامه دارد...
@moshaveronlain
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
من ﺧﺪﺍﯾﯽ ﺩﺍﺭﻡ
ﺑﻪ ﺯﯾﺒﺎﯾــی ﭘﺮﻭﺍنـــــه
ﺑﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ
ﺑﻪ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﯾﮏ ﻣﺎﺩﺭ
ﺑﻪ ﺑﯽ ﺗﻮﻗﻌﯽ ﯾﮏ ﭘﺪﺭ ،
و ﺧﺪﺍﯾﯽ ﮐﻪ
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﻫﻤﯿﻦ ﺣﻮﺍﻟﯽﺳﺖ
ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ قلب من و تو
(( شبتون بهشت ))
@moshaveronlain
🌺🌺🌺🌺🌺
هدایت شده از یا حسین
انواع #روسری و #ساق_دست ست😍💖
مختص #خانومای_شیک پوش و به روز👸💍❣
ارسال به کل #کشور 🇮🇷💪
یه #دنیاااا طرح و رنگ #جدید که هیچ جا ندیدی😍😌
از #تخفیفامون جا نمونید😱🏃🏃🏃
#فقطططط جنس با کیفیت #ایرانی🇮🇷😍
#خوش_سلیقه ها زود #جوین شين👇😎
🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅🔅
http://eitaa.com/joinchat/2177171456C15a363ced2