زندگی کوتاهتر از آن است که به خصومت بگذرد🌸🍃
و قلبها ارزشمندتر از آنست که بشکنند...🌸🍃
یادمان باشد مهربانی هزینه ای ندارد🌸🍃
تقدیم به شما با بهترین آرزوها 🌸🍃
@onlinmodhavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
💄اینم یه عشوه گری دیگه برای خانومای لوند💄
آموزش عشوه گری برای خانم ها 💋
ناز و ادا داشتن
❣ناز و ادا و داشتن ظرافت کلامی و رفتاری بزرگترین سیاسته
شمرده شمرده حرف بزنید، تونصداتون آروم باشه
لات و الواتی و زمخت و کوچه بازرای حرف نزنید
مرد مقایسه میکنه زنشو با زنای دیگه
💞 تو زنی، زن یعنی خدای ظرافت
خدای زیبایی، خدای هر چیز خوبی که فکر کنید
شما زنا قدر خودتان را رو نمی دانید
وقتی یه زنه دیگه میتونه با رفتار و ناز و اداش عقل و هوش رو از سر یه مرد بپرونه چرا شما نتونی؟
واقعا تو ذهنتون مرور کنید چرا نمیتونی پر از #عشوه باشی ...
برای شوهرت بی حیا باش / حیا باید در کلام و رفتار برای احترام باشد/اما در ارتباط زناشویی شرم و حیا جایگاهی ندارد/ عشق بورز / لمسش کن تا اونو مال خودت کنی
.
@onlonmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال434
سلام عزیزم اگه میشه لطفامنو راهنمایی کنید راه حل مشکلمو پیداکنم
من 20 سال وشوهرم23ساله اند5ماهه عقدیم..شوهرم پدرومادرندارندوفقط یه خواهر دارند.خواهرشون بسیارادم دوروودروغگویین وبهمین خاطر شوهرم با ایشون قطع رابطه کرده و فقط منوداره.بخاطرم همه کاری کرده و مطمعنم که دوستم داره.مشکل من اینه که بعضی وقتهااخلاق شوهر خواهرشون ک یمدتی باهاشون زندگی میکردن را الگوی کارهاشون قرار میدن که مردسالاری و محدودبودن زن هست..مشکل اصلی من افکار منفی و پریشان و بی اعتمادی ایشون نسبت ب من هست.درحالی که من توی رابطمون.هیچ اشتباهی مرتکب نشدم هیچ سعی کردم جای پدرومادروخواهرشونم پرکنم.انقدر در گذشته ام تجسس کردند تا متوجه شیطنت های دوران دانشجوییم شدند ومن بخاطرایشون ترک تحصیل کردم..تیپم راتغیردادم سیمکارت عوضکردم دوستانم را کنار گذاشتم ووو.بااینحال با دیدن اکانت مرد غریبه بدون انکه ازمن بپرسند تامرز کتک هم رفتم..وبعد متوجه شدند ان مرد فقط وظیفه استخدام مهدکودک را داشتند وخیانتی رخ نداده..همش نگرانندو نمیتونندذهنشونو متمرکز کنند.همش گذشته ام را بروم میارند و فراموش نمیکنند.این را هم بگم که تجسسشون جوری بود ک از فامیلهاازخاستگارهایم میپرسیدندوابرو برام نزاشتند..تاحالشون خوبه میگن تو پاک ترین دختری و تا عصبی میشن ویامسئله منحرف کننده ای پیش میادمیگن تو ناسالمی..خسته شدم 4ماه از جریان فهمیدن گذشتم میگذره چرا زندگیم بوی ارامش نمیگیره
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاورخا نواده
باعرض سلام
وباعرض تبریک بابت ازدواجتون
واما یه خانم باسیاست ودرایت هبچگاه پشت سر خانواده همسرش بدگویی نمیکنه هرچز نباشه اون خواهرشه حتی اگه به ظاهر قهر باشند توباید تلاش کنی که رابطه حسنه بشه تا همسرت از تنهایی دربیاد ودر واقع اگه برای اصل وریشه خودش ارزش قائل باشه برای تو هم ارزَش قائله در غیر این صورت میتونه خیلی راحت تورا هم کنار بذاره پس هشدار
دوم اینکه اشتباه میکنی که کلا خودت وخواسته هات رو به خاطر اثبات خودت ویا جلب اعتماد ایشون کنار میذاری تحصیل علم حق طبیعی هر انسانی هست چرا باید راحت وبی هدف کنار بزاریش تا بهش بگی به من اعتماد کن!؟ بهتره ادامه تحصیل رو داشته باشی
لازمه که دوطرف به هم اعتماد داشته باشندواردزندگی مشترک بشوند درغیر این صورت زندگی همراه با شک به درد نمیخوره
مهم الانه هرکس هست ونباید گذشته رو کالبد شکافی کرد مهم اینه که بعداز تعهدی که به هم دادین به هم خیانت نکنید وبه زندگی وعهد خود پایبند باشید وگذشته هم رو شخم نزنید به قول ضرب المثل قدیمی اسب زیر پای صاحب خودش لنگ نزنه
ایشون باید سنگهاشو باخودش وابکنه یا شما رو قبول داره یا نه اگه داره پس دیگه چرا شک اگه نداره خب اون رو به خیر توهم به سلامت
روزه شک دار درست نیست
وزندگی با شک جهنمی بیش نیست
سعی کن همه جوانب رابطه رو معقولانه حفظ کنی ومحلی از شک براش نذاری اما حقوق طبیعی خودت رو زیرپا نذار زندگی باید برای دو طرف مطلوب باشه نه یکطرف پس باید برد برد باشه
باارزوی شادکامی برای شما
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀
🍰پاڪترین هواے دنیا
🍩همان لحظہ ای ست
🍰ڪہ دلهایمان
🍩هواے همدیگر را میکند
وقت تون زیبـا و شیرین
🍩و سرشار از آرامش و تندرستی
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
✍
دنیا هفت رو دارد:
1. خوشی و سرور؛
2. ناخوشی و اندوه؛
3. عافیت و تندرستی؛
4. موفقیت و کامیابی؛
5. بخشش و آمرزش؛
6. احترام و محبت؛
7. چشم پوشی و نادیده گرفتن بدی ها.
از خدا می خواهم که اولی را نصیب شما کند؛
دومی را از شما دور کند؛
با سومی شما را بپوشاند؛
چهارمی را در مسیرتان قرار دهدو پنجمی قسمتتان
ششمی از طرف من تقدیم شما و
هفتمی را هم از شما درخواست دارم.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🍃چه کنیم که حالمون خوب بشه؟
دائم واژه ای امیدوارکننده به دیگران اهدا کنید نه تنها احساس بهتری خواهید داشت بلکه شخصیت مثبت خود را نیز قوام بیشتری خواهید بخشید.
به جنبه معنوی زندگیتان توجه کنید. آرام باشید. ساکت نشستن را تمرین کنید.
به ندای درونتان گوش کنید. به چیزهایی بیندیشید که صلح، زیبایی و آرامش را به زندگیتان به ارمغان بیاورند. برای یافتن مسیر معنوی خاص خودتان تلاش کنید.
یاد بگیرید که احساساتتان را تخلیه کنید.
هرگز احساساتتان را سرکوب نکنید و به درون نریزید. اندوههای خود را با آدمی قابل اطمینان مطرح کنید. به خاطر داشته باشید که احساساتی که بیان شده اند دیگر به همان اندازه گذشته ناخوشایند نیستند.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#به_همین_سادگی
#رمان عاشقانه مذهبی
#پارت۲
دستی روی چشمهای پر از اشکم کشیدم و قبل از ریزششون سد کردم راهشون رو و صدای پر بغضم رو صا ف
-بفرمایید بابابزرگ، فقط من اینجام. دستگیرهی در به طرف پایین کشیده شد و بابابزرگ داخل اتاق شد، آستینهای بالا زده و دستها و صورت خیسش نشونهی این بود که وضو گرفته و اومده برای نماز اول وقتش، مثل همیشه. لبخندی به روم پاشید. - خوبی بابا؟ به زور لبخندی زدم، لعنت به چشمهایی که همیشه لو میدادن گریه کردنم رو؛ چون قبل از حتی یه قطره اشک سرخ میشدن و پر از شبنمهای براق. بابابزرگ هم حالا دقیق توی صورتم و چشمهام بود و امروز دوباره میپرسید احوالم رو. پیشگیری کردم از سوالها و باز ادامه دادم اون لبخند کذایی رو. -ممنون... اذون دادن؟ بابابزرگ نگاه از صورتم گرفت و بعد از کمی مکث انگار فکر میکرد چی پرسیدم گفت: -الانه که... صدای بلند الله اکبر از مسجد نزدیکی خونه بابابزرگ بلند شد و حرف بابابزرگ نیمه موند و به جاش لبخند زد و حرفش رو اینطور تموم کرد: -دارن اذون میدن. اینبار لبخند پرمحبتی روی لبهام نشوندم و به سر و صورت سفید شدهی بابابزرگ نگاه کردم و چادرم رو روی سرم مرتب. - پس من میرم وضو بگیرم، شما هم راحت نمازتون رو بخونین. بابابزرگ رفت سمت سجادهش که همیشه بوی گلاب میداد و توی طاقچه اتاق بود و «باشه بابا»یی گفت، من هم از اتاق بیرون اومد
نسیم خنکی به خاطر باز بودن در کوچیک راهرو که به حیاط راه داشت به داخل خونه میزد، به همراه بوی اسپندی که غلیظی عطرش کمتر شده بود و صدای اذون واضحتر و آرامش میپاشید به دلم. با صدای قل خوردن دیگ فلزی وسط حیاط، بیهوا روی پاشنه پا چرخیدم و اول از همه نگاهم روی دیگ فلزی شسته شده ثابت موند که قِل میخورد و رد خیسی از خودش روی موزایکهای حیاط میذاشت. باز هم نگاه چرخوندم روی امیرعلی که زیر لب قرآن میخوند و مسح سر میکشید. برای ثانیهای نگاهمون گره خورد و دل من باز هری ریخت. با مکث دست راستش پایین اومد و کنارش افتاد و چینی بین ابروهای مردونهش جا خوش کرد. نفس عمیقی کشید و نگاه زیر افتادهش رو دوباره رو به من ی نه مستقیم به چشمهام؛ اما همین کافی بود که من لبخند بزنم گرم و دوستانه و برای امیرعلی هم همین لبخند کافی بود تا غلظت بده اخمش رو و لب بزنه: -برو تو خونه. من زجر کشیدم، قلب بیتابم فشرده و فشردهتر شد؛ ولی چون دیدم نگاه منتظرش رو برای رفتنم، حفظ کردم لبخندم رو و من هم لب زدم: -باشه چشم. باز هم با چرخیدنم چنگ زدم قلبم رو که باز بیتاب بود و در حال پس افتادن. خانومها از غریبه و آشنا در حال باز کردن تای چادرنمازهای رنگی بودن که مادر بزرگ کنار مهرهای کربلا که دلم سخت، تنگِ بو کردن عطرشون بود و گوشهی هال مرتب چیده شده بود، بودن و یک به یک نماز میبستن. مطمئن بودم نامحرمی بین خانومها نیست؛ برای همین چادر از سرم کشیدم و سنجاقِ ریزِ زیرِ گلوم رو که برای محکم نگه داشتن شال مشکی روی سرم بهش زده بودم رو شل کردم و فرق باز کردم برای وضو. سلام آخر نماز رو دادم، دست بردم و با تسبیح خاکی سجاده مامانبزرگ که عطر تندتری از مهرهای کربلایی داشت، تسبیحات حضرت زهرا(س) رو گفتن که عجیب آرومم میکرد. سوگند به بزرگی خدا، حمد و سپاسش و سوگند به پاکیش بعد از این همه دلهره و سردرگمی؛ چون همیشه خدا بهترین دوست و پناه بود و به حرف خودش از رگ گردن نزدیکتر
@onlinmohvereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
نیایش شبانه با حضرت عشق❤️
خـدای من❣
ﺑﺮﺍی ﺩﻟـﻢ "ﺍﻣﻦ ﻳﺠﻴﺐ" ﺑﺨﻮﺍﻥ
ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﻮﺩ ﺍﻳﻦ ﻣﻀﻄﺮ
تا آرام گیرد این قلب نا آرام
خدای من
به حضورت
به نگاهت
به یاریت نیازمندم🙏
سال هاست به این نتیجه رسیده ام که "تو"
آن مشترک مورد نظر هستی
که همیشه در دسترسی ...
🙏«اِلٰهی وَ رَبّی مَنْ لی غَیْرُکَ»🙏
تـا خدا هـست کسی تنها نیست✨
من اگر گـم شده ام تو اگر خسته شدی ✨
او همـین جاست کنار من ُ تو ✨
@onlinmoshavereh
شبتون تون آروم و در پناه خدا☝️
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📝:
⚜یکی میگفت:
💫الهی، گاهی نگاهی
⚜من میگویم :
💫الهی، همیشه نگاهی
⚜امید آن دارم
💫که از گناهان ما بکاهی
⚜ای کسی که
💫در بلند ترین جایگاه
شبتون زیرسایه نگاه خدا
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺