eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت 55 نفس عمیقی کشید و به فرهود خیره شد.نگاه فاخته را نمی خواست.. دلش یکجورهایی میشد.کاش سرش را پایین بیاندازد.نگاهش را گرفت و مقنعه اش را مرتب کرد -نشستم یه آب و هوایی بخورم اینجا یک ابرویش را بالا داد -اینجا ....اونم این پارک دوباره نگاه آشنایش را به او داد -مگه چیه....خیلی هوای خوبیه با دو انگشتش دستی به گوشه لبهایش کشید -من فقط محض اطلاع می گم. .....نیما از این پارک متنفره....اگر شما رو اینجا ببینه ....خب ....البته قصد فضولی ندارم ولی.... شانه ای با بی تفاوتی بالا انداخت -مهم نیست دوباره از تعجب ابروهایش بال پرید -اتفاقی افتاده....انگار حالتون زیاد خوب نیست.....برسونمتون؟ چشمان رویایش را به او دوخت -نه.....چرا همه همینو می گن....خوبم.. میرم الان... با اجازه ترجیح داد او را با همان چشمهای آشنا تنها بگذارد.شاید بعد از مرگ، چشمان رویا را به فاخته پیوند زده بودند.اینهمه شباهت ،حتی طرز نگاه کردنش....مظلومیت نگاهش، رویا را پیش چشمانش زنده میکرد. -ببخشید ،پس من مزاحم نمیشم آرام خداحافظی کرد و راه افتاد.هنوز راه نیافتاده بود که باز هم همان پسر مزاحم را دید.هر چند فاخته اصلا انگار در این دنیا سیر نمی کرد و او را ندید. دور پارک که حالت میدانی وسط یک خیابان بود زد و در کنار فاخته آرام ترمز کرد.همینکه پیاده شد پسر هم او را دید -فاخته خانوم غریبه اشنایش دوباره به سمتش برگشت -تا در خونه خیلی راهه....بشینین می رسونمتون بی هیچ مخالفتی عقب نشست.در آینه نگاهش کرد سرش پایین بود -ببخشید ولی این مسیرو خواهشا دیگه پیاده نیاین.....نیما ایندفعه دیگه می کشه این یا رو رو با بی تفاوتی شانه ای بالا انداخت -هیچ اتفاقی نمی افته.....منکه برم نیما هم در آرامش زندگی شو می کنه... ..نیما باید زندگی خوبی داشته باشه چشمانش دیگر داشت از تعجب از کاسه در می آمد. این حرف ها بوی خوبی نمی دادند.همانطور در آینه به فاخته ای نگاه کرد که در دنیای خودش بود ** با فرهود خداحافظی کرد و وارد خانه شد.خانه ای که یادآور خیلی چیزها بود.مامن او شده بود.شش ماه بود همش ،اما چه قدر لحظات خوب زود می گذرد.چقدر زود دیر میشود.....چرا گاهی اوقات دستهای زندگی اینقدر ظالمانه بر گلوی آدم فشار می آورد. چقدر آدمها عمرشان برای خوشی کم است اما عذاب را همه اش باید بکشند.شانزده سال عذاب در برابر شش ماه خیلی بی انصافی بود خیلی.وارد اتاقشان شد.قاب عکس کوچکشان را که عکس دونفره شان را در مشهد در آن گذاشته بود را برداشت.دستی به نیمای خندان درون عکس کشید.لبهایش از بغض جمع شد.دوستش داشت....برای هزار بهانه و یا با هیچ بهانه ای دوستش داشت.اصلا به نظرش دوست داشتنی بود.همه چیزش خواستنی بود..موهایش.. چشمهایش...ابروهایش...ته ریشش....دستهایش....صدایش....اصلا دندانهایش...گوشهایش....همه چیزش را دوست داشت....بغض بزرگ گلویش را محکم قورت داد.کاش زودتر بیاید .بیاید و باز آرام بگیرد.روبروی آینه زل زده بود به قاب عکس.دستی آرام در برش گرفت.نفهمید چقدر همانجا ایستاده بود و امدنش را نشنیده بود. نفس عمیق کشید تا عطر نیمایش را ببلعد، برای حیاتش لازم بود.قاب عکس را از دستش در آورد -دیگه خودم اومدم....به عکس احتیاجی نداری چشمانش را بست....صدایش ترانه بود -من همیشه به وجودت نیاز دارم.....حکم هوایی برای نفس کشیدن بوسه روی گردنش جانسوز بود.نبض حیاتش می زد.محکمتر او را بخود فشرد.کاش آنقدر فشارش می داد تا در وجودش حل میشد.
سوال281 من بچه اصفهانم پارسال با یه پسری که همشهریمم میشد تو تلگرام باهاش اشنا شدم ماه های اول فقط چت می کردیم تا اینکه زمان گذشت و یه جورایی از دنیای مجازی فاصله گرفتیم و به دنیای واقعی روی اوردیم من زیاد ترسو بودم ک یوقت کسی ببینه برام بد بشه به خانوادم بگن دو باری از راه دور دیدمش یه باری باهاش رفتم بیرون یک سال گذشت تا یه بار باهاش رفتم بیرون بعد منو به خانوادش معرفی کرد ک منو میخواد همیشه میگه انتخاب اول اخرم خودتی شرایط مهیا نشده ک بتونه بیاد خواستگاریم چون هنوز کارش جور نشده یه بارم بهم پیشنهاد داد ک یخورده ازادتر باشیم بتونیم امیزش جنسی یخورده داشته باشیم ولی من قبول نکردم دیگ بعدش چیزی نگف گف باش فقط بعضی وقتا بیام ببینمت الان یه مدت ها یجوری شده سرد شده دلیلش پرسیدم میگ ازت انتظار دارم هر هفته یا دوهفته ای یه بار بیای پهلوم ولی تو اصلا نمیای پهلوم من مردم دلم تنگ میشه میخوام ببینمت بهش اس ک میدم اصلا جوابمو نمیده حس میکنم شاید با کس دیگری دوس شده باشه ولی خودش میگه ن شکاک باش من خیلی دوسش دارم نمیدونم چیکار کنم ؟؟ پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاورخانواده باسلام اوصولا این خانه از پای بست خرابه گلم تو دنیای واقعی نمیشه به افراد اعتماد کرد وای به حال دنیای مجازی این فقط یه احساس زود گذر جوانیست این اقا فقط قصد سوءاستفاده ازرشمارو داره واصلا به اردواج فکر نمیکنه گول ظاهر سازیش رو نخور اگه هم الان سردی میکنه تو رفتار برای تحریک بیشتر شماست تا مجبورت کنه رابطه رو قبول کنی وگوهر عفت رو ازت بگیره هشدار دختر خوب اقایون فقط از جنس نیاز هستند وبرای رسیدن به خواسته خود به هردروغی متوسل میشن ودونه میپاشن اما طفلی خانمها همیشه فکر میکنند رابطه یعنی ازدواج واین اقا تکیه گاهش میشه وباهمه وجودش پیش میره اما در حال اشتباه معمولا اقایون برای ازدواج طرف دوست دخترشون نمیرن وبیشتر اونی رو انتخاب میکنند که خانواده هم تمایل داره تا حایی برای شک در زندگیشون نباشه امازندگی با دوست سرشار از شک ودودلی هست وبه سرانجام نمیرسه واین همه طلاق که میبینی نتیجه همین عسقهای خیابونی ومجازی هستش واین همه دختر سرخورده هم نتیجه این اعتماد به عشق مجازی وخیابونی هستش از همه اینها که بگذریم به این فکر کن که ایا خداوند از این رفتار راضی هست وایا طبق دستورات دین ما هست درهر حال خدارو فراموش نکن چون بهترین راهنما وبهارین حلال مشکلات هستش پس لطفا ادامه نده وفکر شخصیت وابروی خودت وخانواده محترم باش....موفق باشی @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀
پنج شنبه است و ياد درگذشتگان😔 🌹 اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ به یاد مسافران بهشتی #فاتحه و #صلوات 🙏 @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀
🍃🍃🍃🍃🍃💠﷽💠🍃🍃🍃🍃🍃 🔴 رابطه در این سه شب 💠 پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله: 💠 یَا عَلِیُّ لَا تُجَامِعْ أَهْلَكَ فِی أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنَ الْهِلَالِ وَ لَا فِی لَیْلَةِ النِّصْفِ وَ لَا فِی آخِرِ لَیْلَةٍ فَإِنَّهُ یُتَخَوَّفُ عَلَى وَلَدِ مَنْ یَفْعَلُ ذَلِكَ الْخَبَلُ فَقَالَ عَلِیٌّ ع وَ لِمَ ذَاكَ یَا رَسُولَ الله فَقَالَ إِنَّ الْجِنَّ یُكْثِرُونَ غِشْیَانَ نِسَائِهِمْ فِی أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنَ الْهِلَالِ وَ لَیْلَةِ النِّصْفِ وَ فِی آخِرِ لَیْلَةٍ أَمَا رَأَیْتَ الْمَجْنُونَ یُصْرَعُ فِی أَوَّلِ الشَّهْرِ وَ فِی آخِرِهِ وَ فِی وَسَطِهِ 💠 یا علی در شب ماه، ماه و ماه آمیزش مکن! زیرا ترس از آن می‌رود که با این کار، فرزند دیوانه شود. علی علیه‌السلام پرسید یا رسول‌الله علت آن چیست؟ حضرت فرمود: همانا در این سه شب به نزد زنان خود برای مقاربت می‌روند، آیا نمی‌بینی که مبتلایان به مرض و در این سه شب به این امراض گرفتار شده‌اند؟ 📕 کافی، ج۵، ص۴۹۹ @moshaveronlain 1🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
‍ 🔸زنی که به شوهرش مشکوک است در واقع به جذابیت خود شک دارد 🔸به جای شکاکی بر روی خودتان تمرکز کنید بر روی اعتماد به نفس و رشد درونی خود تمرکز کنید 🔸واز این باور که همه مردها مثل هم هستند و جز به رابطه جنسی به چیز دیگری فکر نمی کنند دست بردارید @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
دخترانی که در خانه مورد حمایت عاطفی پدر واقع شده‌اند در ارتباط با جنس مخالف دچار تصمیم‌های لحظه‌ای و احساسی نمی‌شوند به علت آن که از نظر عاطفی کاملا اقناع شده‌اند. @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
چای با گرمای آتیشه که☕️ دم می کشه🍃 و خوش رنگ میشه🍃 و انسان با گرمای دله که به🍃 زندگی دلگرم میشه 🍃 و جون تازه میگیره خونه دلتون همیشه گرم🍃 عصرتون دلپذیر🍃 @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال282 سلام خسته نباشید. من خانم ۲۷ ساله هستم که اصلا اعتماد به نفس ندارم و اهل ریسک نیستم. الان دختر ۲۳ماهه دارم که دوست دارم اعتماد ب نفسش بالا باشه ولی نمیدونم چیکار کنم. لطفا اگه میشه راهنماییم کنید. ممنونم. پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاورخانواده باسلام عزیزم اعتماد به نفس برمیگرده به تربیت سال اول ودوره های بعد البته الان هم میتونی باز سازیش کنی اگه روی خودت کار کنی واما دختر گلت که الان داری پرورش میدی طی هفت سال اول کودک ازاد هستش وباید سرشار از محبت پدر ومادر بشه تا بدونه خواستنی هستش وهمین عانل اعتماد به نفس هست البته چیزهایی هم که خط قرمز هست در قالب بازی به بچه تفهیم میکنیم دعوا سروصدا کتک کاری ومحرومیت ممنوع همه اش ارامش ومحبت وتوجه اگه قرارخودش غذابخوره مانعش نشو اگه میگه خودم مانعش نشو البته بانظارت اجازه بده کارهای خودش رو بکنه وتقریبا همه چیز به میلش باشه وایجاد محرومیت ویا بی مهری در کار نباشه اگه اینطوری باشه هفت سال دوم کامل خودش رو برای تربیت واموزش پذیری در اختیار میذاره البته روی خودت هم باید کار کنی ودر واقع خودت رو تربیت کتی چون ایشون باحافظه تصویری از شما کپی میگیره وبعد اجرا میکنه ..... @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
ازدواج درمانگاه نیست به قصد اصلاح، درمان و یا هدایت با کسی ازدواج نکنید! و فراموش نکنید ازدواج درمانگاه نیست. چشمتان را خوب باز کنید ببینید آیا با همین خواستگارتان بدون هیچ تغییر و اصلاحی در رفتارش، عقایدش، وضع علمی و مالی‌اش می‌توانید زندگی کنید یا نه؟ بر مبنای همین الان، کاملا واقع بینانه، تصمیم بگیرید 🔹🔸🔹🔸🔹🔸 @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🔹🔸🔹🔸🔹🔸
#همسرانه زل زدن به همسر باعث طول عمر مردان میشود! براساس تحقیقات روزانه ده دقیقه زل زدن به همسر باعث میشود مردان کمتر به بیماری قلبی و فشار خون مبتلا شوند و طول عمرشان زیادتر شود. @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
❣هرگز با حرف‌هاي‌تان استقلال همسر خود را زير سوال نبريد حتي اگر واقعا استقلالي در كار نباشد. 💞مردها به اينكه قوي‌تر از آنچه هستند به نظر برسند نياز دارند. اين نياز همسرتان را برآورده كنيد. 💞 از گفتن خاطرات روابط عاشقانه شكست خورده‌تان براي شريك زندگي‌تان خودداري كنيد. 💞 براي قدرت دادن به او كافي است از هيچ مرد ديگري صحبت نكنيد، نه اينكه از مردهای دیگر بد بگویید @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
قسمت 56 -حالم اینجوری خیلی خوبه خندید و اورا فشرد. -حاضر شیم بریم مهمونی چشمانش را باز کرد و به سمتش چرخید -مهمونی؟ اخم ظریفی کرد -آره دیگه ...خونه خاله ... آرام در گونه اش زد -وای من اصلا کلا یادم رفته بود....وای چی بپوشم ...اصلا فکرشو نکردم با خنده نگاهش کرد.می خندید اما چهره اش خسته بود.احتمالا کارهایش آنروز خیلی هم خوب پیش نرفته بود.جمع کردن سیصد میلیون آن هم در مدت کم سخت بود.. نیمایش را آزار میداد.لعنت به آن زن که نیمای او را اذیت می کرد .چشمش به دستهای نیما افتادکه جعبه کوچکی در دستش بود که داشت درش را باز می کرد.او هم چشمش را به جعبه دوخته بود.با دیدن انگشتر ظریفی که در دستان نیما می درخشید ناله اش بلند شد"آه نیما...سخت ترش نکن"داغی دستانش که انگشتان فاخته را گرفته بود و بالا می آورد پوستش را سوزاند.انگشتر که در انگشت دست چپش نشست دیگر نتوانست جلو فوران احساساتش را بگیرد.دستش را جلوی دهانش گذاشت -وای نیما....این خیلی قشنگه....ولی ولی، تو این همه مشکل مالی اصلا لزومی نداشت این نیما هم امشب در تمام جاهای تنش داغ می گذاشت.عشقش را داغ می کرد بر تنش.اینبار پیشانیش سوخت -تو اصلا حلقه نداری عزیزم....من باید عذر خواهی کنم که این بی توجهی رو به روم نیاوردی. ..حالا اینو داشته باش، حلقه های جفت ،بمونه برای مراسم.... انقدر م گفتم فکر جیب منو نکن او فقط فکر خودش را می کرد.فکر دل بیچاره بد شانس خودش را....حلقه دستانش دور کمر نیما نشست -مرسی ممنونم بابت همه چیز....بخاطر این شش ماه ممنون -برای یه عمرم که شده تو عزیز دل و تاج سر منی.همچین می گه شش ماه انگار قراره از فردا نباشیم با هم. در گوشش پچ پچ کرد -تو فقط مال منی... از دست من خلاصی نداری کاش نمی گفت.اسیرش می کرد. ...اویی را که می خواست پرواز کند را اسیر می کرد. -برم دست و صورت مو بشورم حاضر بشیم. حلقه دستانش را باز کرد.نیما از اتاق بیرون رفت و او فقط محو ان انگشترش بود.دوباره در آینه نگاه کرد.شانه ای برداشت.هی شانه زد برموهایش ......نیما برای او هم نباشد اصلا بجهنم. ..اشکش ریخت.. نه برای او باشد..برای او باشد.....اصلا جز فاخته چه کسی به نیما می آمد. ..خودش گفته بود زیباست.....زیبا بود دیگر. ....ففط خودش ...فقط خودش. با خودش زمزمه نی کرد و محکم شانه را بر موهای بلندش نی کشید.دست از شانه کشیدن محکم موهایش کشید.سراغ چشمهایش رفت......خط چشم ...کلی تمرین کرده بود تا بتواند بکشد اما هی دستش لرزید....می لرزید و اشک می ریخت.....با این اشک ،خط چشم را چطور باید می کشید. .....اشکهایش را محکم پاک کرد.انقدر محکم باآستین لباسش روی صورتش کشید که پوستش سوخت...دوباره خط چشم کشید و باز هم خراب شد.....لعنتی .. لعنتی...پس امشب چطور به چشم بیاید....خار بشود در چشمان سارا.....بیخیال خط چشم کشیدن شد....عرضه اش را نداشت، کمی کرم مالید و ریمل زد.همانجور با شدت تند و تند روی مژه هایش می کشید. نیما داخل شد. به سمت کمد رفت تا لباسی بردارد.باز هم زل زده بود به خودش داشت لباسهایش را وارسی می کرد تا یکی را انتخاب کند.صدایش زد -خوشگل شدم -اوهوم حرصش در آمد -تو که نگاه نکردی از پشت کمد صدایش می آمد -من چشم بسته هم می بینم شما خوشگلی بی حوصله تر از قبل به سمت آینه برگشت.زل زده بود به خودش که ریمل چشمانش را درشت تر از قبل کرده بود،پس چرا اینقدر زشت به نظر می آمد -نیما -جان نیما باز هم اشکش ریخت.جان او بود.. آه خدایا -به نظرت سارا زن خوبی میشه در کمد را بست و با چشمانی باریک شده نگاهش کرد -منظورت چیه از این حرف شانه اش را بالا انداخت ادامه دارد... @moshaveronlain 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺