📌
#به_همین_سادگی
#رمان عاشقانه مذهبی
#پارت۵۵
میگم مریم رو داری با نگاهت آتیش میزنی، چه خبره؟ چرا این قدر اخمو نگاهش میکنی؟ دوباره چشمغرهای به مریم که نگاهش افتاده بود روی ما رفتم و به عطیه گفتم: -میشناسیش؟ عطیه متعجب از رفتارهای من پاهاش رو تو بغلش جمع کرد و چونهش رو گذاشت روی زانوهاش. -آره، دخترعموی نفیسهست. -فقط همین؟ چشمهاش رو ریز کرد و نگاهش رو زوم کرد تو چشمهام. -آره فقط همین، مگه قراره نسبت دیگهای هم داشته باشه؟ قبل از جواب من کمی فکر کرد و تند گفت: -صبر کن ببینم. دیروز که یه دفعه با امیرعلی غیب شدین، قبلش با مریم بودی و حسابی آتیشی؛ چیزی بهت گفته بود؟ اول نفس پرحرصم رو فوت کردم و بعد گفتم: -عاشق امیرعلی بوده. بلند گفت: - چی؟
نگاه چند نفر نزدیکمون که در حال قرآن خوندن بودن چرخید روی ما و چپ چپ به عطیه نگاه کردن که خودش رو زده بود به اون راه و اصلا سر بلند نکرد. خوبه عمه نزدیکمون نبود و برای خوشآمدگویی ِمهمونهای جلسهی سوم خدابیامرز بابای نفیسه جون دم در حسینیه ایستاده بود وگرنه حسابی توبیخ میشد. -آرومتر، آبرومون رو بردی. بیخیال از حرف من گفت: -جدی که نمیگی؟! نگاهی به امیرسام که توی بغلم خوابش برده بود و از صبح سپرده بودنش به من انداختم و گونهش رو با پشت انگشت اشارهم نوازش کردم. -چرا، اتفاقاً خیلی هم جدیام. عطیه مبهوت گفت: -یعنی خودش بهت گفت؟! نگاه از امیرسام گرفتم و کمی پام رو که خواب رفته بود آروم تکون دادم که امیرسام بیدار نشه. -آره خودش گفت؛ ولی یه جورِ دیگه. گفت که امیرعلی عاشقش بوده، برای همین من و امیرعلی دیروز با هم... با هم دعوا کردیم
نگاهش رنگ سرزنش گرفت. -چه حرفها! تو که امیرعلی رو میشناسی اهل این حرفها نیست، تو چرا باور کردی؟! بعد هم نگاهی به مریم انداخت که مشغول تعارف حلوا شده بود. -دخترهی پررو، بگو پس چرا روز اول همهش از من و مامان احوال امیرعلی رو میپرسید جای اینکه گریه و غش و ضعف کنه برای مرگ عموش. اول باز هم حسادت کردم از احوال پرسیدن مریم؛ ولی بعد لبخند ملایمی روی لبهام نشست، اون عاشق بود نه امیر علیِ من، پس من پیروز بودم و حسادت باید سهم مریم میشد. با نگاهی که پایین افتاده بود گفتم: -امیرعلی خوبه؟ -هنوز با هم قهرید که این رو از من میپرسی؟ فقط سر تکون دادم به نشونهی مثبت. -دلم براش تنگ شده. - خب بهش زنگ بزن، چرا کشش میدی؟
بیفکر گفتم دیروز امیرعلی برگشت خونهی آقای رحیمی وقتی من رفتم؟ -صبر کن ببینم، نکنه تو به امیرعلی هم شک داری؟ نه نداشتم؛ ولی این سوال از دیروز مغزم رو میخورد که بعد از من برگشته اونجا یا نه؟ شاید یکی از دلایل زنگ نزدنم هم همین بود که اگر بفهمم اونجاست حس حسادتم شعله بکشه، حسی که هیچوقت نداشتم و فقط روی امیرعلی فعال شده بود. -نه خب... سری از روی تاسف تکون داد. -واقعا که خُلی محیا. نخیرم، دیروز که یه دفعه غیب شدین دیگه امیر علی نیومد، حتی امروز صبح هم یه راست اومد حسینیه. دلم از خوشحالی ضعف رفت و روی لبهام اثر گذاشت. آرنج عطیه رفت توی پهلوم و من با صورت جمع شده از درد تند نگاهش کردم که اخم کرد. -عقل کُل، حالا که خوشحال شدی یه زنگ به شوهرت بزن، قهر و دعوا بسه. لب چیدم. -روم نمیشه.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
#آرامش
با 5 روش انرژیهای منفی را از خود دورڪنیم
و به آرامش برسیم ...💚🍃⚘
۱- "دوست داشتن" ..
سعی ڪنید همه را دوست داشته باشید،
نفرت داشتن انرژی منفی دارد ..💚🍃
۲- " بخشش " ..💚🍃
سعی ڪنید اشتباهات دیگران را ببخشید،
حس انتقام انرژی منفی دارد ..
۳- " غیبت " ..
همیشه خوبی دیگری را بگویید،💚🍃
بدگویی انرژی منفی دارد ...
۴- "صداقت و راستگویی" ..💚🍃
راست بگویید یا چیزی نگویید.
دروغگویی انرژی منفی دارد ...
۵- "حقالناس " ..💚🍃
حق دیگران را ضایع نکنید،
ضایع ڪردن حق دیگران انرژی منفی دارد.⚘
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
شب جمعه اسٺ سلام همه نوڪرها
به شه ڪرببلا پادشه بی سـرها
و بگویید به ارباب ڪه مهمانּ دارد
بہ فدای قدم مادر تو... مادرها
السلام علیڪ یابن فاطمهالزهرا
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤
الـهی 🙏
مخلصان به محبت💕
تو مینازند و
عاشقان به سوی تو
میتازند.
کار ايشان تو بساز که
ديگران نسازند
ايشان را تو نواز که
ديگران ننوازند🙏
#خواجه_عبدالله_انصاری
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀
✨آسمان
💫راه شیری را
✨ستاره باران کرد
💫تا فرشته ها
✨با طبقی از زیباترین ستاره گان
💫بدیدارت بیایند
با آرزوی بهترینها برای شما خوبان
شبتون ستاره بارون ✨ 💫✨
سلام صبح آدینه تون بخیر و شادی 🍳
سفره هاتون پُر برکت 🍞
امروز خودت رو با زیبایی های
محیط زندگیت درگیر کن
لذت های زندگیت رو جدی بگیر
هر روز که دوباره بتونی آفتاب رو ببینی☀️
روز شانس👈 توست👉
آدینه تون پر از شادی و قشنگی😍
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🌸🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 وقت شناسی در ابراز ناراحتی به همسر
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال520
سلام خانم شمس من بابا مامانم همش دعوا دارن دلیلشم اینه بابام بسیار مشکوکه مامان بیچاره ام خیلی ادم پاکیه ولی بعضی وقتها یه سری حرکاتی انجام میده از نظر ما عادیه ولی بابام خیلی اعصاب خوردی میکنه مامانم اعصابش خورد میشه دعواشون بالا میگیره تمام خواهر برادرام عصبی شدن حتی داره روی شوهر منم تاثیر میذاره میگه شاید بابات راست میگه تو هم همینجوری بعد من میخوام راهنمایشون کنم بابام میگه من که اطمینان دارم بهش ولی حرکاتش بدن منو حساس میکنه اخر سر من گریه میشم اینقدر دعواشون بالا میگیره هر کدوم حرف خودشو میزنه
بابام حساسه روی مامانم شک داره شدیدا تا حالا هم کوچکترین چیزی از مامانم ندیده ولی شک بی مورد داره مامان بیچاره ام داخل سلف کار میکنه تازه ما رفتیم محل کارش دیدیم ولی میاد خونه بابام گوشیاش چک میکنه اصلا یه کارا الکی و بعد مامانم رو سوال پیچ میکنه مامانم جوابش یکبار میده بعد دوباره میپرسه دعواشون میشه بخدا ذله شدیم همش دعوا همش اعصاب خوردی من خودمم عصبی شدم
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاورخانواده
باسلام
احتمال ژیاد پدر سودایی مزاج هستند ودچار وسواس فکری شده وعلت رفتارش همینه ولازمه که حتمادر مان بشن از مصرف غذا وخوراکیهای سرد مزاج باید حتما دوری کنه وگرمیجات گرم وتر مصرف کنه از خوردن غداهای فریزری اب یخ چایی ومدتی برنج دوری کنه تا سودای بدنش خارج بشه خوبه هرروز به مدت یه ربع تو حمام پاهاش رو سنگ پا بکشه برای خروج سودا
اگه امکانش هست مامان یه مدت سر کار نره احتمالا به خاطر خستگی کاری نسبت به پدر بی توجه شده ووظیفه همسری رو خوب انجام نمیده وهمین برای پدر شک برانگیز شده بهتره که مادر توجه ومحبت بیشتری نسبت به همسرش داشته باشه انشاالله درست میشه
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
خدایا❣
در این آدینہ
زیباے آبان ماه
به فڪرمان منطق
به قلبمان آرامش
به روحمان پاڪی
به دستهایمان قدرت
به چشمهایمان زلالی
به زندگیمان عشق
به دوستےهایمان تعهد
به تعهدمان صداقت عطاڪن
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌸🍃🌸
بـــرايــــت 💞
دنــيايــــي به زیـــبايــــي 🌸🍃
آنچه تو زیـــبايش میدانی🌸🍃
آرزو میکنم🙏
@onlinmoshavereh
🌺🍃🌺🍀🌺🍀🌺
دنــــيايــت 🌸🍃
به زیــبايـــي تمام 🌸🍃
آرزوهایـــت ...! 😍👌
➕ #راز یک رابطه خوب اینست که همه ما بفهمیم رابطه جاییاست برای به اشتراک گذاشتن نه جایی برای دریافت کردن و گرفتن!
💔تازمانی که سعی و هدف شما از وارد شدن به یک رابطه این است که کشف کنید از این رابطه می توانید چه به دست آورید و چیزی بگیرید، آنچه واقعا دارید یک معامله است نه یک رابطه!!!
❤️رابطه تقریبا یک مشارکت نامحدود است. هنگامیکه مشارکت به خوبی انجام میشود درواقع شما همه خوبیها را بزرگنمایی میکنید.
⚫️اما وقتی تبدیل می شود به اینکه چه کسی چه کاری انجام داده است، چنین رابطه ای فقط به وسیله قوانین هدایت می شود و این آغاز نابودی_رابطه است.
@onlinmosgavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺