eitaa logo
🏠 خانه مشاوره آنلاین
8.6هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
44 فایل
کانال خانه مشاوره آنلاین زیر نظر "بنیاد ملی مصونیت اجتماعی ردم" می باشد 《با بهترین مشاوره #تخصصی خانواده: ازدواج همسرداری تربیت کودک طلاق افسردگی و. 📩 هماهنگی وقت @Moshaver_teh 📞۰۹۳۵۱۵۰۶۳۷۴ رضایتمندی: https://eitaa.com/nnnnvvvv
مشاهده در ایتا
دانلود
عالم امكان سراسر نور شد🎉🎊🎉 شیعه بعد از سال ها مسرور شد💚 پور زهرا تاج بر سر می نهد👑 بر همه آفاق فرمان می دهد💚 🌸آغاز امامت و ولایت حجه بن الحسن امام زمان (عج) تبریک 🎉 و تهنیت باد🌸 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
👑تاج زیبای ولایت به شما می نازد👑 علی آن شاه هدایت به شما می نازد🌸 🌸مهدی فاطمه ای منتقم خون حسین🌸 🌸تو امامی و امامت به شما می نازد🌸 عید ولایت و امامت مهدی موعود عج 💚 مبارک باد🎉🎊🎉 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌نیایش شبانه با حضـــــرت عشق ❤ خدایا 🙏 در این شب زیبا و نورانی ✨💫✨ آغاز امامت قطب عالم امکان حضرت صاحب الزمان (عج )💚 شفای بیماران آمرزش گناهان رفع گرفتاری گرفتاران و عاقبت بخیری همه بخصوص جوان ها را از درگاه لطفت تمنا داریم🙏 آمیـــن یا رَبَّ 🙏 💚خواب مهدی(عج) راببینی شب بخیر 💚بوسه از پایش بچینی شب بخیر 💚خواب زهرا(س)راببینی شب بخیر 💚هدیه از مادر بگیری شب بخیر @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺 💚
خدایا❣ آغاز امامت حضرت مهدی آغاز پاکی آغاز خوشبختی آغاز آرامش آغاز موفقیت و آغاز بهترین ها برای زندگی دوستانم باشد🙏 شبتون مهدوی الهی آمین 🙏 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سلام 💐 شنبه تون عاااااالی 😍 👌 روزی که شروعش شروع امامت✨🌹 امام عصر باشد💚 بی شک بهترین روز خواهد شد🌹 پراز خیر و برکت🌹 پراز موفقیت🌹 پراز حس خوشبختی🌹 ان شاء الله🙏🌹 @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📌نیایش امروز 🍃 🌺 @beheshte خدایا ❣ به حرمت این روز عزیز گره ازمشکلات همه باز کن تمام خانه ها را لبریز از شادے و سرشار از برکت و غرق در خوشبختے بفرما خدایا ❣ آغاز امامت مهدی (عج) شروع بهترینها برای همه مقدر بفرما و ظهور حضرت صاحب الزمان را برای همه عاشقان ولایت و امامت مهیا بفرما @onlinmoshavereh آمیـــن یا رَبَّ الْعالَمین ای پروردگار جهانیان
💗ای دلبر مه پیکر شیـرین حرکات 🌸با ذکر تو پر شده‌ است اجزای حیات 💗هر کس شنید نام زیبای تو گفت 🌸بر خاتم انبیا محمـ(ص)ـد صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ____🍃🌸🍃____ @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 #امام_صادق_علیه‌السلام: 💠 هر كس به خانواده‌اش نيكى كند خداوند بر #عمرش بيفزايد! 📙 میزان الحکمه، ج۵، ص ۱۰۱ @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال548 سلام خدمت مشاورین محترم بنده هشت سال ازدواج کردم ودارای دوفرزند پسر می باشم همسرم خیلی عصبی ودرکارهایش عجول است وبیشتر به حرف خانواده اش توجه میکند خیلی خسته ام کرده حتی بارها قهر کردم وکارمان به جدایی رسید ولی بازباوساطتت فامیل آشتی کردیم ولی بیفایده اس اصلا تغییر نکرده لطفا راهنماییم کنید باتشکر پاسخ ما👇 سرکارخانم مشاور خانواده باسلام خواهر خوبم اونی که به خانواده ارامش میده زن هست ما طرف مقابل رو باید همانطور که هست بپذیریم وقصد عوض کردن اورو نداشته باشیم وبه شخصیتش احترام بذتریم وسعی کنیم خودمون رو وقف بدیم با طرف مقابلمون دیگه اینکه بزرگترین استراه یه خانم اینه که سنگرش رو ترک کنه وبه قهر بره اونم با وجود دوفرزند واینکه چه ضربه روحی بزرگی به دلندانت وارد میکنی که شاید هیچگاه جبران نشه وتازه باعث بی ارزش شدن خودت میشه اگه فقط یه کوچلو دیدگاهت رو تغیر بدی ویه کم انصاف به خرج بدی همه چیز درست میشه لطفا جلوی بچه ها جروبحث نکن وبه این فکر کن با این وضعیت اقتصاری خراب نبود کار خرج بالا خجالت زن وبچه ایا دیگه جایی برای اخلاق وارامش میمونه اینجا درایت وسیاست زن رو میخواد که با رامشگرز خودش به مردش ارامش بده ودیگه قهر ام نکنه موفق باشی @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
📝: 📌 عاشقانه مذهبی ۸۷ حتی شوخیش رو هم دوست ندارم. من عاشق این محیام که بیرون این‌قدر ساده‌ست و پوشیده، دلم نمی‌خواد توی جلسه‌های مختلف عوض بشه. نمیگم همیشه همین‌جوری باش، بالاخره جلسه‌های شادی یه فرق‌هایی هم داره؛ اما نه با یه دنیا تفاوت که نگاه‌هایی رو که تا حالا نذاشتی هرز بره و یه شبه به فنا. محیاجان هر چی رو که دوست داری تجربه کنی از آرایش‌های غلیظ و مدل موهای مختلف و هر جور لباسی، فقط کنار خود من باش و امتحان کن؛ آزاد باش ولی کنار من جایی که فقط نگاه من بتونه فدای خوشگلیت بشه. هنوز به این بی‌پروا حرف زدن امیر علی عادت نکرده بودم، انگار داشتم تب می‌کردم؛ البته دلم هم ضعف می‌رفت از خوشی برای این حساس بودن و غیرتی شدنش روی من که حرف و رسم اول عاشق شدن یه مرد بود؛ اما با لحنش توبیخم کرد، برای کاری که انجام ندادم و من این رو دوست نداشتم به خصوص اون اخمی رو که بین پیشونیش افتاده بود. سرم رو چرخوندم سمت پنجره و بی‌اختیار اخم کردم، سکوت بود و سکوت؛ انتظار می‌کشیدم تا مثل همیشه با لحن مهربونی بگه قهری و من ناز کنم و انگار دلم تلافی کردن اون اخمش رو می‌‌خواست. -محیا چی شد یه دفعه؟ سر چرخوندم و ابروهام رو دادم بالا. -چی چی شده؟ بین دو ابروم ضربه‌ی آرومی با انگشت اشاره‌ش زد و بعد دنده رو عوض کرد. -میگم این اخم چیه یه دفعه؟ به خاطر حرف‌های منه؟ خب این اعتقادهای منه عزیزم، نمی‌تونم عوضش کنم، سعی کن باهاش کنار بیای. از این جمله امریش حرصم گرفت، وسط عاشقی این چیزها هم نمک بود دیگه برای چاشنی. -با چی کنار بیام؟ با اخم و توبیخی که به خاطر کار نکرده باهام می‌کنی؟ نیمه‌ی ابرو چپش رو داد بالا و راهنما زد و کنار خیابون پارک کرد، حق به جانب گفت: -من؟ دست به سینه شدم و سعی کردم نگاهش نکنم. -نه پس من. حرف‌هات رو قبول دارم؛ ولی تو جوری اخم کردی انگار من این کار رو انجام دادم و تو ناراضی هستی، این همه جلسه عروسی رفتیم تو جوری من رو دیدی که به نظرت... ادامه جمله‌م رو خوردم و خجالت کشیدم بگمش. - نه اصلا، منظورم این نبود. اخم‌هام باز شد و مثل بچه‌ها لب چیدم. -خب پس چی؟ تو می‌تونی همین اعتقاداتت رو دوستانه بهم بگی و بعدش هم دستور ندی. وقتی این‌جوری اخم می‌کنی، به خاطر کاری که انجامش ندادم دوست ندارم. -دل نازک شدی. عوض این جمله دلم یه جمله دیگه‌ی می‌خواست، عادت کرده بودم بعدِ مهربون شدنش به جمله‌های ناب. کشیده گفتم: -نخیرم. با گرفتن چونه‌م صورتم رو چرخوند و نگاهم از سایه‌ی درختی که روی کاپوت ماشین افتاده بود کشیده شد روی صورتش که نه مهربون بود و نه اخمو. -الان یعنی قهری پس؟ - نه. نه خب؛ اما... اخمت رو دوست ندارم، من فقط قصدم شوخی بود. لب پاینش رو کشید توی دهنش و به چشم‌هام خیره شد. -باشه من معذرت می‌خوام. این اخم از عمد نبود، قصدم هم اصلا توبیخت نبود. رک عذرخواهی کرد و من باورم نمی‌شد در عین غرور داشتن مردونه‌ش اشتباهش رو با یه عذرخواهی محکم جبران کنه و من دلم بلرزه برای غروری که مکملش مهربونی بود. -حالا آشتی؟ خود به خود لب‌هام کش اومد به یه خنده. -من که قهر نبودم. ابروهاش رو تا به تا کرد. -بله خب معلوم بود. از ته دل به جمله‌ای که به طعنه و برای شوخی گفته بود، لبخند زدم. خدایا میشه پایان همه‌ی دعواها و دلخوری‌هایِ نمک زندگیمون همین قدر خوش باشه؟ *** -خب نظرت چیه عطیه خانوم؟ ابروهای بالا رفته‌ش رو آورد پایین، چهره‌ش متفکر بود تا متعجب. -علی قرار بود قبل از خواستگاری اومدن به خودم زنگ بزنه. آبی رو که داشتم می‌خوردم با شدت پرید تو گلوم و عطیه تازه فهمید جلوی من چی گفته و هی بلندی کشید و زد پشتم. -خفه شدی؟ جون عطیه چیزی نگی ها. اوی محیا سالمی؟ نفس بلندی کشیدم تا سرفه‌م آروم بگیره، رو به عطیه اخم کردم. -تو الان چی گفتی؟ @onlinmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
💖 یا صاحب الزمان (عج) 💖 🎊ما مشــــق غــــم عشـــق تـو را خوش ننوشتیـم 🎊امــا تو بکــش خـط به خَطــای همه ما 🎊گر یادتو جرمی است غمی نیست که عشـق است 🎊جــرمی که نوشـتند به پای همه ی ما 💞 اللهم عجل لولیک الفرج 💞 @onlonmoshavereh 🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺