➕در سن یک تا سه سالگی اشکال در عمل دفع و مدفوع کودک سبب ایجاد تثبیت مقعدی می شود !
➖بچه هایی که مشکلات پزشکی مثل : تنگی مجرای دفع یا یبوست یا هر چیزی از این قبیل دارند یا در خانواده ای بزرگ شده اند که در کودکی به سبب واکنش هایی که خانواده به ویژه مادر یا خدمتکاری که از بچه مراقبت می کرده در جهت تمیز کردن او نشان می داده اند و این واکنش ها سبب می شده است که بچه خودش را نگه دارد ، بنابراین تثبیت مقعدی ایجاد شده است !
➖تثبیت مقعدی که در سن یک تا سه سالگی اتفاق افتاده است با خودش :
👈 اضطراب
👈 کلّه شقی
👈 لجبازی
👈 تمیزی بیش از حد یا عکس آن یعنی تمیز نبودن
👈 مرتب و منظم بودن
👈 دقیق بودن
👈 سر وقت بودن
👈 یک مقدار زمینه های وسواس گونه داشتن
👈 داشتن مغزی که مدام در حال محاسبات است که : اگر چنین کنم چنان می شود
👈 و مهم تر از همه اینکه ، یک مقدار حالت شرم و خجالت بیش از حد در مورد خودشان و داشته هایشان خواهند داشت !
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕نکته تربیتی:
بچه ها به دنیا نیامده اند که در آموزشگاهها، پاساژها، شهر بازیهای لوکس، مقابل تلویزیون و در مطب روانپزشکان کودکی شان را تلف کنند.
کمی به تخیلاتشان و به خوابهایی که می بینند توجه کنیم.
کی دیده اید که کودکی با هیجان از لباسهای شیک و مارک داری که تخیل کرده است برایتان بگوید؟
کجا دیده اید کودکی وقتی صبح بیدار شد بگوید من دیشب خواب ریاضی دیده ام؟
خط تخیلات و خوابها و رویاهاشان را بگیریم و برویم تا ببینیم به کجا می رسیم: «دشت هایی چه فراخ، کوههایی چه بلند...».
به پروانه می رسیم، به زنبورهایی که از ترس نیش زدنشان در خواب فریاد می زنند.
به بچه گربه هایی می رسیم که هرگز در پارکینگ خانه وجود خارجی نداشته اند اما آنها رنگ خال پشتشان را هم با جزییات برایمان شرح می دهند.
کی دیده اید کودکی از مبل و میز ناهارخوری و تابلوهای دیوار با خودش و دوستش حرف بزند؟
کجا دیده اید کودکی از اینکه می تواند شبیه آمریکایی ها و با لهجه آنها درختی که هنوز تنه اش را لمس نکرده tree بخواند، احساس شادمانی کند؟
عاقلانه رفتار کنیم...
کودکان باید کودکی کنند
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕چرا کودکان به حرف والدین بی اعتنایی می کنند و به اصطلاح "کر" می شوند؟
➖عوامل سبب ساز:
۱. والدینی که زیاد حرف می زنند! والدینی که مرتب به فرزندانشان امر ونهی می کنند، و بکن! نکن! های مکرر دارند.
برای کاهش این وضعیت تمرین کنید و حرف های خود را در طول روز بشمارید. چند حرف غیرضروری میان شما با فرزندتان رد و بدل می شود؟
۲. والدینی که حرف می زنند، ولی اگر کودک بی اعتنایی کرد پیامد طبیعی یا منطقی خاصی برای آن وجود ندارد. (منظور تنبیه نیست.)
۳. کودکمی داند که والدینش تکرار خواهند کرد، پس لازم نیست او به حرف آنها گوش کند. به یاد داشته باشید: اگر حرف اول مفید نبود، حرف دوم مضر است!
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال836
سلام علیکم
ببخشید خانم مشاوره میدین؟
بنده مادرم رو دوسال پیش از دست دادم
دختری16ساله هستم پدرم یکی دوماه بعد از فوت مادم دوباره ازدواج کردن
متأسفانه خانم پدرم بسیار آدم حسود، بی شعور،و خصوصیات دیگه ای هم دارن که قابل تحمل نیست و همش منو با رفتار زشتش آزار میده هروقت پدرم برای خونه خوراکی خرید میکنه این خانم میاد قایم شون میکنه که فقط خودش بخوره به خاطر همین رفتار های آزار دهندش من یک سالی هست که از شدت ناراحتی و فشار روحی وسواس کندن ابرو گرفتم و بدون اینکه بتونم خودمو کنترل کنم ابرو هامو در میارم و همین خانم با کنایه بهم طعنه میزنه که ابرو نداری همیشه مجبورم وقتی مدرسه میرم یا توی خونه هستم روسری یا مقنعه ام رو. بیارم جلو که مبادا کسی ابرو هامو ببینه البته هرچند زن بابام تا حالا آبرومو برده و قطعا پیش در همسایه و فامیل گفته که من ابرو ندارم و روانی ام
همیشه بدون اجازه به چیزام دست میزنه و وقتی یه خوراکی میخرم برای خودم که مدرسه ببرم میاد از توی کمدم برشون میداره میبره میخوره 43سالشه وقتی هم که به بابام بگم، زن بابام میاد قسم خدا رو میخوره که برنداشته، بابام هم که اعتیاد داره و تریاک میکشه اصلاهم کار نمیکنه و درآمدی نداره
تنها منبع درآمدی اش فقط یارانه اس
خانم لطفا یک راه حل بزارید جلوی پام خیلی خیلی ناراحتم اصلا راحت نمیتونم به درس هام برسم. همش به بهونه ی سر درد بهم میگه ظرف هارو بشور یه بچه ی 7ماهه هم دارن وقتی که گریه میکنه ارومش نمیکنه من میرم آرومش میکنم
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاور خانواده
با سلام
ببین عزیز دلم اول که تسلیت میگم بابت فوت مادر بزرگوارتون و امیدوارم که روحش شاد باشه ودر آرامش
میدونی که مردها وابسته به وجود خانم هست و خودش به تنهایی نمیتونه به امور زندگی رسیدگی کند پس مجبور هست که ازدواج رو بپذیر ه هم به خاطر خودش هم به خاطر شما که وقتی نیست یه بزرگتر داشته باشی در ضمن این خانم هم که دلش نمیخواسته مادر شما رحمت خدا بده تا اون بیاد جایش رو بگیرد و حتی پدر هم دلش نمیخواسته که همسرش رو از دست بده تا دوباره مجبور به ازدواج بشه پس بهتره که با این قضیه منطقی کنار بیای تا در واقع خودت آرامش داشته باشی اینطوری فکر کن که این بنده خدا به شما پناه آورده پس بهتره که پذیرای او باشی و نسبت بهش محبت کنی تا بهت اعتماد کنه ورابطه بینتون اصلاح بشه اون طفل معصوم که خواهر ویا برادر خودته و حتما بهش رسیدگی کن و محبت چون اون که به میل خودش نیومده و اصلا توی این قضیه تقصیری نداره واما در مورد کار خونه خب بهتره که با هم همکاری داشته باشید حتی اگه مادر عزیزت بود بازهم شما همچین کاری رو انجام می دادی اصلا هر کاری که انجام میدی فقط برای خشنودی خدا و شادی روح مادرت انجام بده
واما برای آبرو کندن عزیزم وقتی که به آرامش روحی برسی دیگه دست به ابروی خودت نمیزنی چون استرسی وجود نداره پس دختر گلم بهتره که به خاطر آرامش روانی خودت هم که شده با این قضیه کنار بیا نمی گم به عنوان مادر اما به عنوان یه هم خونه که میتونی تومجبوری این خانم رو در کنار خودت تحمل کنی اگه به ذهن خودت بقبولانی که ایشون هم خونه من دیگه باهاش مشکلی نداری به چشم زن بابا هم بهش نگاه نمیکنی اونم یه بی پناه که از سر ناچاری به شما و پدر اهل عمل شما پناه آورده!به نظرت اگه مجبور نبود به یه همچین فردی و همچین شرایطی بله میگفت!؟پس دلسوز خودت و او که جانشین مادرت شده باش و مراقب سلامتی جسمی و روحی خودت باش مراقب زیبایی خودت باش تو هنوز اول راه زندگی هستی و کلی خوشبختی و اینده در پیش روی شماست پس تا آن روز مراقب خودت باش و حتما درست رو خوب بخون تا انشاالله به هدفهای بزرگ زندگیت برسی
برات آرزوی عاقبت بخیری دارم گلم
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🍃🌺
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_نود_و_یکم
ماه رمضان بود.
در خانه ام رو زدند.
با خودم فکر کردم شاید همسایه ی زیرینم که خانمی جوان ومهربان بود نذری آورده.
چادر سر کردم و از چشمی نگاهی به بیرون انداختم ولی کسی مشخص نبود.پرسیدم کیه؟
جوابی نیومد.داشتم چادرم رو در میاوردم که دوباره در زدند .لای در رو به آرومی باز کردم.مسعود پشت در بود.به محض دیدنش قصد کردم در رو ببندم که مسعود با پایش مانع شد و گفت:زیاد وقتت رو نمیگیرم.
در حالیکه در رو فشار میدادم گفتم:من با شما حرفی ندارم.بهتره برگردی.
او به آرومی گفت:حرفم مهمه..باید بهت بگم.پس به نفعته بشنوی.
حالا بازوهاش رو هم داخل درز در انداخت و با تمام قدرت سعی کرد در رو باز کند.زور من در مقابل بازوهای تنومند او خیلی ناچیز بود و او داخل اومد.با وحشت صدام رو بالا بردم:
-از خونه ی من برو بیرون!
او دستش رو به علامت هیس جلو آورد و گفت:اگه فکر من نیستی فکر آبروت باش.یک وقت همسایه ها صداتو میشنون برات بد میشه! حرفمو میزنم ومیرم..
به آشپزخونه رفتم و چاقویی زیر چادرم پنهان کردم تا اگر از ناحیه ی او خطری تهدیدم کرد وسیله ای برای دفاع داشته باشم.و سریع به نزد او بازگشتم.
او که به در تکیه زده بود با دیدنم به تمسخر گفت:فکر میکردم رفتی برام شربتی آبی چیزی بیاری..
با اکراه از او رو برگردوندم و گفتم:حرفتو بزن و سریع برو.
او یک قدم جلو برداشت..خودم رو سپردم دست خدا.
گفت:ببخشید بابت روز آخری که اینجا بودیم.من از جانب نسیم عذر میخوام.
جواب دادم:چطور نسیم خودش نیومده واسه عذر خواهی؟! من احتیاجی به عذرخواهی کسی ندارم.اگر نسیم این کار رو نمیکرد عجیب بود.
او لبخند معنی داری گوشه ی لبش نشست و گفت:آره واقعا! اگه نسیم اینکارو نمیکرد عجب داشت!! از زمانیکه یادم میاد همیشه بهت حسودی میکرد.تحمل اینکه تو به یه جایی برسی براش خیلی سخته.
_اومدی اینجا که این حرفها رو بزنی؟؟
او دستهاش رو به هم کوبید وگفت:نه اومدم بهت بگم منم هستم! تا تهش!! الان دیگه از همه چی خبر دارم.
با تعجب نگاهش کردم:چیییی؟؟؟؟ چی میگی تو؟؟
او روی مبل نشست و در حالیکه به اون لم میداد گفت:هیچ وقت باور نکردم که تو از این بازی پردرآمد خسته شده باشی..میدونستم باید یک دلیل مناسب تر واسه پشت پا زدن به بختت داشته باشی. البته بهت حق هم میدم.نصف کردن درآمد با سه نفر زیاد سود خوبی برات نداشت.انصافش هم بخوای حساب کنی تو، تو این وسط از همه بیشتر تلاش میکردی!
پس سهم بیشتری حقت بود.اومدم اینحا بهت بگم منم هستم.نسیم و میپیچونیم و باهم کار میکنیم.نصف نصف!!
با عصبانیت به سمتش رفتم و گفتم :بهتره از این خونه بری بیرون ..این اراجیف فقط به درد اون کله منحرف و منفعت طلب خودتون میخوره.لابد کلی هم با خودت کیف میکنی که خیلی بچه زرنگی نه؟؟!! یا از خونه ی من میری بیرون یا جیغ میزنم همسایه ها رو خبر میکنم.
او از جا بلند شد و صورتش رو نزدیکم آورد و با غیض گفت:مطمئنی اگه همسایه ها بیان من ضرر میکنم و تو برنده میشی؟
میخوای امتحان کنی؟
با حرص گفتم:هم تو ..هم نسیم..حال به هم زنین ترین موجودات عالمید...
او خنده ای موذیانه کرد : اونوقت تو چی هستی؟؟؟فک کردی منم مثل کامران یا اون آخونده ام که خام این بازیات بشم؟؟؟ همزمان هم به فکر تلکه کردن کامرانی هم اون آخونده مقدس نما ؟؟؟
ادامه دارد...
🌺🍃
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌸فاطمه باغ گلاب است خداميداند
🎊فاطمه گوهرناب است خداميداند
🌸فاطمه واژه زيباست،تعجب نكنيد
🎊كرم فاطمه درياست،تعجب نكنيد
🌸فاطمه دخترطاهاست بگويازهرا
🎊فاطمه روح تولاست بگو يازهرا
🌸میلاد مادر خوبیها بانوی دو
🎊عالم حضرت زهرای مرضیہ(س)
🌸و روز بزرگداشت مقام
🎊مادر و زن، بر همه مادران و
🌸زنان و دختران سرزمینم مبارک باد
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
دوستای مهربونم
ایدی مشاور در خدمتتون هست جهت ارسال سوال لطفا به این ایدی مراجعه کنید 😊🙏
@Moshaver22
@Moshaver22
🌸🍃سلام به امروز
🌸🍃سلام به زیبایی نگاهتون
🌸🍃سلام به دوستان عزیزم
🌸🍃امروزتان عالی
🌸🍃امروزتان شاد
🌸🍃امروزتان خندان
🌸🍃امروزتان خوش خبر
🌸🍃امروزتان زیباتر از هر روز
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕سرخپوست پیری برای کودکش از حقایق زندگی چنین گفت:
در وجود هر انسان،همیشه مبارزه ایی وجود دارد...
مانند؛ مبارزه ی دو گرگ!
که یکی از گرگها سمبل بدیها
مثل، حسد، غرور، شهوت، تکبر، وخود خواهی و دیگری
سمبل مهربانی، عشق، امید، وحقیقت است.
کودک پرسید:
پدر کدام گرگ پیروز میشود؟
پدرلبخندی زد و گفت؛
گرگی که تو به آن غذا میدهی...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
اگر دختری شما را بخواهد، فقط به دنبال میزان تحصیلات و ثروت شما نخواهد بود. از شما مهریه ای با رقم های نجومی و جشن و مراسم های تجملاتی نمی خواد.
دختری که شما را بخواهد به آن حد از استقلال و تصمیم گیری مستقلانه رسیده است که می تواند بدون تصمیم گیری خانواده و صرفا با مشورت خانواده برای انتخاب همسر مناسب تصمیم گیری کند.
دختری که آمادگی برای ازدواج دارد نمی گذارد شما از وقت ارزشمندش استفاده بیهوده کنید.
او می داند که این رابطه یا باید به سمت ازدواج برود و یا همه چیز همین جا تمام شود نه به اسم دوستی ادامه یابد.....
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺