➕یکی از بدترین اعتیادها ، فکر و خیال کردن است !
بیش از حد فکر کردن ، شما را نابود می کند !
➖موقعیتی که در آن قرار دارید را پیچیده تر می کند ، شرایط را به هم گره می زند ، باعث نگرانیتان می شود و همه چیز را از آنچه که در واقعیت است ، بدتر می کند !
مثلا بعضیا یه مهمونی که میرن میان خونه هی فکر میکنن چرا اینو گفتم ، چرا اینو نگفتم . منظور فلانی از اون حرفش کی بود ، چی بود ؟ و این دست افکار ...
➖یه نوع وسواس فکری ، میبینی طرف معمولاً سرش پایینه و تو فکر و خیاله ...
➖یکی از بهترین راه حل ها اینه که زندگیتونو اونقدر با ( فکر خوب و کار خوب پر کنید ) که دیگر فرصتی برای فکر بد و کار بد باقی نماند !
➖وقتی بیکاری و کار مفید انجام نمیدی خب معلومه ذهنت صد جا میره ... ذهن یه در بازه است ، که کلیدش باید دست خودت باشه !
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
✔️تلنگر:
عقاب داشت از گرسنگی می مرد و نفسهای آخرش را می کشید.
کلاغ و کرکس هم مشغول خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو بودند.
جغد دانا و پیری هم بالای شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود.
کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند این عقاب احمق را می بینی بخاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟
اگه بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند حال و روزش را ببین آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟
جغد خطاب به آنان گفت: عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد، آنها عقابند از گرسنگی خواهند مرد اما اصالتشان را هیچ وقت از دست نخواهند داد از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن.
زندگی ما انسانها هم باید مثل عقاب باشد، مهم نیست چقدر زنده ایم مهم این است به بهترین شکل زندگی کنیم...
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
➕مجردها بخوانند
➖یکی از باورهای اشتباهی که درمورد « عشق واقعی » وجود دارد این است که شما باید نیمهی گمشدهی خود را پیدا کنید ...
➖یعنی یک نفر در این دنیا وجود دارد که شما را کامل میکند .
در حالی که یک رابطهی خوب رابطهای است که در آن تفاوتهای زیادی که بین دو نفر وجود دارد به درستی هدایت و مدیریت شود ، در مورد غذا ، پول ، تربیت بچهها و ...
➖بنابراین افرادی که نسبت به تفاوت هاي یکدیگر آگاهی دارند و آن را می پذیرند، در زندگی زناشویی موفق هستند !
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سوال 838
سلام و خداقوت خدمت شما و همکاران دلسوزتون
من یه خانوم ۳۱ ساله هستم متاهل و شدیدا متعهد و پایبند همسر ، خانواده و زندگی
امسال با یاری و کمک خدا و دعوت ائمه بعد از ۳۱ سال دعام مستجاب شد و توفیق پیدا کردم به سفر کربلا برم
شدیدا به حجاب و پوششم اهمیت میدم و تا جایی که بتونم مجالس شرکت میکنم و در منزل مجلس میگیرم و با کوچکترین روضه خوانی و مداحی دلم میلرزه و اشکم سرازیر میشه.
خیلی به خدا و ائمه ی معصوم اعتقاد دارم و خیلی هم دوستشون دارم
تا الان هم نشده دست خالی ردم کنن و هروقت مشکلی داشتم دست به دامان این بزرگواران شدم و همیشه هم جواب گرفتم
مشکلم اینه که با اعتقاد و علاقه ای که به خدا و ائمه ی معصوم دارم هربار اراده میکنم و قول میدم که نمازهام و بخونم و اول وقت هم بخونم نمیتونم
نمیدونم باید چیکار کنم که اراده ام قوی بشه و بیش از این شرمنده ی خدا نشم
خواهش میکنم راهنماییم کنید🙏
خیلی از دست خودم دلخورم و شاکی که چرا هربار آسون میگیرم و فرصت و از دست میدم و از نماز جا میمونم.😔
پیشاپیش سپاسگذارم از شما
ان شاالله همیشه زیر سایه ی ائمه باشید.🙏
پاسخ ما👇
سرکارخانم #شمس مشاور خانواده
با سلام
خدمت خواهر خوبم و زیارت قبول و امیدوارم که همیشه زیر سایه اقا ومولایمان صاحب الزمان و ائمه معصومین باشید و هموطنان گلمون رو از دعای خیرتان بی نصیب نگذارید ببین عزیزم معمولا ما انسانها خصوصا ما ایرانیها وقتی کسی کاری برامون انجام میده تا حد امکان سعی میکنیم که حتما از طرف تشکر کنیم جالب تر اینکه سعی میکنیم این تشکر کردن به صورت فوری و پس از انجام لطف طرف باشه تا قدردانی خودمون رو بهش اثبات کنیم حالا باتوجه به این همه لطفی که خداوند نسبت به بنده های خودش داره !و حتی باوجود ناسپاسی بنده ها وگاه خدای ناکرده گناه میکنیم اما مهربان خدای ما با بزرگواری چشم پوشی میکنه و میگه که بنده من آغوش من به روی تو بازه وعاشقانه منتظر بازگشت تو ام پس بیا وقتی یه همچین خدایی داریم به این گلی که در قبال همه نعمتهاش چیزی از ما نخواسته وفقط گفته که بندگی منو بکن و نگران روزیت نباش خدایی بی معرفتی نیست که ما غفلت کنیم؟ ویا کوتاهی کنیم؟ ویا پشت گوش بیندازیم و بگیم حالا فرصت هست!؟
به این توجه کن که هرچی ما نمازمون رو دیرتر بخونیم خب خدا هم دیرتر جواب دعاهامون رو میده پس بهتره که به خاطر خودمون هم که شده نماز اول وقت بخونیم تا بگیم که مهربان خدای ما حواسمان بهت هست ودزدان الطاف شما هستیم
موضوع دیگه اینکه به این فکر کنیم که فرصت ما اند که وباید حواسمان باشه که فرصت سوزی نکنیم ما از یه لحظه دیگه خودمون خبر نداریم نمیدونم که زنده میمونیم یا نه پس تا هستیم فوری نماز اول وقتمون رو بخونیم تا خاطری آسوده داشته باشیم وباز موضوع دیگه اینکه اولین سوالی که پس از رحلت وکوچ ابدی از ما پرسیده میشه درباره نمازمون هست پس بهتر که به خاطر خودمون حواسمان به نمازمون باشه
مطلب آخر اینکه ما رو هم از دعای خیرتان فراموش نکنید
با سپاس از اعتماد شما خواهر خوبم
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🍃🌺
#رهایی_از_شب
#ف_مقیمی
#قسمت_نود_و_سوم
فاطمه روز به روز زیباتر میشد و به قول معروف، زیر پوست سفیدش آب جمع شده بود.
پیدا بود که او از زندگیش رضایت داره. قرار بود بعد از ماه مبارک جشن عروسی بگیرند و همش با هول و ولایی شیرین از کارهایی که هنوز انجام نشده صحبت میکرد و نگرانی هاش از تهیه ی مسکن و لباس عروسی بزرگترین دل مشغولیهای این روزهاش بود!!
و من آرزو میکردم کاش من هم دغدغههای او را داشتم.او دیگر حال منو نمیپرسید..یعنی مجال پرسیدن نداشت..چون بخاطردیدارهای محدود، کلی حرف ناگفته برای هم داشتیم.و اغلب من ساکت بودم و او حرف میزد یا فقط درباره ی او حرف میزدیم.شاید او گمان میکرد حال و روز من خوب است و با رفتن کامران پبدا کردن کار دیگر مشکلی تهدیدم نمیکند!
حاج مهدوی ار پشت میکروفون سخنرانی میکرد.از گناه میگفت و درهای باز توبه .
ناگهان میان جملاتش حرفهایی زد که احساسم میگفت که مخطابش منم!
میگفت: ایمان وهر عمل خیری باید برای شخص خدا باشه..اینکه ما بخاطر جلب توجه یکی مسجد بریم..نماز بخونیم..روزه بگیریم که مثلا فلانی از این کار ما خوشش بیاید این ارزشی نداره! پس فردا بخاطر یکی دیگه عکس همون کارها رو میکنی! خداوند درآیه ی 31سوره ال عمران میفرمایند بگو اگر خدا رو دوست دارید از من اطاعت کنید تا خدا هم شما رو دوست بدارد وگناهانتان رو ببخشد.
این یعنی اینکه وقتی هدف رسیدن به محبوب باشه تو انگیزه داری.باید خدارو دوست داشته باشی، درکش کنی تا گوش به اوامرش باشی.وگرنه اگر حب چیزهای دیگه در دلت باشه به ذات اقدس الهی نمیرسی. ..
شاید بقول فاطمه من حساس شده بودم. شاید او منظورش به من نبود.ولی به فکر فرو رفتم.واقعا من جزو کدوم دسته بودم؟آیا من بخاطر حب به خدا توبه کرده بودم یا حاج مهدوی؟؟
بعد از اون سخنرانی در شبهای قدر تمام دعای من این بود:خدایا فقط و فقط حب خودت رو در دلم بنداز..و منو از گزند مصایب و مشکلات نجاتم بده..ومهر این روحانی رو از دلم بیرون کن و بجای او مردی پاک ومومن رو روزی من کن که با دیدنش حب تو در دلم زنده بشه و به او تکیه بزنم و روزگار تنهایی و بی پناهیم سر برسه..
بله من از خدا دیگر حاج مهدوی رو نمیخواستم.چون او خیلی پاک و مقدس بود و من اصلا لیاقت او را نداشتم.اگرچه این دعا خیلی برام کشنده وجان فرسا بود ولی باید واقعیت رو میپذیرفتم. ..عشق حاج مهدوی، یک عشق محال بود و من میخواستم هدفم خدا باشه نه حاج مهدوی...بعد از مراسم با فاطمه کنار ورودی مسجد مشغول خداحافظی بودیم که چشمم افتاد به کامران ومسعود.
آنها در حالیکه ظرف غذای هییت در دستشون بود به ماشین کامران تکیه زده بودند.با وحشت به فاطمه گفتم: فاااطمه..اونجا رو ببین...
فاطمه به اون سمت نگاه کرد ولی اونها رو نشناخت.
گفتم کامران ومسعود اونجان...
فاطمه با تعجب نگاهشون کرد و پرسید:تو بهشون آدرس دادی؟؟
من که در حال سکته بودم گفتم:نه چی میگی تو آخه؟
_پس اینجا چیکار میکنند؟از کجا میدونستن تو اینجایی؟
من با استرس گفتم:نمیدونم..اونها مدتیه تعقیبم میکنند..بالاخره این مسعود ونسیم زهرشون و ریختن. .
فاطمه بی خبر از همه جا پرسید از چی حرف میزنی؟
من چشم از اون دو بر نمیداشتم.گفتم:یه اتفاقهایی افتاده که تو ازشون بیخبری.
_خب چرا؟؟
_چون..هیچ وقت فرصت گفتنش پیش نیومد.
_حالا میخوای چیکار کنی؟ اینها برای تو واستادن که ببیننت؟؟
ذهنم مشوش بود.قطعا اونها از ایستادن در اون نقطه هدفی داشتند.چون اگر قصدشون تعقیب من بود بصورت نامحسوس در اتومبیل کامران مینشستند.
دلم نمیخواست اونها منو ببینند .رو به فاطمه با التماس گفتم.میشه برام با یک تاکسی تلفنی تماس بگیری و بگی اینجا بیاد؟قبل از اینکه اونها منو ببینند باید برم.
فاطمه زنگ زد به حامد گفت :عجله کن حامد جان..دیره..
و بعد خطاب به من گفت:مگه من مردم که تو با آژانس بری.ما میرسونیمت.
من با جدیت دعوت او را رد کردم ولی مرغ فاطمه هم یک پا داشت.من در عقب ماشین انها نشستم و بی آنکه کامران و مسعود متوجه حضورم شوند به خانه بازگشتم.این لطف فاطمه خیلی ارزشمند بود.تا سحر زمان کمی باقی مانده بود و آنها اگر خیلی زود هم به منزل میرسیدند باز بی سحری میماندند. خیلی اصرار کردم که بالا بیایند و با من سحری بخورند .فاطمه تمایل داشت ولی حامد معذب بود.بناچار با اصرار فراوان گفتم صبر کنند تا من برگردم.سریع داخل خونه رفتم و در ظرفی زیبا وتمیز کل محتوی غذای سحرم رو خالی کردم و با یک سینی پایین رفتم .اونها با دیدن من با شرم وخجالت میخندیدند ولی چاره ای نداشتند.به آنها گفتم فقط اینطوری خودم رو از زیر بار شرمندگیشون بیرون میارم. واگه قبول نکنند سحر مهمان من باشند دلم میشکند.
ادامه دارد...
🍃🌺
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
سلام به همه یاران همراه 🌹
امیدوارم که مارا با همراهی خودتون سرافراز کنید🌹
اگه فکر میکنی که با همسرت خوب نمی تونی ارتباط بگیری اگه فکر میکنی که با تربیت بچه مشکل داری ،اگه فکر میکنی که داری دچار افسردگی میشی ،اگه فکر میکنی برای تصمیم گیری مهم زندگیت دودلی ونمیتونی چکار کنی و.....
لطفا واردآدرس کانال ما بشین واز مشاوران مجرب وکار آزموده مشاوره بگیرید👇👇👇👇
لطفا آدرس کانال ما رو به اونایی که دوستشان دارید وفکر میکنید دچار مشکل شده اند هدیه کنید
سپاس از همراهی شما 🙏
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ صبح بخیر
بسیار زیبا تقدیم به
دوستــان گلم
روزتون زیبا
زندگی تون شاد
صبح زیباتون بخیر🌹💞💞💞💝💗💔❤️❤️❤️❤️💕💕💕💕💕💕
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
💜برخاتم اوصیاء، مهدی صلوات
🌸برصاحب عصر ما، مهدی صلوات
💜خواهی که خداوند بهشتت ببرد
🌸بفرست تو بر حضرت مهدی صلوات
💜اللّهم صلّ عَلىٰ مُحمّد
🌸 و آل مُحمّد
💜 و عَجّل فَرجَهم
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🔴 #بازگوکردن_حال_خوشتان
💠 اگر همسرتان ابراز #محبت برایش سخت است و به راحتی اینکار را انجام نمیدهد و دوست دارید ابراز کردنش پررنگ شود بهتر است مواقع نادری که #ابراز محبت میکند یا رفتار #عاطفی نشان میدهد، شیرینی و #لذت آن را دائما برای همسرتان بازگو کنید تا غیر مستقیم متوجه شود که یک ابراز محبت کوچک چقدر میتواند #حال همسرش را دگرگون کرده و مدتها لذت ببرد.
💠 حال خوشتان را که با ابراز محبت همسرتان ایجاد شده با #پیامکهای متنوع در طول روز و هم حضوری برایش #بازگو کنید.
@onlinmoshavereh
🌺🍀🌺🍀🌺🍀🌺