اجازه بديم بچه ها با ما و كنار ما آشپزي كنند. هم دختران هم پسران از غذا پختن بسيار مي آموزند.
اول: همكاري را مياموزد.
دوم: با لمس كردن مواد و مخلوط كردن آنها در حقيقت با قوانين طبيعت اشنا ميشود و از شناخت انها لذت ميبرد.
سوم: باعث تقويت مهارتهاي حركتي در كودك ميشود.
چهارم: بچه ها خوش غذا تر ميشوند. اگر فرزندتان خوش غذا نيست حتما اجازه دهيد در پختن غذا با شما همكاري كند.
پنجم: كودك صبر را مي آموزد و ياد ميگيرد براي رسيدن به هدفش صبر كند.
ششم: كودك نظم و ترتيب را مياموزد زيرا براي پختن يا درست كردن غذا بايد از قوانين خاصي پيروي كنيد.
والدين آنچنان در مراقبت از فرزندشان غرق اند كه وقتى عمل خوبى از آنها سر ميزند، آن را به سادگى بديهى تلقى ميكنند
اما وقتى اشكالى در رفتار آنها رخ مى دهد، همه اشتباهاتش را به رخش مى كشند، در نتيجه كودك در تورى از انتقاد به دام مي افتند.
🔴 امروز اَمنتریم یا دههی ۶۰ و ۷۰ ؟!!
اواسط دههی هفتاد بود و من اول راهنمایی بودم. هر روز ساعت حدود ۶.۰۰ صبح ۱۰ دقیقه پیاده میرفتم تا به ایستگاه اتوبوس برسم و برم مدرسه و از فوتبال اول صبح جا نمونم! 😁
اون زمان تمام اتوبوسها مال شرکت واحد بود و همه رانندهها کارمند دولت. یه روز نمیدونم برای چی رانندهها اعتصاب کرده بودن و اوضاع خیلی ناجور بود. اگه تو حالت معمول هر ۷-۸ دقیقه یه اتوبوس میومد، اون روز هر ۲۰-۲۵ دقیقه و به همین دلیل تا خِرتناق پُرِ پُر بود!! و طبیعتاً توی ایستگاهی که ما بودیم نمیایستاد.
ساعت حدود ۶.۵۰ دقیقه شده بود و زنگ مدرسه ما ۷.۳۰ میخورد. منم کلاً ۲۵ تومن پول توی جیبم بود. دقیقا به اندازه کرایه خیابون نبرد بود. ماشین سوار شدم و رفتم چهارراه کوکاکولا، نمیدونم چرا تصمیم گرفته بودم هر جور شده برسم مدرسه. از اونجا تا چهارراه آبسردار که مدرسهمون بود رو با یه کولهپشتی پر از کتاب دویدم. پنج دقیقه قبل از اینکه زنگ بخوره رسیدم مدرسه و یادمه رفتم آب زدم به سر و صورتم. تمام صورتم سرخِ سرخِ سرخ بود ...
(الآن توی نقشه نگاه کردم و دیدم این فاصله دقیقاً ۴ کیلومتره 😎)
اون زمان تلویزیون دو تا شبکه بیشتر نداشت و شبکه دو، حدود دو ساعت بعد از ظهرها برنامه کودک نشون میداد! فکر میکنید دو ساعت قبل از شروع برنامه کودک هر روز چی نشون میداد؟!
دو ساعت تمام، تصویر و اسم و فامیل گمشدگان!!
بله، حدود ۱۲۰ دقیقه، هر روز تصویر افرادی رو که اون یکی دو روز توی کشور گم شده بودند رو نشون میداد. هر تصویر رو هم اگه یک دقیقه نشون میداد، میشد روزی ۱۰۰-۱۲۰ نفر!
اما ماها و خانوادههامون خیلی خیلی امنتر بودیم ...
واقعیت اینه که جامعهی ما نسبت به ۲۰ سال قبل بسیار امنتر شده. الآن یک نفر توی کشور گم میشه، مردم تا چند هفته درگیر هستند و فشار روحی رو تحمل میکنن. این رو چی جوری میشه تحلیل کرد؟!
به نظرم بین امنیت و احساس امنیت، کاملاً تفاوت وجود داره. جامعه در گذشته، ناامنتر بود اما احساس امنیت بیشتر بود. امروز جامعه امنتر هست اما احساس ناامنی به شدت بیشتره که البته علل مختلفی داره، اما به نظرم مهمترینش به رسانهها و نوع استفادهی ما از رسانهها برمیگرده.
یه مثال بزنم تا تفاوت این دو تا خیلی بهتر براتون ملموس بشه.
یکی، دو ماه قبل رو تصور کنید. کرونا تعداد مبتلایانش شاید به یک سوم امروز هم رسیده بوده. یعنی زیر ۱۰۰۰ نفر مبتلا در روز اما همه به شدت از اون میترسیدیم و سعی در مراقبت بیشتر داشتیم. امروز آمار مبتلایان به کرونا نزدیک به ۳۰۰۰ نفر در روز هست اما انگار ترسمون ریخته و خیلی راحتتر همه جا میریم و میایم!!
آیا خطر کرونا کمتر شده؟! ظاهراً که اینطور نیست، حداقل شدت ابتلا به هیچ عنوان کمتر نشده.
امنیت یه چیزه و احساس امنیت یه چیز دیگه. اینکه چرا امروز احساس ناامنی بیشتری داریم از رسانه گرفته، از شرایط اقتصادی و مدام گرونتر شدن اجناس گرفته، از ناامنیهای اجتماعی گرفته، از اغتشاش و به هم ریختگی اجتماع گرفته، از داعش و ترس از تحریم گرفته، از دلار و سکه و بورس گرفته، از پیجها و کانالها گرفته تا پویا و اخبار و ... تلویزیون رسمیمون!
بهش فکر کنید که چرا اینجوریه و چرا ما برای استفاده ازش تدبیر نمیکنیم؟!
والدين قرار نيست اختلاف نداشته
باشند، دعوا نكنند و هميشه با هم موافق باشند.
كودك قرار است از والدينش روش درست حل اختلاف را بياموزد.
قرار است ببيند پدر و مادرش با دو عقيده مختلف چگونه بر سر يك مسئله به تفاهم ميرسند.
قرار است ببينند با داشتن اختلاف، عشق و محبت به پايان نميرسد.
والدين قرار است به فرزندشان نشان دهند انسان حتي با خودش هم تفاهم ندارد چه برسد به ديگري، اما با احترام، ابراز درست عقايد، با گوش دادن به هم ميتوان يك جايي به تفاهم رسيد و مشكلات را حل كرد، و قرار است از هر اختلافي هر دو نفر پيروز بيايند نه تنها يك نفر
#طبیعت
یکی از بهترین اسباب بازی ها برای کودکان طبیعت است
طبیعت به تنهایی تمام نیازهای کودک به بازی را برآورده میکند
باتوجه به زندگی های آپارتمان نشینی امروزی, رفتن به دل طبیعت از واجبترین کارهاست
در دل طبیعت بروید و طبق چارچوب هایی بچه هارا رها کنید تا بازی کنند و به همه نیازهایشان برای رشد برسند
تربیت فرزند از زراعت آسانتر است.
والدین هم نقش زارع و دهقان را دارند امّا به یک معنا خیلی آسانتر.
زارع باید سه کار بکند: هم باید زمین را شخم بزند و آماده کند، هم بذر را بپاشد، هم آبیاری کند. بعد بنشیند دستش را روی هم بگذارد ببیند ثمری می گیرد یا نه. ولی در مورد تربیت طفل لازم نیست دو کارِ اوّل را بکنی، چون از نظر زمین، زمینِ آن طفل آماده است، هیچ شخم زدن نمیخواهد.
بذر هم لازم نیست تو بپاشی، بذر آن را خدا پاشیده است. تمام اموری که از دیدگاه عقل ما خوب است یا بد است، همه اینها را میداند. امّا به صورت بالقوّه است، استعداد است.
تو فقط این را در طفل به فعلیّت برسان. یعنی اینکه تو فقط باید آبیاری بکنی. زمین آماده است، نِشا را خدا کاشته است، بذر را پاشیده است. تو میتوانی خیانت نکنی؟!!
[حاج آقا مجتبی تهرانی]
اگر پسر نوجوان دارید بهتر است کمی صبورتر باشید...
پسرها وقتی نوجوان می شوند، خیلی زودرنج و تندخو شده و سریع صدایشان را بالا می برند مخصوصا وقتی تحت استرس زیادی باشند.
دوست دارند پوسترهایی روی دیوار اتاقشان بزنند که شما دوست ندارید، اما در اکثر این موارد خودشان هم علت احساسشان را نمی دانند.
باید بدانيد که هورمون ها ممکن است علت ایجاد برخی از این رفتارها باشند. باید به آنها با همدلی کردن کمک کنید با اینکه سخت است اما می توانند هورمون هایشان را کنترل کنند.
#چیست_آن ۱8
🧐چیستان نوزدهم
⁉️شهری که همنام یکی از فلزاته⁉️
❤️