#پاسخ
#بخش_اول
خداراشکر از این جهت که شما بعنوان یک معلم دغدغه مند و یه مربی دلسوز نسبت به این مساله از یه دانش آموزتون حساس بودید و هستید و پیگیری میکنید که ان شاءالله حل بشه.
بهترین اتفاقش این بود و هست که کاش میشد کلاس بچه ها تفکیک بشه یعنی ما از حیث تربیت اسلامی معتقدیم که از دبستان یعنی همون ابتدای دبستان دیگه بچه ها دختر وپسر نباید کلاسهاشون مختلط برگذار بشه بخاطر اینکه کنجکاوند نسبت به جنس مخالفشان و علاقه هایی ایجاد میشه و تبعاتی داره که بعدا در بزرگسالی نمیشه مانعش شد مثل راحت شدن با نامحرم که اگر در کودکی این نهادینه بشه چه در پسرها چه در دخترها تو بزرگسالی دیگه نمیشه راحت شدن با جنس مخالف را به این سادگی ها گرفت،کما اینکه میبینید بعضی از انسانها در بزرگسالی با نامحرم مثل محرم هستند راحت میگن راحت میخندن راحت حرف میزنن و حالا یه چیزهای مختصری هم رعایت میکنن.
اما باتوجه به شرایط شما و نحوه سوال شما احساس میکنم که این شرایط وجود نداره که شما تفکیک کلاسی انجام بدید و لذا من شروع میکنم چندتا شرایط را باتوجه به شرایط فعلی مطرح میکنم که شما چیکار بکنید.
لجبازی این دخترخانم و دروغگویی شون یه سری علل و ریشه هایی داره که اگر یه زمانی شما بتونید با یه مشاوری مفصل گفتگو بکنید و علایم شخصیتیش را بگید بسیار راحت تر میشه راهکار ارائه داد اما بنظر میاد که بعنوان مثال لجبازی ایشون ناشی از امر ونهی های زیاد یا محدودیت های زیادی که از طرف والدین یا مدرسه برایشان تحمیل شده باشه چون انسان زمانیکه زیاد امر ونهیش بکنن زیاد بکن نکن بگن یا زیاد دستور بدن لجباز میشه و دروغگویی ایشون هم میتونه ناشی از ترس باشه یعنی ایشون یه زمانهایی راست گفته یه اتفاقاتی افتاده تنبیه شده توبیخ شده بخاطر این کارش که متاسفانه گاها بخاطر ندونستن نکات تربیتی این اتفاقات میفته.اما شما الان چیکار بکنید؟
1⃣بهش شخصیت بدید بهش توجه کنید با احترام باهاش رفتار کنید یعنی تحویلش بگیرید و باهاش صحبت کنید،بالا ببریدش بهش توجه کنید توی کلاس و با احترام باهاش برخورد بکنید یعنی مثلا اگر اسمش فاطمه است با فاطمه خانم صداش کنید یعنی با احترام و بزرگ کردن و شخصیت دادن به این دانش آموز برخورد کنید که کم کم رغبت پیدا کنه به سمت شما مایل بشه خب اگر بتونید این راهکار ها را به خانوادش هم بگید که اونها هم انجام بدن طبیعتا بازخورد و نتیجه بهتری می گیرید اما اگر اونهاانجام بدن یا ندن ولی شما بهش شخصیت بدید بزرگش کنید با احترام باهاش برخورد بکنید.
2⃣خوبی هاشو ببینید،هر انسانی یکسری صفت های خوب داره یکسری صفت های بد چی باعث میشه ما از آدمها فاصله بگیریم؟
گیر دادن هاست.چی باعث میشه نسبت به جنس مخالف یا افراد دیگه علاقه پیدا کنیم و صمیمیت ایجاد بشه بینمون؟دیدن خوبیهاست.
همه دانش آموزان و بخصوص ایشون را ببینید،خوبی هاشون را ببینید توجه کنید و بازگو کنید.حالا بیشتر نزد خودش نه توی جمع.
مثلا بهش بگید که راستی فلان جا فلان کار را کردی خیلی خوشم اومد یا چقدر این کارت خوب بود آفرین دخترم.تعریف کنید از خوبیها و کارهای خوبی که انجام میده.
3⃣شما بهش گیر ندید،شما هی نَهیِش نکنید از بعضی کارها،ولو اینکه گاها کار اشتباهی هم انجام.بله مثلا اگر با پسرهای کلاس دوسته یا حتی برخورد فیزیکی داره یا گرم میگیره صحبت میکنه تو قدم اول برای ایجاد صمیمیت بین خودتون و کشوندنش به این سمت بهش گیر ندید.شما فعلا نهیش نکنید بذارید پله پله آروم.آدمها وقتی نسبت به فردی علاقه پیدا بکنن بعد سعی میکنن خودشون را شبیه به اون فرد بکنن.اگر شما بتونید کاری بکنید که این دختر خانم به شما علاقه پیدا کنه سعی میکنه مثل شما بشه مثل شماره رعایت بکنه مثل شما مودبانه رفتار کنه مثل شما لجبازی نکنه و بقیه صفات.
پس شما باید به دیدش محبوب بشید و یکی از راهکار های محبوب شدن در دل دانش آموزان اینه که بهش گیر ندید،هی نگید این کارو نکن این کار زشته این کار گناهه این کار بده این کارتو دوست ندارم،نه فعلا در ابتدای امر خیلی نهیش نکنید پس راهکار سومم این شد که خیلی نهیش نکنید خیلی سرزنش و توبیخش نکنید.
4⃣سعی کنید صمیمیت خودتونا باهاش زیادتر کنید یعنی فراتر از کلاس.گاهی با هدیه دادن گاهی با زنگ زدن احوالش را پرسیدن گاهی با شوخی گاهی با یه نگاه گاهی با یه چشمک زدن گاهی با یه لبخند و...
سعی کنید بهش محبت کنید ارتباطتون را باهاش قوی کنید و تنگ تر کنید.اگر شما بتونید بهش نزدیک بشید و صمیمی بشید او سعی میکنه که خودشو به شما نزدیک کنه.
🎙 حجه الاسلام #علی_فاطمی_پور
💠 ادامه در بخش دوم
#مربیان و #معلمان را جهت آگاهی از روش های تربیت کودک و نوجوان دعوت کنید به👇
https://eitaa.com/moshaveronlin
#داستان_هاي_حانيه_زهرا
📲 اين قسمت: #شب_جمعه
📩 عقربه هاي ساعت حوالي چهار مي چرخيدند و ماه در آسمان يكه تاز بود. گاهي هم ستاره اي با چشمك زدن دل ربايي مي كرد.
صداي گريه هاي حانيه زهرا بلند شد. از وقتي او مهمان ما شده خواب مان هم سبك شده است. گريه هايش تمام شدني نبود و دلش براي آغوش گرمي تنگ شده بود. در آغوشم جاي دادمش و با هم قدم زديم. نزديك ساعت يك نيمه شب بود كه تازه خوابيده بودم و اصلا قصد نداشتم تا قبل از اذان صبح بيدار شوم اما او بيدارم كرد. انگار قدم زدن ها تازه او را سر ذوق آورده بود و با نگاه هايش به من مي فهماند كه فكر خواب كردن مرا از سرت بيرون كن.
◻️ گاهي تلو تلو مي خوردم و چند باري هم از خستگي تا مرز روي زمين افتادن پيش رفتم. كمي مي نشستم و او هم سرش را روي شانه ام تكيه مي داد و گاهي براي آرام شدنش راه مي رفتم. ساعت پنج بود كه خواب رفت. بيست دقيقه اي تا اذان صبح مانده بود. مي خواستم بخوابم اما زمزمه اي در گوشم وسوسه مي كرد كه بيدار بمان.
🔸 خيلي با خودم كلنجار رفتم. بين خواب دلچسب و بيدار ماندن و نماز خواندن ترديدي به دلم افتاده بود. كدام را انتخاب كنم؟
به هر طريقي بودم خودم را تا شير آب كشاندم و وضو گرفتم. نشاطي كه آن وضو به من هديه داد خواب را از چشمانم به ناكجا آباد برد.
#بخش_اول
🔻
https://eitaa.com/moshaveronlin
هدایت شده از :: ماهنشان؛ تربیت اسلامی ::
" #دندانِ_شيری "
#بخش_اول
۱۰ شهريور ۱٣٩٩
امروز عصر كه به خانه آمدم حانيه زهرا مثل هميشه نبود. آرام آرام روي زانوهايش راه مي رفت و سمت درب مي آمد. هميشه وقتي درب خانه را باز مي كنم اينگونه به استقبالم مي آيد. سرش را بالا مي آورد و به چهره ام نگاه مي كند. لبخند مي زند و منتظر است تا بغلش كنم و او سرش را روي شانه ام بگذارد و اينگونه چند دقيقه اي پيش پدر ناز بيايد.
پدر نيز با هر خستگي و مشغله ذهني كه باشد با انرژي به او سلام مي دهد و تنها دخترش را با شوق به آغوش مي كشد. اما امروز با روزهاي ديگر متفاوت است. او مثل هر روز داد نمي زند و با صداي بلند نمي خندد. درست لحظه اي كه از زمين بلندش مي كنم مي بينم زير چشم راستش قرمز شده است. از مادرش سوال مي كنم چه اتفاقي افتاده؟ صورتش را كجا زده كه قرمز شده؟
مادر مي گويد دندان چهارمي كه در حال در آمدن است هم امروز سر زده و ادامه مي دهد كه ظاهرا بچه ها بيست دندان شيري در مي آورند كه مي افتد. قرمزي و گودي زير چشم هايش نيز به همين علت است. سرش را بالا مي آورم و با دقت بيشتري زير چشم هايش را نگاه مي كنم كه هر دو گود افتاده و قرمز شده اند. بي اختيار مهر پدر و فرزندي باعث مي شود خوشحالي را در كنار ناراحتي با هم تجربه كنم. خوشحالي از در آوردن دندان و ناراحتي از اذيت شدن او. دست نوازشي روي صورتش مي كشم و كمي با او حرف مي زنم و قربان صدقه اش مي روم. به مادرش مي گويم كه من و حانيه زهرا مي رويم تا كمي در محيط باز اطراف خانه قدم بزنيم. روزهايي كه با هم بيرون از خانه نرويم قدم زدن در خيابان و كوچه هاي اطراف، تنها تفريح بيروني او مي شود.
ادامه دارد...
#داستان_های_حانیه_زهرا
#روانشناسی_رشد
@balandegi