《 خاطرات حیات بخش دفاع مقدس 》
《 احساس گرمی خون شهید ، پس از سالها》
۳۸ سال پیش در اردیبهشت پس از مرخصی عملیات والفجر ۸ و هفتاد شب جنگ سخت و اغلب تن به تن مجددا برای پدافند به جاده ام القصر برگشتیم.
در این عملیات نبرد عمدتا بر روی سه جاده البهار ،فاو بصره و ام القصر اتفاق افتاد که لشکر ما عمدتا روی جاده فاو ام القصر عمل کرد .در مسیر ما سه پایگاه بزرگ موشکی عراق واقع شده بود که بتصرف لشکر ما درآمد.گردانهای حبیب و عمار پایگاه دوم موشکی و گردان مالک اشتر پایگاه سوم موشکی و گردانهای انصار الرسول (ص) ، حمزه،مسلم،سلمان ومجددا گردانهای عمار ،حبیب و مالک سعی در تصرف کارخانه نمک و رسیدن به کانال ارتباطی خور عبدالله و کارخانه نمک که عرضی حدود ۵۰ متر داشت و موضع خوبی برای پدافند در آینده و صرفه جویی در قوا بود وارد عمل شدند و متاسفانه با وجودی که شبهای زیادی جنگیدیم و تعداد زیادی از تانکهای دشمن را غنیمت گرفته یا منهدم کردیم موفق به رسیدن به ساحل این کانال نشدیم و این نقص در ادامه میتوانست خطرناک و نیرو بر باشد .
حالا دوباره به این جاده برگشته بودیم و کار بسیار سختی داشتیم.وضعیت بدین شکل بود که سمت چپ جاده خور عبدالله و سمت راست جاده کارخانه نمک و روبرو کانال ارتباطی خور و کارخانه که عراقیها پشت آن حضور پر رنگ و کمین هایی اینور کانال با تیربار های سنگین و ضد هوایی برای دفاع جاده ام القصر که بین ۲ تا سه متر از زمین ارتفاع داشت در اختیار داشتند.
از وسط شکافته و شکل یک مستطیلی با طول ۳ کیلومتر و عرض حدود ۳۰ متر و خاکریزی دو جداره به ارتفاع ۳ متر شاید کمتر ایجاد شده بود .
یک گروهان در پیشانی و سنگرهای نزدیک پیشانی مستقر و برای حمایت و جلوگیری از دور خوردن آن گروهان در دویست متر عقبتر یک گروهان در خشکی حد فاصل جاده تا خور دریک کانال مستقرکرده بودیم و ازهر گروهان یک دسته در پایگاه موشکی سوم مستقر بودند که شبها با نفر بر جایگزین بچه های خسته شده و هر شب دو دسته از پایگاه جلو می آمدند .
حقیقتا شرایط بقدری سخت بود که هر روز بایداین تعویض باهمه خطراتش انجام می شد.
من در گروهان دوم بودم .این کانال در حین عملیات توسط تعدادی چاه کن یزدی ، حفر شده بود و البته تکمیل نبود یعنی در پنجاه مترمتصل به جاده در سمت راست ما عمقش با نزدیک شدن به خاکریز به سی سانت ،در وسط تا دو متر و در چپ ناقص رها شده و یک فاصله صد متری با خور داشت.
وضعیت زمین به گونه ای بود که ما قادر به کندن و ادامه کانال و رسیدن به خور نبودیم .
نتیجتا دو مشکل اساسی وجود داشت:
یک: امکان دور خوردن از فاصله بین انتهای کانال تا خور عبدالله
دو : اگر در طول روز کسی مجروح میشد یا باید تا تاریکی شب در کانال منتظر می ماند یا باید خطر میکردیم و در کانالی که عمق کمی داشت روبروی تیربارها مجروح را به جاده می رساندیم.
راستش سمت خور یکی از دغدغه ها، فعالیت شدید و پر سر و صدای عراقیها بود که نگران دور خوردن وجود داشت. برای همین هر شب دونفر را درچاله های خمپاره رو به خور مستقر میکردیم .
حالا در گرمای ۵۰ درجه،نگهبانی شب تا صبح قابل تحمل بود، ولی روزهای بسیار گرم و شرجی که نیاز شدید به استراحت داشتیم و مگس های فراوان کانال که مانع استراحت بودند.تعداد مگسها بقدری بود که مثلا یکی قند برای چایی میخواست و من با اشاره ظرف قند را نشان دادم آنقدر مگس روی قندها نشسته بود که طرف بسختی پیدا کرد. غذا عمدتا نان خشک و تن ماهی بود که شبها حین تعویض نیرومی آورند.مسئله دستشویی رفتن هم خطرات خود را داشت یعنی در کانالی که روزها اگر سر از کانال بالا می رفت با تیر مستقیم تانک مورد هدف قرار میگرفتی باید آنقدر منتظر می ماندی تا آتش دشمن سبک شده و در یک لحظه به پشت کانال پریده و نشسته دستشویی میکردی و خطر بازگشت به کانال.
داستان این پدافند می تواندکتابی از فداکاری بچه ها باشدکه از حوصله این پست خارج است متن را با یک خاطره تمام میکنم.
گفتم در سمت چپ هر شب دو نفر دو نفر به سمت خور پست میذاشتیم تا دور نخوریم. مسئول دسته هم به تناوب به بچه ها سر میزد.یک شب مسئول دسته که رفته بود به این دونفر سر بزند هراسان وارد کانال شد و مطلب عجیبی را گفت:
《 وقتی به چاله خمپاره محل پست رفتیم زیر نور ماه شهید کاهدی و شهید موسوی را دیدیم که بدون سر پست میدادند و خون اطرافشان را سرخ کرده بود با برانکارد این دو شهید به داخل کانال منتقل شدند》
.سالهای بعد جایی داشتیم سه نفری برای جوانان خاطره تعریف می کردیم که برادر آزاده عزیزم قاسمخانی که آنشب جلوی برانکارد شهیدان را برای انتقال گرفته بود گفت :
《 گردن شهید کاهدی هنگام انتقال به پشتم میخورد و هنوز بعد از سالها گرمی خونش را در کمرم احساس میکنم 》
شادی روح شهیدان الفاتحه مع الصلوات
#مجتبی_داوودی_راسخ
#شهیدان_زنده_اند
#خاطرات_زندگی_بخش
#پایگاه_خبری_تحلیلی_مشتلق_کتول