🌺🌺🌺🌺🌺🌺
دست باران را بگیر و در هوای من ببار
وه چه بارانی چه ترکیبی من و دستان یار
گوش تا گوش خیابان را به آغوشت بکش
سفره عشق است این لبها و دستان و کنار
در میان رهگذاران نیست چشم و گوش من
گوش و چشمم می سپارم تا ابد در این گذار
لب قرمز گونه هاسرخ ودو چشمش خون فشان
یارب این جا آدمیزاد است یا باغ انار؟
شب لنگر می زند بر استوای موی تو
رسم کردند بر خم ابروی تو نصف النهار
ریخته اند خشخاش افغان درمیان چشم او
من خمار ،دل خمار و کارو بار ما خمار
او میان جان من و من میان دست او
او خیالش نیست اما ،من سرتا پا دچار
#حسین_وصال_پور
🌹❤️🌹
با تو چه بگوید تن دلمرده تنها...
یا با تو چه کارش، منِ سر خورده تنها
خشکیده گُلی را به سرش دست کشیدی!
احوال چه پرسی تو زِ پژمرده تنها...
هرگز نبودی تو مترسک که ببینی ؛
غرق است به حال خودش افسرده تنها
باران نبودی ,نکشیدی غم بارش
از گوشه ی چشم منِ آزرده تنها
پیچیده به جانم,نفسِ بوی شرابت
چون پیچک تا خرخره غم برده تنها
من اهلی یک گوشه ی پرتم به خیالی؛
در خیل خرابات تو نشمرده تنها
#حسین_وصال_پور
🌹❤️🌹
افتاده به چنگ تو دلم دیر زمانی است
رسوای توام لیک چه جای نگرانی است
از بس که در این کوچه به پای تو نشستم
مردم همه گفتند که بیمارِ روانی است
رنگ رخ و سرزندگی ات مثل بهار است
حال من و احوال دلم روبه خزانی است
گفتم که مرا با تو دگر هیچ سری نیست
این سفسطه ها،از ته دل نیست زبانی است
هرچند که وصال تو شیرین است ولیکن
آن چیز که از دست دلم رفت ،جوانی است
از دوری ات هر لحظه به دلشوره دچارم
انگار که در سینه ی من جنگ جهانی است
#حسین_وصال_پور
🌹❤️🌹💋😘🌹
غربت نشسته بر دلم ،درمان ندارد که 😭
این جا که زندگی به من آسان ندارد که
من با تمام ماه ها در سال می گریَم
مرداد و تیرو مهر و آبان ندارد که
هرجا که هست می دود این سمت دلتنگی
شیراز و اصفهان یا تهران ندارد که
ماهی همیشه لاجرم وابسته بر آبست
دریا و تنگ و حوض یا لیوان ندارد که
یوسف همیشه جای در قلبِ زلیخا داشت
کنعان و مصر و چاه یا زندان ندارد که
اینجا دوباره پرسه هایم رو به تنهاییست
آفتاب و ابر و باد یا باران ندارد که
پژمرده می شود گلی بی باغبان آخر
در کوه و باغ و دره یا گلدان ندارد که
این گله خویش در به در دنبال گرگان اند
ربطی به ضعفِ عقل این چوپان ندارد که
روزی به روی قبر ما یک لاله می روید
ما زنده ایم و زندگی پایان ندارد که
#حسین_وصال_پور
🌹❤️🌹