بیخیال غم فردا شو که باهم برویم
همسفر با من و رویا شو که باهم برویم
تا که دریای سخن را به تلاطم بکشیم
غرق آغوش غزلها شو که با هم برویم
چشم خود را به افق باز بکن مست و رها
محو یک نقطهی زیبا شو که باهم برویم
یا اگر با دل طوفان زدهام همراهی
عاشق ساحل و دریا شو که با هم برویم
مثل مجنون بزنم بر دل هر دشت خیال
حداقل تو چو لیلا شو که با هم برویم
#داوود_شمسی
🌹❤️🌹
با اینکه دل دادن به لیلا دردسر دارد
مجنون که عاجز بوده از او دست بردارد
وقتی که پای یار میسوزی و میسازی
پس بی گمان این عشق مُهر معتبر دارد
وقتی که درمانت به دست گونه هایش بود
هر قرص و درمانی به غیر آن ضرر دارد
وقتی به سجده خم شوی هی وصل میخواهی
شاید همین درخواست از معبود اثر دارد
در حالت مستی چنین شعری سرودم که
دنیا بداند مست بودن ها ثمر دارد
#داوود_شمسی
🌹❤️🌹
آن یار که من دارم مجموعه ی زیبایی ست
چون لنگه ندارد او پس لایق شیدایی ست
بوسیدن لب هایش در خواب نصیبم شد
آنقدر که جذاب است آنقدر که رویایی ست
از هر زر و سیمی دست، خالیست ولی مارا
آن لحظه ی لبخندش سرمایه و دارایی ست
مجنون شدمش هر شب بهر نگر زلفش
این چشمک و ناز او از عشوه ی لیلایی ست
آن تابش رخسارش در دیده ی تاریکم
یک معجزه ی شیرین از جانب بالایی ست
#داوود_شمسی
🌹❤️🌹
آن یار که من دارم مجموعه ی زیبایی ست
چون لنگه ندارد او پس لایق شیدایی ست
بوسیدن لب هایش در خواب نصیبم شد
آنقدر که جذاب است آنقدر که رویایی ست
از هر زر و سیمی دست، خالیست ولی مارا
آن لحظه ی لبخندش سرمایه و دارایی ست
مجنون شدمش هر شب بهر نگر زلفش
این چشمک و ناز او از عشوه ی لیلایی ست
آن تابش رخسارش در دیده ی تاریکم
یک معجزه ی شیرین از جانب بالایی ست
#داوود_شمسی
🌹❤️🌹
با اینکه دل دادن به لیلا دردسر دارد
مجنون که عاجز بوده از او دست بردارد
وقتی که پای یار میسوزی و میسازی
پس بی گمان این عشق مُهر معتبر دارد
وقتی که درمانت به دست گونه هایش بود
هر قرص و درمانی به غیر آن ضرر دارد
وقتی به سجده خم شوی هی وصل میخواهی
شاید همین درخواست از معبود اثر دارد
در حالت مستی چنین شعری سرودم که
دنیا بداند مست بودن ها ثمر دارد
#داوود_شمسی
🌹❤️🌹
خندههایت به گلی تازه شباهت دارد
که از آرامش ِ معشوق حکایت دارد
تاب گیسوی نگارین تو در دستانم
از تقلای دلی خسته شکایت دارد
تا که در قرص مَهت مینگرم بیتابم
نیک، چشمت به غم ِ عشق عنایت دارد
در خیالات به اندوه ِ جهان میخندم
چون شکرخند ِ تو اعجاز ِ سرایت دارد
یک طرف لشگر گیسو ، طرفی خیل مژه
چه کسی از دل من قصد حمایت دارد
آمدم بوسهزنان زائر رویت باشم
بیگمان قلب پریشم به تو عادت دارد
#داوود_شمسی
❤️❤️❤️
عشق و جنون حک شده پیشانی ام
بس که پر از هجر و پریشانی ام
شعر شدم بهر صفای لبت...
حیف که یک دفعه نمی خوانی ام
تا که سرشک از نگهم جاری است
کاش که با خنده نرنجانی ام
با همه خاموشی یادت ز من
در پی آن وعده ی پنهانی ام
از همه ی عمر و هوای تو باز
حبس همان یک شب بارانی ام
غرق نگاه تو شدن عیب نیست
عیب در این است که قربانی ام
#داوود_شمسی
🌹❤️🌹
تا که دستت را به دور گردنم انداختی
پرچم فتح مرا در سینه ام افراختی
با هزاران عشوه و ناز و ادا در قلب من
رخنه کردی و به یک مستعمره پرداختی
تا که خندیدی گلستان شد کویر لوت من
وه که از ویرانکده شهری پر از گل ساختی
خاک تن قربان کنم بر زیر پاهای تو که
با قرار عاشقی در سینه ی من تاختی
هستیام را باختم در بازی چشمان تو
جان تو در جان ِ دلدادن نباشد باختی
#داوود_شمسی
🌹❤️🌹