حضرت قاسم علیه السلام .mp3
4.17M
🎧 #قاسم_بن_الحسن سلامالله علیهما
🔻 حجةالاسلام محسن حنیفی
🔻 محرمالحرام ۱۴۴۵
🆔 @mosibatoratebah
🔻 مقتل حضرت #قاسم_بن_الحسن صلواتالله علیهما | #بخش_اول🔻
🥀 فلما نظر الحسين علیهالسلام إليه قد برز اعتنقه و جعلا يبكيان حتى غشي عليهما ثم استأذن الحسين علیهالسلام في المبارزة فأبى الحسين أن يأذن له فلم يزل الغلام يقبل يديه و رجليه حتى أذن له.
🥀 چون نظر حضرت امام حسين عليهالسلام به فرزند عزيز برادر بزرگوار خود افتاد كه عازم ميدان كارزار و قتال گروه اشرار گرديده است، دو دست مبارك خود را به گردن مبارك برادرزاده عزيز خود افكند؛ هر دوی آن بزرگوار شروع به گريه و زارى نمودند و اشك حسرت از ديده پردرد و محنت خود به رخسار خويش جارى كردند، و آنقدر گريستند كه هر دوی آن بزرگواران مدهوش به روى زمين افتادند، چون به هوش آمدند آن جوان مصيبت زده از عمّ بزرگوار خود رخصت كارزار گروه اشرار نمود، پس حضرت امام حسين علیهالسّلام از رخصت دادن ابا و امتناع فرمودند و رخصت قتال و اذن كارزار با گروه بد فعال را ندادند، پس پيوسته آن جوان نيكو خصال دست و پاى آن حضرت را مى بوسيد، عجز و الحاح در طلب و اذن رخصت مى نمود، تا اينكه آن حضرت رخصت دادند.
🥀 فخرج و دموعه تسيل على خديه و هو يقول:
إن تنكروني فأنا ابن الحسن
سبط النبي المصطفى و المؤتمن
هذا حسين كالأسير المرتهن
بين أناس لا سقوا صوب المزن
🥀 و كان وجهه كفلقة القمر فقاتل قتالا شديدا حتى قتل على صغره خمسة و ثلاثين رجلا.
🥀 پس حضرت قاسم علیهالسّلام عزم میدان نمود در حالی که اشکهایش بر چهره روان بود و فرمود:
اگر مرا نمىشناسيد من فرزند حسن عليهالسّلام، سبط جناب پيغمبرِ پسنديده و مؤتمن صلى الله عليه و آله هستم، و این حسین علیهالسلام است، چون اسیر در بند ميان گروهى كه هرگز از نزول باران ابر رحمت خدا سيراب نباشند.
🥀 رخسار مبارك آن بزرگوار مانند مه شب چهارده مى درخشيد و مشغول كارزار و جنگ سخت شديد و نمايان گرديد، با وجود صغر سنّ و عطش خود سى و پنج نفر از آن ناكسان بدگهر را به آتش دردناك سقر واصل نمود. به روايت ابومخنف هفتاد نفر ناكس از شجاعان لشگر را به درك اسفل جهنم فرستاد.
🥀 قال حميد كنت في عسكر ابن سعد فكنت أنظر إلى هذا الغلام عليه قميص و إزار و نعلان قد انقطع شسع أحدهما ما أنسى أنه كان اليسرى فقال عمرو بن سعد الأزدي و الله لأشدن عليه فقلت سبحان الله و ما تريد بذلك و الله لو ضربني ما بسطت إليه يدي يكفيه هؤلاء الذين تراهم قد احتوشوه قال و الله لأفعلن فشد عليه فما ولى حتى ضرب رأسه بالسيف و وقع الغلام لوجهه و نادى يا عماه.
🥀 حمید گوید: من در ميان لشكر ابن سعد بودم و به اين نوجوان نظر مىكردم. او داراى يك پيراهن و لباس و نعلينهائى بود كه بند يكى از آنها گمان ميكنم بند نعلين چپ او بود قطع شده بود. عمرو بن سعد ازدى گفت: به خدا قسم من به اين نوجوان حمله میكنم. من گفتم: سبحان اللَّه، منظور تو از اين عمل چيست؟ به خدا قسم اگر اين نوجوان مرا بزند من دست به سوى او دراز نخواهم كرد. اين افرادى كه ميبينى او را محاصره كرده اند برايش كافى خواهند بود. ولى وى گفت: به خدا قسم من اين كار را خواهم كرد. سرانجام وى به آن نوجوان حمله كرد. او هنوز برنگشته بود كه با شمشير بر فرق او نواخت و آن نوجوان با صورت در افتاد و فرياد زد: يا عماه...
🥀 اما در لهوف آمده است:«ابن فضيل ازدى ضربتى بر سر مباركش فرود آورد، که آن را بشكافت، آن نوجوان با صورت به زمين آمد و فریاد زد: يا عمّاه...
#بازنویسی:
📕 محنالابرار
📕 نفسالمهموم
📕 لهوف
🆔 @mosibatoratebah
#مقتل #مقتل_شناسی #مقتل_الحسین #مقتل_معصومین #مقتل_مأثور #کتاب #کتاب_شناسی #تاریخ #حدیث #روایت #توسل #زيارت #اشک #بکاء #ندبه #کربلا #نجف #شیعه #امیرالمؤمنین #امام_حسین #اهل_البیت #ثقلین #تربت #تربت_کربلا #المصیبة_الراتبة #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔻 مقتل حضرت #قاسم_بن_الحسن صلواتالله علیهما | #بخش_دوم🔻
🥀 و انجلت الغبرة فإذا أنا بالحسين عليه السلام قائم على رأس الغلام و الغلام يفحص برجليه و الحسين عليه السلام يقول بعدا لقوم قتلوك و من خصمهم يوم القيامة فيك جدك، ثم قال: عز و اللّه على عمك أن تدعوه فلا يجيبك أو يجيبك فلا ينفعك صوته، هذا يوم و اللّه كثر واتره و قل ناصره. ثم احتمله على صدره فكأني أنظر إلى رجلي الغلام تخطان في الأرض و قد وضع الحسين عليه السلام صدره على صدره. قال: فقلت في نفسي ما يصنع به فجاء حتى ألقاه مع ابنه علي بن الحسين و قتلى قد قتلت حوله من أهل بيته فسألت عن الغلام فقيل: هو القاسم بن الحسن بن علي بن أبي طالب عليهم السلام.
🥀 حميد بن مسلم مىگويد: چون گرد فرو نشست، ديدم حسين بالاى سر قاسم است و او پا به زمين مى كشد، و حسين مى گويد: از رحمت الهی دور باشند مردمى كه تو را كشتند و دشمن آنها روز قيامت جدّ تو است، سپس گفت: به خدا بر عمويت ناگوار است او را بخوانى جوابت ندهد، يا جوابت دهد و سودت نبخشد. به خدا در اينجا كشندگان او بسيار و ياوران او كم است و او را به سينه گرفت و برد و پاهايش روى زمين مى كشيد، حسين سينه بر سينه اش گذاشت، با خود گفتم: او را چه خواهد كرد؟!
🥀 پس او را آورد كنار پسرش على بن الحسين و ديگر كشتگان خانوادهاش گذاشت. پرسيدم: اين پسر چه كسى بود؟! گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب (علیهمالسلام السّلام)
📕 نفسالمهموم، صفحه ۲۹۳
🆔 @mosibatoratebah
#مقتل #مقتل_شناسی #مقتل_الحسین #مقتل_معصومین #مقتل_مأثور #کتاب #کتاب_شناسی #تاریخ #حدیث #روایت #توسل #زيارت #اشک #بکاء #ندبه #کربلا #نجف #شیعه #امیرالمؤمنین #امام_حسین #اهل_البیت #ثقلین #تربت #تربت_کربلا #المصیبة_الراتبة #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🔻 مقتل حضرت #قاسم_بن_الحسن صلواتالله علیهما | #بخش_اول🔻
🥀 فلما نظر الحسين علیهالسلام إليه قد برز اعتنقه و جعلا يبكيان حتى غشي عليهما ثم استأذن الحسين علیهالسلام في المبارزة فأبى الحسين أن يأذن له فلم يزل الغلام يقبل يديه و رجليه حتى أذن له.
🥀 چون نظر حضرت امام حسين عليهالسلام به فرزند عزيز برادر بزرگوار خود افتاد كه عازم ميدان كارزار و قتال گروه اشرار گرديده است، دو دست مبارك خود را به گردن مبارك برادرزاده عزيز خود افكند؛ هر دوی آن بزرگوار شروع به گريه و زارى نمودند و اشك حسرت از ديده پردرد و محنت خود به رخسار خويش جارى كردند، و آنقدر گريستند كه هر دوی آن بزرگواران مدهوش به روى زمين افتادند، چون به هوش آمدند آن جوان مصيبت زده از عمّ بزرگوار خود رخصت كارزار گروه اشرار نمود، پس حضرت امام حسين علیهالسّلام از رخصت دادن ابا و امتناع فرمودند و رخصت قتال و اذن كارزار با گروه بد فعال را ندادند، پس پيوسته آن جوان نيكو خصال دست و پاى آن حضرت را مى بوسيد، عجز و الحاح در طلب و اذن رخصت مى نمود، تا اينكه آن حضرت رخصت دادند.
🥀 فخرج و دموعه تسيل على خديه و هو يقول:
إن تنكروني فأنا ابن الحسن
سبط النبي المصطفى و المؤتمن
هذا حسين كالأسير المرتهن
بين أناس لا سقوا صوب المزن
🥀 و كان وجهه كفلقة القمر فقاتل قتالا شديدا حتى قتل على صغره خمسة و ثلاثين رجلا.
🥀 پس حضرت قاسم علیهالسّلام عزم میدان نمود در حالی که اشکهایش بر چهره روان بود و فرمود:
اگر مرا نمىشناسيد من فرزند حسن عليهالسّلام، سبط جناب پيغمبرِ پسنديده و مؤتمن صلى الله عليه و آله هستم، و این حسین علیهالسلام است، چون اسیر در بند ميان گروهى كه هرگز از نزول باران ابر رحمت خدا سيراب نباشند.
🥀 رخسار مبارك آن بزرگوار مانند مه شب چهارده مى درخشيد و مشغول كارزار و جنگ سخت شديد و نمايان گرديد، با وجود صغر سنّ و عطش خود سى و پنج نفر از آن ناكسان بدگهر را به آتش دردناك سقر واصل نمود. به روايت ابومخنف هفتاد نفر ناكس از شجاعان لشگر را به درك اسفل جهنم فرستاد.
🥀 قال حميد كنت في عسكر ابن سعد فكنت أنظر إلى هذا الغلام عليه قميص و إزار و نعلان قد انقطع شسع أحدهما ما أنسى أنه كان اليسرى فقال عمرو بن سعد الأزدي و الله لأشدن عليه فقلت سبحان الله و ما تريد بذلك و الله لو ضربني ما بسطت إليه يدي يكفيه هؤلاء الذين تراهم قد احتوشوه قال و الله لأفعلن فشد عليه فما ولى حتى ضرب رأسه بالسيف و وقع الغلام لوجهه و نادى يا عماه.
🥀 حمید گوید: من در ميان لشكر ابن سعد بودم و به اين نوجوان نظر مىكردم. او داراى يك پيراهن و لباس و نعلينهائى بود كه بند يكى از آنها گمان ميكنم بند نعلين چپ او بود قطع شده بود. عمرو بن سعد ازدى گفت: به خدا قسم من به اين نوجوان حمله میكنم. من گفتم: سبحان اللَّه، منظور تو از اين عمل چيست؟ به خدا قسم اگر اين نوجوان مرا بزند من دست به سوى او دراز نخواهم كرد. اين افرادى كه ميبينى او را محاصره كرده اند برايش كافى خواهند بود. ولى وى گفت: به خدا قسم من اين كار را خواهم كرد. سرانجام وى به آن نوجوان حمله كرد. او هنوز برنگشته بود كه با شمشير بر فرق او نواخت و آن نوجوان با صورت در افتاد و فرياد زد: يا عماه...
🥀 اما در لهوف آمده است:«ابن فضيل ازدى ضربتى بر سر مباركش فرود آورد، که آن را بشكافت، آن نوجوان با صورت به زمين آمد و فریاد زد: يا عمّاه...
#بازنویسی:
📕 محنالابرار
📕 نفسالمهموم
📕 لهوف
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 مقتل حضرت #قاسم_بن_الحسن صلواتالله علیهما | #بخش_دوم 🩸
🥀 و انجلت الغبرة فإذا أنا بالحسين عليه السلام قائم على رأس الغلام و الغلام يفحص برجليه و الحسين عليه السلام يقول بعدا لقوم قتلوك و من خصمهم يوم القيامة فيك جدك، ثم قال: عز و اللّه على عمك أن تدعوه فلا يجيبك أو يجيبك فلا ينفعك صوته، هذا يوم و اللّه كثر واتره و قل ناصره. ثم احتمله على صدره فكأني أنظر إلى رجلي الغلام تخطان في الأرض و قد وضع الحسين عليه السلام صدره على صدره. قال: فقلت في نفسي ما يصنع به فجاء حتى ألقاه مع ابنه علي بن الحسين و قتلى قد قتلت حوله من أهل بيته فسألت عن الغلام فقيل: هو القاسم بن الحسن بن علي بن أبي طالب عليهم السلام.
🥀 حميد بن مسلم مىگويد: چون گرد فرو نشست، ديدم حسين بالاى سر قاسم است و او پا به زمين مى كشد، و حسين مى گويد: از رحمت الهی دور باشند مردمى كه تو را كشتند و دشمن آنها روز قيامت جدّ تو است، سپس گفت: به خدا بر عمويت ناگوار است او را بخوانى جوابت ندهد، يا جوابت دهد و سودت نبخشد. به خدا در اينجا كشندگان او بسيار و ياوران او كم است و او را به سينه گرفت و برد و پاهايش روى زمين مى كشيد، حسين سينه بر سينه اش گذاشت، با خود گفتم: او را چه خواهد كرد؟!
🥀 پس او را آورد كنار پسرش على بن الحسين و ديگر كشتگان خانوادهاش گذاشت. پرسيدم: اين پسر چه كسى بود؟! گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب (علیهمالسلام السّلام)
📕 نفسالمهموم، صفحه ۲۹۳
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah