🔹 متنی در روزنامه همشهری دیدم که جالب بود و گفتم شما هم ببینید👇🌷
با جماعتی مواجه شدم که میگفتند ما حرف رهبری را قبول نداریم اما چون ایشان را دوست داریم سمعا و طاعتا. بله تعبیر شیرینی است. چه بسا حق هم همین است. اما کافی نیست. افراد باید تلاش کنند منطق سخنان رهبری را بفهمند. اگر چنین شد میتوانند خود نیز راهبر باشند و رهبر را مدد دهند.
حالا سراغ منطق بحث برویم؛ به روشهای مختلف میشود موضوع را توضیح داد. مثل اینکه مگر میشود یک نقص دلیل بر بیدینی و یا خروج از انقلاب شود؟ اساسا مگر بقیه و یا حتی باحجابها بینقصند؟ مگر آنها که ظاهر انقلابی دارند معصومند؟
اما حرف فراتر از این است. گویی در قیاس انقلابی بودن و محجبه بودن، سبقت با کسی است که انقلابی است. این مهم وقتی توجه مرا جلب کرد که رهبری با تأکید فرمودند این تذکر را در جمع علما دادم. به تعبیری ریشه بدفهمی درباره قیاس بدحجابی و انقلابیگری را باید در نسبت فقه فردی و حکومتی تحلیل کرد. امری که چه بسا برای برخی از اهل علم نیز روشن نیست.
خلاصه کلام این است که انسان متدین و اهل نماز و روزه و حج درذیل حکومت طاغوت ممکن است عاقبت بخیر نشود و حتی دینداریاش ناخواسته کمک به ظلم باشد اما انسان خطاکار ذیل حکومت دینی امید است عاقبت بخیر شود. چرا؟ چون حکومت دینی خود فی نفسه درمانگر است و مثل جریان آب میماند و افراد را با هرگرایشی کم و بیش به سمت حق میبرد.طبیعی است که در این مسیر هرکس حق مدارتر باشد سرعتش در حرکت بیشتر است اما بقیه نیز کم و بیش در حرکت اند؛ مگر اینکه با علم و آگاهی قصد عناد ورزیدن داشته باشند.
«دختر بدحجاب» همچون «دختر باحجاب دارای خطا» و البته مثل همه مردم ذیل انقلاب اسلامی امید به اصلاح خواهد داشت چون حرکت نهایی این انقلاب با همه ضعف و قوتش درمانکننده است و حرکتدهنده به سمت حق.
در اینباره حرف بسیار است. این متن تنها یک تلنگر بود برای اهلش که تذکر دهد اصل بحث را کجا باید رجوع کرد.
یک روایت را مرور کنیم که اصل اصل اصل حرف است.
این روایت را هم از امام باقر علیهالسلام داریم و هم امام صادق علیهالسلام.
معنای روایت چنین است که قطعا قطعا قطعا (با سه تأکید) عذاب میکنم هر کس که ولایت امام ظالمی را بپذیرد که از سمتالله تعیین نشده ولو آن آدم در رفتارهای شخصی خود انسان نیکوکار و سالمی باشد و با همین سه تأکید قطعا قطعا قطعا میبخشم کسی را که ولایت امامی که از جانب خداوند تعیین شده است و عادل است قبول کرده است اگرچه نسبت بهخود گنهکار باشد ( اصول کافی ج۱ ص۳۷۶ ). حرف تمام است.
و اما اینهمه گفتیم، اما رهبر انقلاب ازاین فراتر فرمودند؛ اینکه همین بدحجابها به واسطه تعلق و محبتشان به انقلاب به اغتشاش گران تودهنی زدند.
این یعنی نهتنها امید به درمان خطاها ذیل انقلاب وجود دارد، بلکه همین فرد با هر نوع ظاهری میتواند از مجاهدین باشد.
#دلنوشته_های_یک_طلبه
مادربزرگم با وحشت گفت: یعنی آن مرد قرار است در گودال زیرزمین حبس شود؟! فکر نمیکردم خانه ام زندان شود و از حالا من و تو و بچه ها بشویم زندان بان!
سندی گفت: حق ندارید به طرف مطامیر بروید. روزی نصف نان و جرئه ای آب از بالا ... از سوراخی که از درش ساخته ایم، به قعر آن بینداز و برو!
مادربزرگم میگفت از وقتی آن مرد در سیاه چال خانه ما حبس شد، قلبم آرام و قرار نداشت. وقتی سندی در خانه نبود، به نزدیکیهای زیرزمین میرفتم. هر روز آن مرد، وقتی از عبادتهایش فارغ میشد، با سوز و آه، شروع به خواندن ابیات و اشعاری میکرد که جان را میسوزاند. در یکی از ابیاتش خود را موسی بن جعفر معرفی کرده بود. مادر بزرگم به مادرم گفته بود که شنیدم که چند مرتبه در اشعارش خود را موسی بن معرفی کرد.
روزها از پیِ هم میگذشت و مادربزرگم هر روز، به محض رفتن سندی از خانه، خود را به پشت درِ مطامیر میرساند و به مناجات و اشعار موسی بن جعفر گوش میداد. تا این که کمکم طبع شعر مادربزرگم گل کرد و شروع به سرودن اشعاری در مناقب موسی بن جعفر کرد. مادرم میگفت وقتی مادرش برای آنان لالایی میخوانده، از موسی بن جعفر میگفته. از اجداد معصومش که در اشعار موسی بن جعفر بوده برای مادرم و دیگر بچه هایش میخوانده. تا این که این طبع لطیف را سینه به سینه از مادربزرگم به مادرم و از مادرم به من منتقل شد و به همین خاطر است که اکثر اشعارم در مدح موسی بن جعفر است.
هر کدام از شاگردان طکشاجم خود را به گوشه ای از کلاس درس انداخته بود و مشغول ناله و گریه بودند. اما از آن روایت جانسوز، خودِ طکشاجم که در سنین پیری به سر میبرد، بیشتر از همه خُرد شده بود و اشک میریخت.
وقتی شاگردان کنار رفتند و طکشاجم میخواست از مسجد خارج شود این جملات را زیر لب میگفت و آهسته آهسته قدم برمیداشت و مسجد را ترک کرد: «اگر آن مادربزرگ نبود، اگر محبت آن زندانی در قعر سجون به دل مادربزرگان نمیافتاد ... نه ما طعم اسلام میچشیدیم و نه لذت شیعه بودن ... و نه سینهمان مملو از علوم آل محمد میشد. رحمت و غفران الهی به آن مادربزرگ و آن لالایی ها و ... درود بی حد و حصر پروردگار عالم به موسی بن جعفر و اجداد و اولاد طاهرینش.»
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@Mohamadrezahadadpour