#عشق_ماشین
🔹عشق ماشین بود. اسم ماشین که می آمد آخرین اطلاعات ماشین را برایت ردیف می کرد. تویوتا کرولا داشت، فروخت و آزرا خرید. همیشه زیرپایش بود.
🔹دست فرمانش حرف نداشت. ناسلامتی راننده مینی بوس بود، جاده را از بالا می دید. خیلی خونسرد رانندگی می کرد. می گفت: «من کامیون و تریلی که می بینم روح از بدنم خارج می شه.»
🔹از نطنز که می آمدیم سمت تهران، کامیونها که از کنار ماشین ما رد می شدند کف دو تا دستش را بوس می کرد و برای کامیونها می فرستاد. بعضی وقتها می ماندم که این چه کارهایی است می کند. اگر یک ماشین بیام و ازمان سبقت می گرفت، از پشت شانه های رضا قشقایی را می گرفت، تکان می داد و می گفت: «رضا برو، تو رو خدا برو بگیرش.» رضا هم عین خیالش نبود. آرام دنده عوض می کرد انگار نه انگار که مصطفی حرفی زده. عشقش این بود که کورس بگذارد.
@mostafaahmadiroshan