شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#محرم
◼️اول حسين...
وقتی چیزی برای کسی #اولویت شد، برایش همه کار می کند و اصلا بهترین معیار برای تشخیصی اولویت داشتن همین است:
❓برای آن حاضری چقدر خرج کنی؟ چه چیزی را؟ و اینجا فضیلت اشخاصی مشخص می شود.
این جا مقام «فضل» حبیب بیشتر آشکار می شود، از آبرویش، از ریش سفیدش هم برای #حسین مایه گذاشت و برایش از «خون» نیز مایه گذاشت و این شاهکار حبیب است...
""ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم!"
🔺برگرفته از کتاب دعوا سر اولویت است اثر سید علی اصغر علوی/ ص 25
🔹️آنچه که در درجه اول در زندگی مصطفی پررنگ بود #ولایت_مداری اش بود و نه ولایتباوریاش. بسیاری از کارهایی که میکرد بر همین اساس بود.
🔹او میگفت الان نظر #ولایت این است و انگشت اشاره ایشان الان دارد اینجا (صنعت غنیسازی) را نشان میدهد؛ پس من باید این کار را بکنم.
🔹محور اول فعالیتهای کاری و فردی او بحث #ولایت بود و این را واقعا در زندگیاش دخیل کرده بود.
🔹در تصمیمات کلیدی که در این صنعت گرفته میشد به #انگشت_اشاره_رهبری نگاه میکرد و به همین دلیل بود که وارد حوزه #غنی_سازی شد، چراکه نظام برایش مهم بود و معتقد بود که باید عمرش را در این راه طی کند.
🔹او میگفت آنچه برای #رهبری مهم است باید برایش هزینه کرد؛ لذا با این تحلیل، این آدم میآمد و ۶ماه پشت گزینش #نطنز منتظر ماند و علیرغم اینکه میدید کاری نیست، سرش را پایین نمیانداخت که برود سر کار دیگری.
🔹چند تا آدم هستند که در فضای زندگی و کارشان این اصل را دخالت دادهاند؟ او قهرمان بود. شاید خیلیهای دیگر هم #ولایتمحور بودند ولی آیا اینقدر #بصیرت هم داشتند که تشخیص بدهند؟
🔹مصطفی ۲۵ سال داشت و بنابراین نه جنگ را دیده بود و نه #انقلاب را. بصیرت او فوقالعاده بود؛ او توانست تشخیص بدهد که #محوریت_نظام در این صنعت است و این یک نکته مهمی است.
🔹آدم #تکلیفمحوری بود و تا هر موقع که بر خود تکلیف میدانست، قرار بود در این صنعت بماند. بارها به او شغل های مختلف و فرصتهای کاری زیادی پیشنهاد شده بود ولی حتی به آن فکر هم نمیکرد.
🔹او بارها میگفت: «اگر درس را ادامه میدادم قطعا آدم موفقی میشدم» و به همکلاسیهایش اشاره میکرد و میگفت: «من وظیفهام این است که اینجا بمانم و ادامه بدهم.»
🔺خبرگزاری دفاع مقدس
🔺مصاحبه با دوستان شهید
💫 @MostafaAhmadiRoshan
#محرم
📃 آخرین محرم با مصطفی
✒به روایت همسر شهید
▪️محرم سال نود،
آخرین محرمی که با مصطفی تجربه کردم، حس و حال متفاوتی داشتم.
سوز و غمی داشتم و انگار #غم آقا بر دلم سنگینی میکرد...
و این شاید آمادگی برای #شهادت مصطفی بود.
▪️ زیاد اهل دنبال کردن برنامه های تلویزیونی نبودم که چند شب متوالی پای یک برنامه بنشینم،
ولی آن محرم یادم می آید بعد #عاشورا، تلویزیون برنامه ای گذاشته بود با نام
" روایت اسیری خاندان حسین "
هر روز می نشستم و با دیدن برنامه و تعریف آن ماجرا ها #اشک می ریختم.
▪️یادمه یک شب از همون ایام، مصطفی از #نطنز دو نصف شب رسید خونه.
بیدار بودم و برنامه ی #نیمه_ی_پنهان_ماه را نگاه میکردم.
▪️اومد و داشت مسواک میزد که بخوابه
من جلوش وایسادم و گفتم:
من نمیتونم درک کنم مصطفی!
آخه #همسران_شهدا چجوری میتونن #فراق شهیداشون رو تحمل کنن؟
مصطفی هم در جواب حرفی نداشت و فقط سر تکون داد...
▪️به نقل از همسر شهید، خانم بلوری کاشانی
▪️مقام معظم رهبری (مدظله):
اگر پدران، مادران و همسران شهدا بی صبری و شکایت میکردند؛ منت میگذاشتند و آه و ناله میکردند، مگر چهره ی این ملت انقدر درخشان میشد؟
🏴 @MostafaAhmadiRoshan