شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#خاطره_خانوادگی
▪️یک وقتی میشد که من زنگ میزدم و میگفتم من دارم میآیم ببینمت. خیلی دقیق بود. وقتی میگفت ساعت 10 منتظرتان هستم، اگر میشد ده و پنج دقیقه، دیگر پذیرایت نبود. میگفت من رفتم، کار داشتم.
▪️به همین خاطر اگر سر ساعتی با او قرار داشتم و احتمال میدادم که نرسم، یک ساعت قبلش زنگ میزدم و زمانش را عوض میکردم.
⚫️ به نقل از مادر شهید
@mostafaahmadiroshan
#محرم_مصطفای_شهید
🔸علمای خوب رو شناسایی میکرد، با هم میرفتیم پای منبرشان.
عاشورا و تاسوعای امسال (۱۳۹۰) رفتیم دانشگاه تهران؛ پای منبر حاجآقا پناهیان.
به مداحی حاج محمود کریمی خیلی علاقه داشت.
سیدی اش را تو ماشین میگذاشت، همراه علیرضا با صدای بلند میخواندند.
✔️به روایت از همسر شهید
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
🔹سال سوم دبیرستان سه شنبه صبح ها و روزهای محرم می رفتیم مسجد مهدیه همدان، زیارت عاشورا.
🔹اگر دو تا مداح بودند، دنبال مداحی بودیم که بچه جبهه ای باشد و وسط زیارت عاشورا از جنگ هم حرف بزند. از شجاعت و جنگ امام حسین (ع) که برایمان می خواند، بیشتر گریه مان می گرفت. عشقمان این بود که برای امام حسین گریه کنیم. فکر می کردیم هر کس بیشتر اشک بریزد خوشبخت تر است. اگر یک روز کم گریه می کردیم،
تا فردا از غصه دق می کردیم.
🔹بعضی وقتها مصطفی می گفت:
«تو نمی ذاری من گریه ام بگیره، بیا از هم جدا بشینیم.»
هر کدام می رفتیم یک گوشه می نشستیم که حال همدیگر را خراب نکنیم.
مصطفی برای خودش گریه می کرد؛
به قول مداح ها نمکی.
🔺به نقل از دوست شهید
@mostafaahmadiroshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
▪️سال ۱۳۹۰ تاسوعا ما را برد بهشت زهرا؛
زیارت هفتاد و دو تن شهید حزب جمهوری.
آنجا داشت با من صحبت میکرد، میگفت:
"مامان جون، متنفرم از کسی که شهدا رو طبقه بندی کنه. حالا به صرف اینکه این یه سرباز وظیفه بوده یا یه پاسدار، یا یه فرمانده. شهدا همه در مقابل خداوند یکسانند و اگر کسی بخواد این کار رو انجام بده، کار زشتی کرده. خدا خودش میدونه ارزش کدام شهید بالاتره یا بالاتر نیست."
✔️ @mostafaahmadiroshan