کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت 🏴
🍂 🔻پسرهای ننه عبدالله/ ۱۷ خاطرات محمدعلی نورانی نوشته: سعید علامیان ┄┅═✧❁﷽❁
🍂
🔻پسرهای ننه عبدالله/ ۱۸
خاطرات محمدعلی نورانی
نوشته: سعید علامیان
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🔸 قاسم از بعضی ها شنیده بود که اگر دریچه های سد دز را باز کنند بیابانهای منطقه را آب میگیرد و در این صورت نیروهای زرهی عراق توی بیابانها زیر آب می رود. گفت: «میرویم بالای خانه ها مستقر میشویم و دفاع میکنیم» گفتم فکر خوبی است. برویم به استاندار بگوییم سد را باز کند. محمد فروزنده هم معاون استاندار است و ما را می شناسد.
رضا هم این طرح را قبول کرد گفت: می توانیم روی پشت بام های بلند مستقر شویم و با هلی کوپتر برایمان غذا و مهمات بیاورند. هر سه به نتیجه رسیدیم این روش میتواند خرمشهر را نجات دهد. فردای آن روز، صبح زود با یک تویوتا سواری که از گمرک خارج کرده بودیم از جاده دارخونین به طرف اهواز حرکت کردیم. به اهواز رسیدیم، گرسنه بودیم هرچه گشتیم چیزی برای خوردن پیدا نکردیم. مغازه ها تعطیل بود. به یک نفر برخوردیم، از او سراغ اغذیه فروشی و آش فروشی گرفتیم. گفت: «آقا، هیچی پیدا نمی شود!».
نشانی یک نانوایی را داد نانوایی را پیدا کردیم پخت میکرد. چند تا نان گرفتیم. پولی نداشتیم. نانوا هم از ما پول نگرفت. رفتیم استانداری. گفتند آقای استاندار در مهمانسرا هستند. ساختمانی بود که از آن به عنوان مهمانسرای استانداری استفاده می شد. نگهبان جلوی ما را گرفت که با اسلحه نمیتوانید وارد شوید. گفتیم آقای فروزنده ما را میشناسد. گفت نمی شود. قاسم هلش داد که برو کنار. رفتیم توی اتاق دیدیم آقای غرضی ، آقای فروزنده و آقای صادق خلخالی در حال خوردن صبحانه اند. تا وارد شدیم آقای فروزنده که ما را می شناخت، سلام علیک کرد آقای خلخالی و او تعارف کردند بیایید بنشینید. وارد اتاق نشدیم. توی درگاه با کفش نشستیم. فروزنده آمد، گفت: «کفشهایتان را در بیاورید بیایید تو، آقای غرضی اینجا نشسته خوب نیست.»
کفش هایمان را درآوردیم رفتیم توی اتاق و شرح قضایای خرمشهر را گفتیم. آقای غرضی وعده داد به زودی توپخانه ها می آیند و ارتش دارد حرکت میکند. قاسم با قلدری گفت: «تا تریاک از بغداد برسد بیمار مرده، تا کمک برشد خرمشهر هم سقوط کرده، مطمئن باشید آبادان را هم میگیرند.
غرضی از حرف قاسم خوشش نیامد. از جایش بلند شد گفت: شما بروید کار خودتان را بکنید بگذارید ما هم کار خودمان را بکنیم. رضا گفت: بله ما کار خودمان را انجام دادیم و میدهیم، اما بعید میدانم شما کار خودتان را به خوبی انجام دهید. با اینجا نشستنمشکل حل نمیشود. غرضی گفت: «می فرمایید چه کار کنیم؟» رضا گفت: «سد را باز کنید بگذارید همه خوزستان را آب بگیرد تمام یگانهای عراق از بستان و سوسنگرد و اطراف اهواز زیر آب بروند و نابود شوند.» غرضی گفت: این کار اصلا ممکن نیست، خانه های مردم هم زیر آب می روند.» رضا گفت: به جهنم که زیر آب میروند، بهتر از این است که دست دشمن بیفتد.
غرضی که خسته و عصبی شده بود آمد کنار رضا با حالت شوخی جدی کشیده ای به گوش رضا زد و گفت بچه جان همه کارها درست می شود، شما بروید دنبال کارتان
در حالی که نگاه عاقل اندر سفیه به رضا میکرد یکی هم به شانه من زد. آقای خلخالی و محمد فروزنده هم نگاه میکردند. دلم شکست. گفتم: «آقای غرضی ما از زیر آتش میآییم، آنجا آن قدر مقاومت میکنیم همان طور که جهان آرا گفت همه شهید شویم، اما آن دنیا یقه ات را می گیریم. اگر زنده ماندیم همین دنیا یقه ات را میگیریم.» با بغض و ناراحتی رو کردم به بچه ها گفتم: بیایید برویم، اینها خودشان باید جواب خدا را بدهند.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#پسرهای_ننه_عبدالله
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🔻پسرهای ننه عبدالله/ ۱۹
خاطرات محمدعلی نورانی
نوشته: سعید علامیان
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🔸 در حالی که از آنجا خارج میشدیم فروزنده و آقای خلخالی پشت سرمان آمدند، سعی کردند ما را آرام کنند. آقای خلخالی تلاش میکرد برگردیم چای و چیزی بخوریم. فروزنده گفت: «تا حالا خیلی سلاح و مواد غذایی به خرمشهر فرستادیم.» گفتم: «اینجا نشستن و حرف زدن مشکلی را حل نمیکند. تا از نزدیک اوضاع را نبینید متوجه نمی شوید ما چه میگوییم.» مکثی کرد و گفت چند دقیقه صبر کنید، ما هم با شما می آییم.» رفت با آقای غرضی صحبت کرد. آقای خلخالی هم در این فاصله ما را دلداری میداد که اجرتان با خداست ملائکه کمکتان میکنند. فروزنده گفت: شما راه بیفتید ما هم پشت سرتان می آییم.» حرکت کردیم. آقای غرضی استاندار، معاونش فروزنده و دو سهنفر دیگر از مسئولین استانداری سوار ماشین شدند و پشت سر راه افتادند. از جاده دارخوئین برگشتیم. بین راه، قاسم گفت: «اینها را ببریم توی خط جلوی جلو توی تیررس عراقی ها!» گفتم: «بابا میزنندشان.» گفت: «بگذار بزنند، بگذار بفهمند چه خبره!» گفتم: باشد، ببریمشان اداره بندر. رضا گفت: «نه ببریم پل نو. بین راه نقشه کشیدیم من بیفتم جلو قاسم هم از پشت سر، آنها را تشویق کند ببریمشان تا جایی که در تیررس عراقی ها قرار بگیرند. رضا عاقل تر بود گفت: حرف شما را قبول ندارم نباید زیاده روی کنید، آنها مسئولین جمهوری اسلامی هستند، نباید بلایی سرشان بیاید.
قبل از پل نو، نخلستانی زیر دید عراقیها بود. به محض اینکه وارد نخلستان شدیم ما را بستند به رگبار. خوابیدیم روی زمین، آهسته آهسته، سینه خیز خودمان را از معرکه بیرون کشیدیم و آنها را رها کردیم؛ سوار ماشینمان شدیم و به طرف مسجد جامع رفتیم. آنها هم به هر زحمتی بود از تیررس عراقی ها گریخته بودند. حالا دانسته بودند نیروهای مدافع در چه شرایطی هستند، ما هم همین را می خواستیم!
🔸 پنجم
در اتاق جنگ، فرماندهان و مسئولین تقسیم کار کردند. قرار شد تکاورهای دریایی همراه گروه فداییان اسلام در محور پل نو، صددستگاه و جاده شلمچه و نیروهای ارتش با جمع و جور کردن نیروهای پراکنده شهر در محور پلیس راه مستقر شوند. نیروهای ژاندارمری و گروهی از بچه های شهر هم محور اداره بندر و حوالی سنتاب را به عهده گرفتند. در این تقسیم بندی محور عباره به نیروهای سپاه واگذار شد. در حاشیه رودخانه کارون از سمت جاده اهواز به خرمشهر، حدود چهار کیلومتر بالاتر از خرمشهر سیل بندی قدیمی برای جلوگیری از سیل وجود دارد که تا منطقه عباره ادامه یافته است. چون ارتش عراق در آن سمت آرایش گرفته بود احتمال میدادند عراقیها از آن محور حمله کنند. ژنرالهای عراقی احمق بودند که تا آن روز از آن مسیر نیامده بودند. کافی بود پل خرمشهر را بگیرند کار تمام بود، همه محاصره می شدیم. گفتند نیروهای سپاه بروند سمت عباره، پشت سیل بند، مراقب باشند عراقیها از آنجا عبور نکنند. نیروهای سپاه شامل گروه من، رضا دشتی و تعدادی از بچه های کوت شیخ مثل صاحب عبودزاده، حسن سواریان، مصطفی اسکندری .... . بود. پشت سیل بند مستقر شدیم. علی هاشمیان با تعدادی از بچه های شهر هم مسئولیت محور گمرک را داشتند. آخر شب علی پیش ما آمد؛ آدم صبور، عملیاتی و کم حرفی بود. رضا دشتی دانشجویی باسواد، مؤدب و مؤمن بود؛ می توانست به خوبی وضعیت دشمن را بررسی و تحلیل کند. شب، دور هم می نشستیم. اوضاع و نقشه حرکت عراقی ها را بررسی میکردیم. رضا این کار را خوب انجام میداد؛ حرفهایش منطقی و اثرگذار بود، ولی بیشتر سکوت میکرد.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#پسرهای_ننه_عبدالله
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🔻پسرهای ننه عبدالله/ ۲۰
خاطرات محمدعلی نورانی
نوشته: سعید علامیان
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🔸 دوازده روز از پاییز گذشته بود. شبهای پاییزی خرمشهر خنک گاهی سرد است. بچه ها به اندازه کافی لباس گرم نداشتند، تعدادی اورکت داشتیم و بین بچه ها تقسیم کردیم شب که میخواستند پست بدهند اورکتهایمان را میدادیم به کسی که می خواست پست بدهد. آن شب، با رضا دشتی قدم زنان به محل آخرین پست نگهبانی رفتیم و روی زمین نشستیم. ماه در آسمان کامل بود و ستاره ها در آن بیابان، زیبایی و جلوه ای دیدنی داشت. به رضا گفتم: «ببین چقدر ستاره ها قشنگ اند.» نگاهش را به آسمان دوخت و آرام گفت: «آره.» بی اختیار برایش شعر فریدون مشیری را خواندم.
بیتو مهتاب شبی باز از آنکوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم خیره بهدنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم...
چند لحظه ای ساکت شدم. رضا هم ساکت بود. پرسیدم: میانه ات با شعر چطوره؟» گفت «خوبه، دوست دارم.» و آرام گفت: آره، دوباره چند لحظه ای به سکوت گذشت. گفتم: «چقدر اینجا ساکته، داشتم به همین فکر میکردم، ما از جنگ اطلاعاتی نداریم معلوم نیست الآن در محورهای دیگر چه خبر است، ولی مطمئنم یکی دو روز هم نمیتوانند آن محورها را نگه دارند.
به این موضوع فکر نکرده بودم. آن شب احساس کردم رضا بیشتر از من دغدغه هجوم عراقیها را دارد. همانجا خوابیدیم؛ تا صبح میلرزیدیم چون اورکتهایمان را به بچه ها داده بودیم. پس از نماز صبح خواب خوبی رفتیم و حسابی چسبید. گرمای آفتاب صبحگاهی به ما آرامش داد.
صبح روز سیزده مهر چیزی برای خوردن نداشتیم. صاحب عبودزاده با ماشین رفت مقداری نان و سیب زمینی آب پز از مسجد جامع آورد. معلوم بود سیب زمینیها از دیشب مانده. حبیب مزعل و غلام بوشهری برای پیدا کردن غذا به خانههای رها شده مردم رفته بودند. حبیب به خاطر استخوان بندی درشتش همیشه تیربارچی بود. بچه ها به او حبیب غول میگفتند. یکی دو ساعت بعد حبیب و غلام آمدند. دیدم پیراهن حبیب باد کرده و غیر عادی است. دست کرد از لای پیراهنش دو تا کبوتر بیرون آورد. پرسیدم اینها چیه؟ گفت «کبوترهای زبان بسته را بدون آب و غذا توی قفس گذاشته بودند، دیدم دارند تلف می شوند، آوردم برای بچه ها کباب درست کنیم.» گفتم: «بابا اینها مال مردمه حرامه.» غلام گفت: سخت نگیر این کبوترها گرسنه اند، ما هم گرسنه ایم بهتر است اینها به خاطر ما از جانشان بگذرند و ما را سیر کنند.مطمئن باش یک روز پولشان را به صاحبشان میدهیم و حلالیت می گیریم.» تعدادی از بچه ها هم حرف غلام را تأیید کردند. یک تکه کباب کبوتر هم به من رسید!
شب چهاردهم اتفاق جالبی افتاد. در انتهای سیل بند و آخرین پست نگهبانی با یکی از بچه ها مشغول صحبت بودم که دیدیم دو جیب عراقی با چراغ روشن به طرف سیل بند می آیند. یکی از آنها
نزدیک سیل بند ایستاد. دومی بی خیال راهش را ادامه داد.
جیپ عراقی از سیل بند رد شد. صدای رادیوی ماشین می آمد که آهنگ عربی پخش میکرد. چند نفر از بچه ها تاب نیاوردند و به طرفش تیراندازی کردند. صاحب به عربی فریاد زد: «ایست!»
ماشین ایستاد. افسر عراقی گفت: «تو کی هستی؟». صاحب گفت: بیایید پایین دستهایتان را ببرید بالا.
آنها تازه فهمیدند اشتباهی به منطقه ایرانی ها آمده اند. خواستند حرکت کنند که گلوله آرپیجی به طرفشان شلیک شد. گلوله به چادر برزنتی ماشین خورد و از آن عبور کرد. سه افسر عراقی توی ماشین بودند، یکی از آنها کشته و دو نفر دیگر زخمی شدند. وقتی رفتیم توی ماشین و شیشههای مشروب را دیدیم متوجه شدیم آنها در عالم مستی راهشان را گم کرده اند. از توی ماشین اموال مردم خرمشهر مثل چینی آلات، بلورجات و چای و چیزهای دیگر پیدا کردیم.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#پسرهای_ننه_عبدالله
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂 طنز جبهه
🔸 کشتی پنیر
این اواخر دیگر چشممان که به پنیر می افتاد خود به خود حالمان بد می شد. از بس طی چند سال صبح، ظهر و شب به ما پنیر داده بودند.
بچه هابه شوخی می گفتند: برید مزار شهدا هر قبری خاکش شوره زار بود بدانید یک بسیجی و رزمنده آنجا دفن است.
یک روز خبر آوردند، کشتی برنج را در دریا با موشک زده اند، همه یک صدا گفتند: کاشکی کشتی پنیر را می زدند، مردیم از بس پنیر خوردیم!
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#طنز_جبهه
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
اگر شهید نباشد، خورشید طلوع نمیکند و زمستان سپری نمیشود. اگر شهید نباشد، چشمههای اشک میخشکد، قلبها سنگ میشود و دیگر نمیشکند، و سرنوشت انسان به شب تاریک شقاوت و زمستان سرد قساوت انتها میگیرد و امید صبح و انتظار بهار، در سراب یأس گم میشود. اگر شهید نباشد، یاد خورشید حق در غروب غرب فراموش میگردد و شیطان، جاودانه کرهی زمین را تسخیر میکند.
#سیدشهیداناهلقلم
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂 رزمندهای سلحشور
بر فراز ارتفاعات چوارته عراق
زمستان ۱۳۶۴
عملیات والفجر نُه
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂 بی عصا دریا شده مقهورِ این پیغمبران
حضرت موسی بیا اَروند را تفسیر کن...
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#لشکر_ثارالله
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
15.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غواصان خط شکن عملیات والفجر۸
کانال ضد صهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🔻 "والفجر هشت "
از شروع تا پایان / ۱
برگرفته از دوره دافوس
سردار شهید حاج احمد سیاف زاده
┄═❁❁═┄
🔸 بسم الله الرحمن الرحیم
سلام [عرض] می کنم خدمت شما عزیزان.
این روزها که من خدمتتون هستم همان روزهایی است که رزمندگان اسلام و فرماندهان در همین منطقه آماده بودیم برای انجام عملیات[والفجرهشت].
🔹 چهار بخشی را که ما می خواهیم برای آقایان توضیح بدهیم یکی انتخاب این منطقه است که قطعا" برای آقایان و خواهران راویها و برای مردم که شما میخواهید برایشان صحبت کنید خیلی مهم است که چرا #فاو؟ یا اصلا" چرا در [منطقه]جنوب؟
🔸 دومین بحث هم موضوع غافلگیری و بحث توان دشمن در این منطقه و بحث خود جزر و مد رودخانه و یک مقداری هم مجبوریم از جغرافیای منطقه فاو توضیح مختصری بدهیم خدمتتان که اینجا چه مشخصاتی دارد.
🔹 تشریح عملیات را هم به صورت مرحله به مرحله و همراه با نتیجه گیری سیاسی و نظامی خدمت شما عرض میکنم.
در بخش انتخاب منطقه، سه مرحله:
۱. تثبیت دشمن،
۲. بازپسگیری مناطق اشغالی و
۳. ورود به خاک عراق در انتخاب این محور مهم است.
🔸 ما برای این عملیات به مرحلهای رسیده بودیم که باید وارد خاک عراق میشدیم. در مرحله اول که تثبیت بود، عراق را سر جاش نگه داشتیم، قدرت پیشرویاش را از دست داده و در یک خطی که تعریف شده است در سال اول جنگ در محور جنوب و غرب نگه داشته شده بود.
🔹 در مرحله دوم زمینهای زیادی از ما دستش بود؛ هم غرب هم جبهه میانی و هم در منطقه جنوب که از اهمیت بالایی برخوردار است و این ها را ما باید پس می گرفتیم. عملیاتهای چهارگانه بیت المقدس، فتح المبین، طریق القدس و ثامن الائمه-حالا با ترتیب من نگفتم-حدودا نود و پنج درصد از مناطق اشغالی تصرف شده توسط ارتش بعثی را پس گرفتیم، اما دشمن همچنان ایستاده بود و این اشتباه و جنگی را که بر ما تحمیل کرده و خساراتی را که وارد کرده بود را نمیپذیرفت.
🔸 لذا با راهنماییهایی از جانب حضرت امام(ره) و فرماندهی جنگ، تصمیم بر این شد که ما وارد خاک عراق بشویم. ورود به خاک عراق هم تا سال ۱۳۶۴ سابقه داشت ولی اهداف ما را تأمین نکرده و نتوانسته بود خواستههای جمهوری اسلامی را جامه عمل بپوشاند.
🔹 ما در عملیات شرهانی[محرم] در منطقه فکه، در منطقه زبیدات داخل خاک عراق شده بودیم. در دو عملیات خیبر و بدر در منطقه هور تا جاده العماره-بصره رفته بودیم. در عملیات رمضان در کنار نهر کتیبان رفته بودیم، و زمین هایی مثل زید و بعضا" طلاییه و این ها دست ما بود، ولی یک زمین سرکوبی که بتواند دشمن را وادار به تجدید نظر بکند دست ما نبود، لذا لازم بود عملیاتی تعیین کننده صورت بگیرد و بر همین اساس این عملیات طراحی شد.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#نکات_تاریخی_جنگ
#سیافزاده
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🔻 "والفجر هشت "
از شروع تا پایان / ۲
برگرفته از دوره دافوس
سردار شهید حاج احمد سیاف زاده
┄═❁❁═┄
🔸 چرایی انتخاب منطقه فاو
خود این عملیات هم پیشینه قبلی دارد که اصلا چرا این منطقه انتخاب شد؟
ما نزدیک دو سال در منطقه هور عملیات کرده بودیم (عملیات بدر و خیبر) ولی نتایجی که اهداف اصلی عملیات بود را به دست نیامده بود. حالا این دفعه باید زمینی انتخاب می شد که هم آن دو سال هور را تقریبا" جبران میکرد و هم عملیات به صورت قاطع عملیاتی باشد که دنیا قبول کند که یک کار تقریبا" نظامی و حساب شده و درخور توجه داریم به دنیا و به مردم خودمان ارائه میکنیم.
🔹 بر این اساس پانزده منطقه و طرح عملیاتی به قرارگاه مرکزی خاتم الانبیا(ص) ارسال شد. از این تعداد، دوازده تا قابل عمل نبود، یعنی اهداف جمهوری اسلامی را تامین نمی کرد. سه تا از این طرحها مورد قبول شد. یکی شلمچه بود، همین کربلای پنج(که سال بعد انجام شد) یکی هم مجددا" منطقه هور بود و آخرین طرح هم منطقه فاو.
در بحث و بررسی که نزدیک یک الی دو ماه صورت گرفت، در این سه طرح، عملیات در فاو به عنوان یک عملیاتی که هم نوآوری دارد هم جسارت زیادی می خواهد که کسی انجامش بدهد انتخاب شد. آن روزها بعضی از افراد وقتی می فهمیدند، تنشان می لرزید، می گفتند از این رودخانه چه طوری می خواهیم عبور کنیم؟
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#نکات_تاریخی_جنگ
#سیافزاده
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🔻 "والفجر هشت "
از شروع تا پایان / ۳
برگرفته از دوره دافوس
سردار شهید حاج احمد سیاف زاده
┄═❁❁═┄
🔸 چرایی انتخاب منطقه فاو
عزیزان، من این رودخانه را با شناور از ابتدا تا انتهایش رفتهام. هر ده کیلومتر آن تقریبا مشخصات مختلفی دارد و بدترین موقعیت یک رودخانه در همین منطقه فاو است که حالت دریا دارد. یعنی ما رودخانهای با این مشخصات هیچ جای ایران نداریم.
حالا در این شرایط جسارتی می خواست که کسی قبول کند و این عملیات را انجام بدهد، چرا که پشت این رودخانه اهداف خیلی جالبی بود، یعنی به فاصله هزار، دو هزار متری ما، بهترین اهداف آماده بود که دسترسی به این اهداف ما را تقریبا" به نتایج خیلی جالبی میرساند که پایان صحبتهایم خدمتتان می گویم.
🔹 شلمچه هم مشخصاتی داشت که یک بار تجربه شده بود (عملیات رمضان) و نمی توانستیم دوباره ریسک بکنیم. هور هم دو بار رفته بودیم، دشمن حساس شده بود؛ لذا دشمن اصلا تصور نمی کرد ما این جا بخواهیم عملیات کنیم، البته نه به این دلیل که جاذبه ندارد بلکه به دلیل این که کسی نمی تواند از این رودخانه به این راحتی عبور کند چرا که خود عراق هم وقتی که در ابتدای جنگ میخواست آبادان را بگیرد، اصلا" نیامد از طریق این رودخانه[اروند رود] آبادان را بگیرد. برای عراق آمدن از این رودخانه به این سمت و آبادان را گرفتن فقط یک عبور رودخانه می خواست و سپس آبادان در دستش بود و تمام ساحلش هم فقط نیروهای خودش بود اما چنین جرأتی نکرد و نمیکرد.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#نکات_تاریخی_جنگ
#سیافزاده
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd