بر لبش لبخندِ نابی
صُبح ها گل می کند ...
چایی از این قند
پهلوتر کجا پیدا کنم..؟!
#سلام_برشهدا
🇮🇷کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂 خدایا صبح ما را
صبح صالحان گردان
تا مهمان صالحان باشیم
اَللّهُمَ أجْعَل صَباحَنا صَباحَ الصٰالِحین
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#لشکر۱۴_امامحسین
#گردان_موسیبنجعفر
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
شهدای دانشگاه
دانشکده الهیات و معارف اسلامی
شهید غلامحسین (میرحسن) میرحسینی
دانشجوی کارشناسی رشته دبیری الهیات و معارف اسلامی
تاریخ و محل تولد: ۲ بهمن ۱۳۳۶، روستای صفدرمیربیک- زابل (سیستان و بلوچستان)
تاریخ و محل شهادت: ۴ تیر ۱۳۶۷؛ شلمچه،
مزار: سیستان و بلو چستان - زابل -زهک- روستای جزنیک
زندگینامه
در سال ۱۳۳۶ هجری شمسی در خانوادهای کشاورز و شیفته اهل بیت در روستای صفدرمیربیک جزینک زابل فرزندی به دنیا آمد که نام "میرحسن" بر او گذارده شد. او در دامان پر مهر و محبت مادر و با نانی حلال که از دسترنج تلاشهای شبانه روزی پدرش به دست میآمد رشد نمود.
دوران دبستان را در روستای جزینک و دوران راهنمایی را در شهرستان زابل آغاز نمود تا این که حرکت میلیونی مردم ایران به رهبری امام خمینی آغاز شد. او که از این حرکت بسیار خوشحال بود لحظهای درنگ نکرد و در تمامی صحنهها حضور پیدا کرد و پیامها و اطلاعیههای حضرت امام خمینی (ره) را که به زابل میرسید، جهت توزیع به جزینک و روستاهای اطراف میبرد. در راهپیماییها شرکت میکرد و حتی شبها که انقلابیون در مسجد حکیم زابل جمع میشدند، حضور مییافت و همان جا میخوابید و گاه در پشت بام مسجد نگهبانی میداد.
پس از پیروزی انقلاب دگرگونی عجیبی در وی به وجود آمده بود و از آن به بعد خود را وقف انقلاب و خدمت به محرومین نمود. در عاشورای ۱۳۶۱ به همراه جمعی از دانش آموزان کفن پوش برای دیدن آموزش نظامی راهی کرمان گردید و پس از اتمام دورهی آموزشی به منطقه جنگی اعزام شد و در تاریخ ۶۱/۱۲/۱۹ بعد از بازگشت به زابل مجدداً فعالیت خود را در پایگاه مقاومت شهید صدوقی آغاز کرد.
در سال ۱۳۶۴ در آزمون ورودی دانشگاه شرکت نمود و با رتبهی عالی در رشتهی الهیات دانشگاه تهران پذیرفته شد. در آذر ماه ۱۳۶۴ در حالی که مشغول تحصیل بود برای سوم بار عازم جبهه شد. پس از گذراندن دورههای تخریب جهت آموزش عملیات آبی خاکی به یگان دریایی منتقل شد و کار با بی سیم را فرا گرفت.
در تاریخ ۶۴/۱۱/۱۲ پس از تسویه حساب برای ادامه تحصیل به دانشگاه تهران بازگشت ولی از آن جا که دل کندن از جبهه برایش سخت بود به محض شنیدن خبر حملهی ایران به منطقهی فاو؛ درس و دانشگاه را رها نمود و همان روز یعنی ۲۱ بهمن ماه ۶۴ به طرف فاو حرکت کرد و تا پایان عملیات و دفع کامل ضد حملههای دشمن در آن جا ماند.
در تاریخ ۶۵/۹/۹ برای چهارمین مرتبه عازم جبهه شد و در گردان ۴۰۹ مستقر گردید و پس از آن که گردان ۴۰۵ از نیروهای اعزامی زابل تشکیل شد، فرماندهی گروهان مالک اشتر را به عهده گرفت و برای انجام عملیات و بازپس گیری شهر فاو راهی منطقه شد.
چند روز از عملیات کربلای پنج گذشته بود که سردار حاج قاسم میرحسینی به شهادت رسید. میرحسن برای شرکت در خاک سپاری آن شهید بزرگوار عازم زابل گردید و هم زمان با حمله به عراق در منطقه فاو بار دیگر در جبهه حضور یافت.
دشمن دست به عملیات وسیعی زد. گروهان میرحسن که در شلمچه در سنگرهای کمین بودند با دشمن درگیر شدند و راه پیشرفت آنها را سد کردند اما دشمن یکی از محورهای دیگر خط را شکسته و از پشت سر، راه گردان ۴۰۹ را بست و میرحسن و یارانش مانند یاران اباعبدالله حسین علیه السلام در محاصرهی کامل دشمن بعثی افتادند. آذوقه و مهماتشان تمام شده بود حتی آب برای نوشیدن نداشتند.
نیروهای گردان دور میرحسن حلقه زدند. به آنها گفت: مقاومت کنید شاید برایمان کمک برسد، ساعت ۱۱ تا ۱۲ ظهر در آن صحرای سوزان مردانه مقاومت کردند و جمع کثیری شهید شدند. سرانجام بعد از مقاومت جانانه به آرزوی دیرینه اش شهادت که در هر دعا آن را آرزو میکرد رسید.
در ابتدا تصور بر این بود که میرحسن اسیر شده است از این رو ایشان را مفقودالاثر اعلام کرده بودند تا سرانجام در تابستان ۱۳۷۴ پیکر مطهر شهید بر فراز دستهای همرزمان و دوستانش تشییع گردید و به ارواح مطهر شهدای ولایت پیوست.
شادی روحش صلوات
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
بی تو
ثانیه ها
چقدر سال اند
#شهید_غلامرضا_کوچک
تاریخ شهادت : ۶۴،۸،۲۰
زبیدات
شادی روحش صلوات
🥀
🍂🥀🍂
🍃🍂🥀🍃🍂🥀
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
64.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نماهنگ زیبای
"یا ثارالله"
🔸 با نوای
حاج صادق آهنگران
یادگار جبههها و رزمندگان
السلام ای حامی دین رسول الله
یا حسین جان یا ثارالله
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
▫️ما فکر نام و عاشقان گمنام رفتند.
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
🍂 🔻 بابا نظر _ ۵۱ شهید محمدحسن نظر نژاد تدوین: مصطفی رحیمی
🍂
🔻 بابا نظر _ ۵۲
شهید محمدحسن نظر نژاد
تدوین: مصطفی رحیمی
•┈••✾❀○❀✾••┈•
▪︎فصل ششم
🔘 شهید همت برای این که توضیح بدهد به قرارگاه لشکر آمد. اغلب بچه ها اعتراض کردند. آقای جوان گفت: من چند ساعت باید راه بروم که روی ارتفاع برسم. از سر شب راه بیفتم با این رملها تا صبح هم نمیتوانم برسم. چطور میشود آن جا ماند؟ ما را هلی برن میکنید یا باید پیاده برویم؟ شهید همت گفت که باید به صورت پیاده خودتان را برسانید و در هر ساعت شش کیلومتر راه بروید. میان رملها، شش کیلومتر در ساعت راه رفتن حیرت همه را برانگیخته بود. بحث های زیادی صورت گرفت.
🔘 قرار شد فردا اول صبح شاملو و ثامنی پور به همراه تعدادی از نیروهای دو تیپ از سمت شرق جنگل، روی ارتفاعات ۸۵ بروند. بعد که روی پاسگاههای مرزی دشمن توجیه شدند منطقه را ببینند. آخر سر هم بچه های اطلاعات کار شناسایی را شروع کنند.
از تیپ ۲۱، رفیعی من و قاانی رفتیم تا منطقه را بررسی کنیم. حاج باقر قالیباف هم رفت تا برای فرماندهان گردانها صحبت کند. برای شناسایی های بعدی باید فرمانده گردانها از نزدیک میدان مانور خودشان را میدیدند. آقای مصباح مسؤول عملیات تیپ ۲۱ هم با کمک بچه های اطلاعات نقشه برداری را شروع کردند.
🔘 صبح زود، بعد از نماز راه افتادیم. حدود ساعت هشت بود که صدای تیراندازی بلند شد. به طرف محل استقرار بچه ها رفتیم دیدیم تعدادی از نیروها رو به عقب میدوند. پای شاملو تیر خورده بود. با زخمی که داشت خودش را همراه بچه ها میکشید. گلوله، استخوان پای او را شکسته بود. گلوله ای دیگر به ران او خورده و از طرف دیگر خارج شده بود. شاملو را با یک جیپ به بیمارستان دزفول منتقل کردند. شناسایی ها تقریباً خوب انجام میشد. داخل رملهـا دیـدگـاه هـایی زده شد که از آنها بهره برداری بشود.
🔘 درخت سدر، جلوی تپه چومو بود. جاده طلایی که قرار بود زده شود تا نزدیکی چومو می آمد. از چومو تا پاسگاه مرزی خودمان - طاووسیه - دو کیلومتر فاصله بود. قرار شد تیپ ۱۸ از همان منطقه بیاید و پاسگاه طاووسیه را تصرف کند. بعد به سمت ارتفاعات حرکت کند، آن وقت از سمت راست پاسگاه طاووسیه به سمت حمرین سرازیر بشویم. از سمت چپ نیز تیپ های ١٤ امام حسین (ع) و ۱۸ امام جواد(ع) وارد عمل شده به سمت العماره حرکت کنند تیپها و لشکرهای دیگر برای پشتیبانی و کمک به تدریج وارد منطقه میشدند. طرح در واقع یک طرح بسیار بلند پروازانه بود. البته اگر بعضی مسائل نفوذی و جاسوسی گریبانگیر ما نمی شد، بخش عمده ای از خاک عراق از دستش خارج میشد.
🔘 گردانهای ما بر این اساس توجیه شدند. من به عنوان مسؤول محور مرتب با گردانها سروکار داشتم. حاج باقر قالیباف به عنوان جانشین دوم تیپ تا شب عملیات مکرر سخنرانی داشت. در آخرین جلسه ای که در قرارگاه تیپ توسط فرمانده لشکر نصر - حمیدنیا ـ گذاشته شد، بحث من با او خیلی بالا گرفت تا آنجا که مجبور شد، آنتنش را بردارد. آنتن را روی نقشه دوری داد و گفت این را باید بگیرید. گفتم: الان چرخاندن این آنتن خیلی راحت است ولی میدانید این نیرو چند کیلومتر باید پیاده برود تا برسد؟
گفت بالاخره باید برسند. دستور این است. هر جور هست باید این کار صورت بگیرد و فرماندهانی که شما دارید، با تجربه ترین فرمانده گردانهای خراسان هستند.
🔘 آقای جوان گفت: شما دورترین نقاط این میدان نبرد را به من داده اید. گردانم چیزی بالغ بر پانزده تا بیست کیلومتر تا هدف فاصله دارد. تا صبح هم به منطقه نمیرسیم. آقای حمیدنیا گفت: شما بعد از چهار ساعت می رسید. اگر هر ساعت
پنج کیلومتر حرکت کنید چهار ساعته به میدان مورد نظر میرسید. اگر اشتباه نکنم هشتم اسفند ١٣٦١ ساعت ده شب عملیات با کلمه رمز «یا الله یا الله یا الله» آغاز شد.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#بابا_نظر
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂