روزها اول صبح
به سلامی دل خود گرم کنیم
و چه زیباست کنارِ یاران
خنده بر صبح زدن ...
#صبح_بخیر
#مردان_بی_ادعا
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
ای همسفـران
باری اگر هست ببندید !!
این خانه
اقامتگهِ ما رهگذران نیست ...
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
حال، آنها رفته و ما مانده ایم
از شهادت، ما همه جا مانده ایم
تا نفس داریم تا که زنده ایم
ای شهیدان از شما شرمنده ایم
شهدای عزیزمان را یاد کنیم با ذکر معطر صلوات .
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
ماجرای شهادت ۷ شهید روستای لطفعلی آباد لاله آباد بابل در بمباران هوایی کرمانشاه.
شهید ناصر خاکی داوودی
شهید احمدخاکی داوودی
شهیده مولود مهدوی
شهیده هاجر خاکی
شهید محمدخاکی داوودی
شهید ابراهیم خاکی داوودی
شهید شعبانعلی خاکی داوودی
بعد از مجروحیت شهید ناصرخاکی داودی در جبهه و انتقال او به بیمارستان کرمانشاه، اعضای خانواده این شهید تصمیم گرفتند که برای ملاقات با ناصر خاکی به همراه عمو و زن عمو و زن برادر شهید و طفل۴ساله شان از لطفعلی آباد بابل به کرمانشاه به ملاقات بروند.
🌺پس از ملاقات و خداحافظی و خروج از بیمارستان مادر ناصر تصمیم گرفت یکبار دیگر به ملاقات پسرش برود. در فاصله بین این رفت و برگشت، بیمارستان کرمانشاه هدف حمله هوایی هواپیماهای بعثی عراقی قرار گرفته که در این بمباران همه اعضای خانواده بهمراه طفل۴ ساله به شهادت رسیدند.
در این حمله که در روز ۷ آبان ۶۵ و در شهرهای کرمانشاه و اسلام آباد غرب صورت گرفت ۱۲۰ تن کشته و ۵۸۰ تن مجروح شدند.
🌷ناصر پس از آگاهی از وضعیت شهادت همه اعضای خانواده اش در همان بیمارستان کرمانشاه پس از مدت یک هفته به شهادت رسید.
#سالگردشهادت
#کانال_ضدصهیونیستی_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
1️⃣سالروز عروج ملکوتی
شهید ابراهیم خاکی داودی
نام پدر : جانبرار
نام مادر : ساره علی نیا
تاریخ تولد : 1310/12/12
تاریخ شهادت : 1365/8/7
محل شهادت : بیمارستان 502ارتش کرمانشاه
گلزار : شهدای لطفعلی آباد بابل
نحوه شهادت : بمباران هوایی
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
2️⃣ سالروز عروج آسمانی
شهید شعبانعلی خاکی داودی
نام پدر : غلام
نام مادر : زینب حسین زاده
تاریخ تولد :1320/7/1
تاریخ شهادت :1365/8/7
محل شهادت : بیمارستان 502 ارتش کرمانشاه
گلزار : شهدای لطفعلی آباد
نحوه شهادت : بمباران هوایی
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
3️⃣ سالروز عروج آسمانی
شهید احمد خاکی داودی
نام پدر : غلام علی
نام مادر : زینب حسین زاده
تاریخ تولد :1331/05/07
تاریخ شهادت : 1365/08/07
محل شهادت : بیمارستان 502 ارتش کرمانشاه
گلزار : شهدای لطفعلی آباد
نحوه شهادت : بمباران هوایی
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
4️⃣ سالروز عروج ملکوتی
شهیده مولود مهدوی
نام پدر : شیرویه
نام مادر : حوا علی نژاد
تاریخ تولد :1332/11/01
تاریخ شهادت : 1365/08/07
محل شهادت : بیمارستان 502 ارتش کرمانشاه
گلزار : شهدای لطفعلی آباد
نحوه شهادت : بمباران هوایی
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
5️⃣ سالروز عروج ملکوتی
شهید محمد خاکی داودی
نام پدر: احمد
نام مادر : مولود مهدوی
تاریخ تولد :1362/2/20
تاریخ شهادت :1365/8/7
محل شهادت : بیمارستان 502 ارتش کرمانشاه
گلزار : شهدای لطفعلی آباد
نحوه شهادت : بمباران هوایی
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
پیکر پاک و مطهر طفل شهید محمدخاکی فرزند شهید احمد خاکی و شهیده مولود مهدوی از شهدای بمباران هوایی کرمانشاه سال 1365
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
6️⃣سالروز عروج ملکوتی
شهیده هاجر خاکی
نام پدر : ابراهیم
نام مادر:شهربانو خاکی
تاریخ تولد :1335/05/16
تاریخ شهادت : 1365/08/07
محل شهادت :کرمانشاه
گلزار:شهدای لطفعلی آباد
🌹شهیده در روستای لطفعلی آباد بابل،دیده به جهان گشود که او را هاجرنامیدند،شاید او این نام را بر اساس بافت وجودیاش طلبیده بودکه برای هجرت خونینش هاجرنامیده شود.
شهیده هاجر خاکی عاشق خدمت به اسلام و انقلاب در دوران جنگ بود و مرتباً میگفت: که دوست دارد به جبهه برود و شهید شود.
سال ۱۳۶۵، سال هجرت هاجر از راه رسید.برادر هاجر و برادر زادهی همسرش که درمنطقهی سومارخدمت میکردند،مجروح شدند.هاجر بهمراه ۶تن از اعضای فامیل –که یکنفر از این عزیزان شهیده مولودمهدوی است جهت دیدار و عیادت از عزیزانشان به کرمانشاه رفتند.
🌹هاجر زمان هجرت را پیشرو میدید،هجرت از خاک تا افلاک،هجرت تا ابد،هجرت با لباس سپید و هجرت بجایی که میزبانشان حضرت دوست بود. غرش هواپیما سکوت حاکم بر فضای بیمارستان را شکست، بمباران هوایی شروع شدو ناگهان صدای پرواز کبوتران به گوش رسید،هاجر ۳۰ ساله و ۶ تن از همراهانش سال ۱۳۶۵ لبیکگویان خود را تسلیم قدسیان کردند.
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
شهید ناصر خاکی داودی
نام پدر: شعبانعلی
تاریخ تولد :1345/03/07
تاریخ شهادت : 1365/08/14
محل شهادت : کرمانشاه(بمباران هوایی)
گلزار : شهدای لطفعلی آباد
🌷شهید ناصر خاکی که خانواده برای عیادت از این عضو خانواده که در منطقه جنگی مجروح شده بود رفته بودند که همگی به شهادت رسیدند و ناصر نیز پس از یک هفته بر اثر شدت جراحات وارده در تاریخ 14 آبان 1365 به فیض شهادت نائل شد.
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
باز،
صبح آمد و من
غرق نشاطم؛
یک روز دگر
با شِکَرِ یاد شما
چای بنوشم...☕️☕️
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
✊ایستادن پای امام زمان خویش ...
💐 هشتم آبان ماه سالروز شهادت ۳ شهید مدافع حرم گرامی باد.
🌷شهید مدافع حرم #محمدحسن_دهقانی
🌷شهید مدافع حرم #عزت_الله_سلیمانی
🌷شهید مدافع حرم #محمد_کیهانی
#صلوات🌺
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
چند ماہ بعد عقدمون من و آقا محمد رفتیم بازار واسه خرید..
من دو تا شال خریدم...
یکیش شال سبز بود که چند بار هم پوشیدمش اما یه روز محمد به من گفت: خانومی، اون شال سبزت رو میدیش به من؟!
حس خوبی به من میده شما سیدی و وقتی این شال سبز شما همراهمه قوت قلب می گیرم
گفتم: آره که میشه...
گرفتش و خودش هم دوردوزش کرد و شد شال گردنش تو هـر ماموریتی که میرفت یا به سرش می بست یا دور گردنش مینداخت ...
تو ماموریت آخرش هم همون شال دور گردنش بود که بعد شهادت برام آوردن...
#شهید_محمد_تقی_سالخورده🕊🌹
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
🍂🍂
🔻 #گمشده_هور 1⃣
❣ سردار حاج علی هاشمی
✍ طرح عملیات جدیدی آماده و شناسایی ها انجام شده بود. همه فرماندهان و مسئولان رده بالا را در نزدیکی روستای ساچت بیرون از سنگر و در سایه خاکریزی جمع کردم تا جلسه ای برای چگونگی انجام عملیات داشته باشیم. موقعیت برای حمله آماده بود، اما در دلم کمی تردید داشتم و احساس میکردم اگر چند روز عملیات به تأخیر بیفتد، بهتر خواهد بود. اما نمی توانستم دلیل قانع کننده ای برای این احساس پیدا کنم، تصمیم گرفتم اگر مخالفتی شد سکوت کنم. روی زمین نشستم، تسبیحم را در دست می چرخاندم و به صحبت های فرماندهان که در مورد نحوه اجرای عملیات سخن می گفتند، گوش میدادم. صحبت ها که تمام شد، گفتم: «بچه ها پیشنهاد میکنم عملیات چند روزی عقب بیفتد
حاضران تعجب کردند. همیشه طرفدار حمله و یورش بردن به دشمن بودم. یکی از فرماندهان واکنش نشان داد و مخالفت کرد.
گفتم: «عقب افتادن عملیات دلیل تاکتیکی ندارد، الحمدلله هم نیروهای ما و هم ارتش آماده اند اما فکر میکنم اگر عملیات چند روزی عقب بیفتد، نتایج بهتری خواهد داشت »
دیگر مخالفتی نبود و قرار شد عملیات چند روز به تأخیر بیفتد. دو سه روزی نگذشته بود که حادثه انفجار بمب در دفتر نخست وزیری به دست منافقان پیش آمد. وقتی این خبر در منطقه پیچید، غم و ماتم فضای جبهه را پر کرد. بچه ها مانند کسانی که عزیزانشان را از دست داده اند، در سوگ نشستند. عراقی ها هم کم نیاوردند و به خاطر اینکه روحیه ی ما را بیش از پیش خراب کنند و برایمان فشار روانی ایجاد کنند، تير رسام شلیک میکردند. صدای کل زدن و هلهله و شادی شان منطقه را پر کرده بود و دل ما را خون می کرد، باید کاری می کردیم، دستور اجرای عملیات به تأخير افتاده را صادر کردم و نام عملیات را به یاد شهدا، "رجایی و باهنر" گذاشتیم. نیروها جان تازه ای گرفتند، می خواستند انتقام خون شهدا را بگیرند و این فرصت مناسبی بود.
نوشته مرضیه نظرلو
#کانال_ضدصهیونیستی_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
🍂 🍂
🍂🍂
🔻 #گمشده_هور 2⃣
❣ سردار حاج علی هاشمی
✍ تاریخ 10/ 6 / 60 برای شروع عملیات تعيين شد. شب عملیات یکی از نیروها را دیدم که حالش خوب نیست و دل و دماغ ندارد. از قبل میدانستم که مشکل ازدواج دارد. صدایش کردم تا داخل سنگر بیاید و حرف بزنیم. وقتی آمد، گفتم: «چرا زن نمیگیری، مشکلت چیست؟» و از این حرفها. با اینکه سن و سالم كمتر از او بود ولی از من حرف شنوی داشت. کمی درد و دل کرد. آرام که شد، بلند شد و رفت. در چند ساعت قبل از اینکه عملیات شروع شود، نیروها را جمع کردم و گفتم: «شما باید امشب دل امام را شاد کنید. امروز امام محزون است. امام و ملت عزادارند. منافقان و عراقی ها خوشحالند. امشب ماشه های تفنگتان را با خشم بفشارید و به دشمن امان ندهید». صدای تكبير مثل همیشه محکم و استوار بلند شد. بعد از آن هر کدام از بچه ها به سمتی رفتند تا خود را آماده کنند، بعضی ها نماز می خواندند و بعضی دعا می کردند. فضای معنوی خاصی حاکم بود. سيد طاهر و چند نفر دیگر بیرون سنگرها ایستاده بودند، میگفتند و می خندیدند. طاهر همیشه اهل شوخی بود و لبخند قشنگی روی چهره اش داشت، وقتی کنارش بودم غمی نداشتم. آن لحظات هم دست بردار نبود و سفره شوخی و خنده اش پهن بود.
عملیات خیلی خوب شروع شد. با اعتقادی که در نیروها بود و جریان بمب گذاری، بچه ها خوش درخشیدند و موفق عمل کردند. با اینکه عراق غافل گیر شده بود، اما شدت آتش هم بالا بود و بهترین دوستان و همرزمانم در این عملیات شهید شدند. در یک محور عراق سرسختی زیادی از خود نشان داد. یک تیربار عراقی به بچه ها تیرتراش می زد و خیلی ها را زمین گیر کرده بود. سيدطاهر که متوجه اوضاع شد، خود را از طریق کانال به محل تیربار نزدیک کرد و با آ پی جی، تیربارچی و قبضه او را هدف قرار داد. داشت از کانال بالا می آمد که او را به رگبار بستند. امیدوار بودم که شهید نشده باشد، با مجید سیلاوی و "حاج علی شریف زاده" از داخل کانال به جلو رفتیم. یکی از بچه ها جلویم دوید و گفت: «علی هاشمی، سیدطاهر شهيد شد». جا خوردم، ایستادم. سيدطاهر رفیق گرمابه و گلستانم بود، با صورت گرد و غبار گرفته و غرق خون داخل کانال افتاده بود و پیراهن چینی دو جیب سربی رنگ تنش بود. توان راه رفتن نداشتم. تمام خاطرات با هم بودنمان در لحظه ای مقابل چشمانم مجسم شد، چه میشد کرد؟ غرق شده بودم در فکرهای خودم صدای حاج علی که خودش هم خیلی زود پر کشید، مرا به خود آورد.
- برویم، برویم جلو، خدا رحمتش کند، برویم.
راه افتادم، باید به عملیاتی که سیدطاهر به خاطر آن شهید شده بود می رسیدم. اما بغضی فروخورده در دلم لانه کرد.
نوشته مرضیه نظرلو
#کانال_ضدصهیونیستی_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
🍂 🍂
🍂🍂
🔻 #گمشده_هور 3⃣
❣ سردار حاج علی هاشمی
✍ دو روز بعد از آن خبر آوردند مجید سیلاوی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسیده. مجيد قبل از اینکه معاونم باشد، همدل و همراهم بود. دیگر تاب نیاوردم، گفتم:
می خواهم مجید را ببینم». جسد مجيد را به سپاه حمیدیه آوردند. گرد و خاک چهره اش را پوشانده بود اما از زیبایی اش نکاسته بود. خم شدم، گرد و غبار را با دستهایم کنار زدم و چهره اش را بوسیدم، به چشم های بسته اش خیره شدم و گفتم: «مجید تو هم رفتی؟ تو هم مرا تنها گذاشتی؟» دلم را به دریا زدم و اشک ریختم. هر چند که بچه های دور و برم بسیار متأثر شدند.
بعد از این عملیات و راندن دشمن از رودخانه ی کرخه به آن طرف اطلاعیه ای صادر کردیم و در آن نوشتیم: «کرخه کور با خون مطهر شهدا .. برای همیشه تاریخ به کرخه نور تبدیل شد». در مصاحبه ای که در همان روز انجام شد هم این نکته را بازگو کردم. بعد از آن دیگر همه آن منطقه را به نام کرخه ی نور می شناختند.
وضع جبهه که کمی آرامتر شد به منزل سیدطاهر رفتم.
باید به مادر و پدرش دلداری میدادم. از نوجوانی با هم بودیم. برایم سخت بود که در چشمان مادرش نگاه کنم. با همه ی شرمندگی راه افتادم سمت خانه اشان. در بين عرب رسم است، بچه محل عین بچه ی خود آدم می ماند. داخل که شدم مادر طاهر منتظرم بود، بغلم کرد و بلند بلند گریه کرد. من هم گریه می کردم و دست پدر طاهر را می بوسیدم. همه ی اهل خانه گریه میکردند. به مادرش گفتم که چند روز مانده به عملیات به سید گفتم به خانه سری بزند اما گفت: می ترسم، برم و با گریه های مادرم سست بشم»
تا آخر شب آنجا ماندم. بعد از آن هربار که مادر طاهر دلتنگی میکرد پیغام می فرستاد که به دیدنش بروم. می رفتم و جفتش می نشستم و با هم از سیدطاهر حرف می زدیم و گریه می کردیم. بعد از شهادت طاهر، برادرش سید صباح آمد که جای خالی او را برایمان پر کند. هم رانندگی میکرد و هم در تدارکات و لجستیک سپاه حمیدیه کمک حالمان بود.
آن موقع یک نفربر PMP دستم بود که مخابرات هم داخلش بود. بچه های پیک اطلاعات هم وقتی میرفتیم تا به خط سر بزنیم و وضعیت را از نزدیک ببینیم همیشه پشت سر ما حرکت می کردند.
همراه باشید
با کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
@mostagansahadat
🍂 🍂
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
حضور سردار شهید حاج فرشاد حسونی زاده در جبهه سوریه. شادی روحش صلوات کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شه
💢فرمانده تیپ مالک اشتر سوریه بود و حدود ششصد نیروی سوری را تحت فرمان داشت. اخلاق خوبش باعث شده بود ۶۵ نفر از نیروهایش که #اهل_تسنن بودند #شیعه شوند.
نمازش را سر وقت میخواند، حتی اگر در خیابان هم بود یک جایی پیدا میکرد و نمازش را همان اول وقت میخواند. بسیار زیاد #قرآن قرائت میکرد. خیلی سر به فرمان ولایت داشت، هر وقت از #سوریه میرسید سریع به زیارت مرقد حضرت امام خمینی میرفت تا به قول خودش تجدید عهد کند. به ما میگفت پشت سر مقام معظم رهبری قدم بردارید و حتی یک قدم جلوتر از ایشان حرکت نکنید. خیلی با گذشت بود، ما را هم به گذشت سفارش میکرد.
قبل از شهادتش به من گفت بین ۱۵ تا ۱۸ میلیون پول دست دیگران دارد که همه را قرض داده. سفارش کرد اگر بعد از شهادتش پول ها را آوردند و دادند که هیچ، ولی اگر نیاوردند حلال است و پیگیر پولها نشویم. من هم گفتم چشم . . .
📸شهید مدافع حرم
#فرشاد_حسونی_زاده
#اهواز
🗓شهادت ۲۰مهرماه ۱۳۹۴
📿شادی روحشان صلوات
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
هر که شد گمنام تر ،
زهرا خریدارش شود
بر درِ این خانه از
نام و نشان باید گذشت! ♥️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نماهنگ سرگذشت
با نوای
حاج صادق آهنگران
┄┅══✼🌸✼══┅┄
#کلیپ
#نماهنگ
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
🔰کنار مزار حاج منصور نشسته بودم. جوانی آمد. سنگ حاجی را تمیز شست. بعد دو زانو کنارش نشست و شروع به خواندن زیارت عاشورا کرد. گفتم: حاجی را می شناسی؟
گفت بیماری رماتیسم داشتم، درمان ها نتیجه نداده و فقط با مُسکن دردم را کنترل می کردند. یک روز نا امید به گلزار شهدا آمد. چشمم به تصویر این شهید افتاد، من را گرفت. همین جا نشستم. تا سه روز همین جا بودم و می خوابیدم. شب سوم، خواب حاج منصور را دیدم. گفت: جوان پاشو برو خونه ات، شما به حق پنج تن شفا پیدا کردی!
از خواب بیدار شدم، دیگر از درد خبری نبود. آزمایش دادم، دیگر اثری از بیماری ام نبود.
حالا هر روز می آیم، به حاج منصور سلامی می کنم و می روم!
#شهید حاج منصور خادم صادق
#شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
ازش پرسیـدن
چرا همیشه دست به سینه ای؟
گفت : نوکر امام حسین علیه السلام
باید همیشه دست به سینه باشه...
●برادرش میگفت:
از یک ماه 20 روز، روزه بود...🌱
#شهیدعباسآسیمه🕊🌹
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
شهید مهدی دریکوند
فرزند : مهرعلی
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۲۰
محل شهادت : جنگل امعقر
محل خاکسپاری : خرم آباد
بیست و دوم فروردین ۱۳۱۵، در روستای بدرآباد از توابع شهرستان خرمآباد به دنیا آمد. تا سوم ابتدایی درس خواند. کشاورز و جهادگر بود. سال ۱۳۳۹ ازدواج کرد و صاحب سه پسر و سه دختر شد. در جبهه حضور یافت. بیستم بهمن ۱۳۶۱، در جنگل امقر بر اثر اصابت ترکش به سینه، شهید شد. مزار او در شهرستان زادگاهش واقع است.
شادی روحش صلوات
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
🍂🍂 🔻 #گمشده_هور 3⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی ✍ دو روز بعد از آن خبر آوردند مجید سیلاوی بر اثر اصابت
🍂🍂
🔻 #گمشده_هور 4⃣
❣ سردار حاج علی هاشمی
✍ هر وقت فرصتی پیش می آمد، برای اینکه دلم باز شود و کمی سبک شوم، سر قبر بچه ها در بهشت آباد اهواز می رفتم. بچه هایی که تا دیروز با هم بودیم و امروز اینقدر از هم فاصله گرفته بودیم. آنها، آن بالا بالاها بودند و ما هنوز اسیر خاک. مسئولیت، خیلی وقت ها نمی گذاشت احساسات درونی ام را بروز دهم. اما وقتی بهشت آباد می رفتم، انگار راحت، خود خودم می شدم. همین که عزم میکردم سر قبر سيدطاهر بروم، ناخودآگاه خنده ام می گرفت. این پسر شوخ طبع و بشاش، اینجا هم دست بردار نبود. وقتی سر خاکش می رسید می خندیدم و فاتحه می خواندم و کلی ذکر خاطرات می کردیم. بعد از آن راه می افتادم سمت قبر مجيد، نگاهم که به عکس قاب زده اش می افتاد قلبم می گرفت و چهره ام در هم می رفت، می نشستم کنار سنگ مزارش، آرام و غمگین با مجید حرف می زدم، عادت کرده بودم که بگویم چطوری آقا مجيد؟ از علی هاشمی راضی هستی یا نه؟ ما جای تو را خالی نمی گذاریم..........
جنگ است و هر روز اتفاق تازه ای می افتد. باید کم کم به ناخوشی های جنگ و فراقهای اجباری اش خو کنیم. اما سخت است و شیرینی پیروزی ها هم گاهی اوقات نمی تواند جای خالی عزیزانت را برایت پر کند.
بعد از آزادسازی هویزه نیروی زیادی به جبهه اعزام شد. با هادی ایستاده بودیم و نگاهشان می کردیم. هادی از این جمعیت عظیم به وجد آمده بود. گفت: «علی، با این همه نیرو، ما اگه بخوایم همه عراق رو هم می تونیم بگیریم. تمام زمین از سرباز و بسیجی پر شده).
گفتم: «نه، این طور هم نیست. بیشتر اینها سیاهی لشكرند، سازماندهی و آموزش این نیروها خودش کلی وقت می برد، نگاه كن!»
خواستم خودش بفهمد که این همه نیرو دارند در زمینی حرکت میکنند که پر از مین است ولی نمی دانند. نزدیک دوازده ساعت آنجا تردد داشتند، اما خدا خواست و هیچ کس کوچکترین خراش هم بر نداشت. از این مسائل زیاد پیش می آید و ما همیشه قدرتی مافوق قدرت بشر را می بینیم که یاریمان می کند.
عراقی ها آنقدر امکانات داشتند که حتی مکان سپاه حمیدیه را شناسایی کردند و چند بار با موشک هدف قرار دادند که به لطف خدا به مرکز سپاه آسیب جدی نرسید.
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
🍂 🍂
🍂🍂
🔻 #گمشده_هور 5⃣
❣ سردار حاج علی هاشمی
✍
در یکی از بعدازظهرها که در مرکز سپاه جمع بودیم به ما خبر دادند که فرانسه ۵ نفر از نیروهایش را به عراق داده است. همه کنجکاو بودیم نیروهای فرانسوی و هواپیمایشان را ببینیم و از نقش و هدفشان از حضور در ارتش عراق سر در بیاوریم. ساعت 4 بعدازظهر بود که موجی از خبر داخل سپاه حمیدیه پیچید که یک میراژ فرانسوی سقوط کرده و یک ژنرال خلبان فرانسوی دستگیر شده است، فرصت خوبی پیش آمده بود و همان چیزی بود که می خواستیم، اسیر درست درمانی هم به داممان افتاده بود. نیم ساعت که گذشت دیدیم سیلی از جمعیت به سمت محل سپاه می آید و یک نفر را وسط انداخته اند و بقیه با هر چه دستشان می رسد از دمپایی گرفته تا چوب و چیزهای دیگر به سر و روی او می زنند. جلوتر که آمد دیدیم خارجی است. یک کاپشن بادی تنش است و موهای سرش هم مقداری رفته. نزدیک به چهل سال دارد و از ترس رنگش سفید سفید شده بود. وقتی به سپاه رسید و ما را ديد فکر کرد نجات پیدا کرده و کمی حال و روزش بهتر شد. مردم را عقب زدیم و آوردیمش داخل ساختمان سپاه. یک لیوان آب دستش دادیم. حالش که کمی جا آمد، شروع کرد به حرف زدن، دائم می گفت:
I'm journalist . I ' m journalist
فهمیدیم که روزنامه نگار است و اشتباه شده، مردم تصور کرده بودند میگوید ژنرال هستم و می خواستند حسابی حالش را جا بیاورند. همان جا نگهش داشتیم، تا اینکه بعد از یک ساعت یک رابط از ارشاد با عصبانیت آمد و گفت: «حسابی آبرویمان رفته. ایشان آمده خبر تهیه کند و هیچ ربطی به هواپیمایی که سقوط کرده
ندارد.
آرامش کردیم و دست خبرنگار را که معلوم نبود می رود و چه خبری برایمان می سازد، با احترام و ادب گذاشتیم توی دستش و راهیشان کردیم.
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
🍂 🍂
🍂🍂
🔻 #گمشده_هور 6⃣
❣ سردار حاج علی هاشمی
✍ دی ماه سال 1360 بود که دستور تشکیل یگان های سپاه صادر شد. به دنبال این فرمان تیپ های امام حسين، نجف، بیت المقدس... تشكيل شد. سپاه حمیدیه نیز باید به تیپ تبدیل می شد. دنبال نام خاصی بودم. قرآن را باز کردم. سوره نور آمد. نام تیپ، ۲۷ نور شد و محل استقرار آن منطقه ی طراح، سید جابر و کرخه تعيين گرديد.
حاج آقایی داشتیم به نام شیخ محمود شوشتری که از بچه های حصیر آباد و پیشنماز و روحانی سپاه بود. یک روز احساس کردم شاید لازم باشد کتابی در مورد ریا بخوانم، رفتم پیش شیخ و گفتم: «یک کتاب راجع به ریا دارید به من بدید؟»
حاج آقا گفت: «برای چی میخوای، علی؟» گفتم: «میترسم، من رو ریا گرفته باشه»
شیخ محمود دیگر چیزی نپرسید و یک کتاب از بین کتاب ها برداشت و دستم داد. وقت هایی که سرم خلوت تر می شد آن را می خواندم. وقتی هم که طرح عملیات ام الحسنین را نوشتم تا به صورت عملیات ایذایی چند روز قبل از عملیات بزرگ فتح المبين در منطقه ی کرخه نور انجام شود، دوباره سراغ حاج آقا رفتم و گفتم: «دوست دارم این عملیات را به نام حضرت فاطمه نامگذاری کنم. آن حضرت چه صفات و القابی داشت؟
- حضرت فاطمه القاب زیادی دارند بتول، صدیقه، مرضيه
- دیگه چی؟
- راضيه، زکیه، ام الحسنین.
وقتی گفت، ام الحسنین خیلی به دلم نشست. گفتم: «این خیلی جالبه، ام الحسنین، اسم عملیات باشه که هم اسم بی بی فاطمه ی زهراست و هم نام امام حسن و امام حسين. رمز عملیات هم یا فاطمه ی زهرا باشه».
به خانوم فاطمه ی زهرا ارادت خاصی داشتیم، الآن هم دارم. به آقا" رشید و رحیم صفوی هم توصیه کردم که رمز عملیات فتح المبين را یا زهرا" بگذارند. آنها هم قبول کردند.
ادامه دارد.....
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
🍂 🍂
🍂 کوچک بود ؛ هر چقدر گشتند
لباس بسیجی به اندازه او پیدا نمیشد.
می ترسید نگذارند به جبهه برود و بَرش گردانند
ساکش را زیر و رو کرد...
کمی بزرگتر به نظر میرسید!!
تمام لباس هایش را ،
زیر لباسِ بسیجی پوشیده بود...
📸 تهران سال ۱۳۶۲
اعزام نیرو به مناطق عملیاتی
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کانال_مشتاقان_شهادت
@mostagansahadat
🍂