فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 یادش بخیر
دوستان شهیدمان
نماهنگی به یاد شهدای دفاع مقدس
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
❣دست نوشته شهید محسن حججی در روز عرفه: خدایا معرفتم ده تا حسینی شوم و حسینی قربانی ات... خدایا شهیدم کن
🔹چند سالی است که روز عرفه، این دستنوشته محسن حججی در روز عرفه سال۹۴ دائم جلوی چشمم رژه میرود. نکته اش اینجاست که امثال ما معمولا وقتی دعا میکنیم دنبال حاجات شخصی و دنیوی خودمان هستیم اما امثال محسن حججی، دعا کردن شان هم فرق میکرد که شهادت شان آنطور یک مملکت را تکان داد.
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
« قربان »
عید ابراهیم است و ابراهیمی شدن
دل از بند تعلقات بریدن و
به دوست ملحق شدن ...
#اعزام_به_جبهه
#دفاع_مقدس
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
🔹 حضرت آیتالله خامنهای: اگر به حکمت مندرج در عید قربان توجه شود، خیلی از راهها برای ما باز میشود. بالاتر از ایثار جان، در مواردی ایثار عزیزان است.
🔹حضرت ابراهیم علیهالسلام در راه پروردگار، به دست خود عزیزی را قربان میکرد؛ آن هم فرزند جوانی که خدای متعال بعد از عمری انتظار به او داده بود. ۱۳۸۹/۰۸/۲۶
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
🌹؛🌴🌹 🌴؛🌹 🌹 جنایت در خرمشهر / ۱۰ از زبان افسران حاضر در خرمشهر
🌹؛🌴🌹
🌴؛🌹
🌹 جنایت در خرمشهر / ۱۱
از زبان افسران حاضر در خرمشهر
┄═❁๑❁═┄
🔸خرمشهر دریایی از خون
سروان سعدی فرحان الکرخی
احمد رسول الفرطوسی در آن روز گرم به کارهای عجیب و غریب خود ادامه می داد و هیچ توجهی به عکس العمل ها نداشت. یکبار وقتی من از او سؤال کردم چه میکنی؟ این خانه ها مسکونی است. جواب داد جناب سروان، فرمانده لشکر به من دستور داده است و من نمی توانم دستور دیگری اجرا کنم.
گفتم: نادان من مسؤول این منطقه هستم.
گفت: جناب سروان اگر از ترس زندان نبود، جوابت را میدادم و با تو غیر مؤدبانه سخن میگفتم.
نزد فرمانده لشکر رفتم و جزئیات را برایش بازگو کردم.
بلدوزر را خاموش و در گوشه ای آن را متوقف کرد و با یکی از خودروها عازم قرارگاه لشکر شد. نیم ساعت بعد مکالمه زیر با من انجام شد
- سروان سعدی
- بله، سرورم
- چرا با دستورات نظامی مخالفت میکنی؟
- جناب فرمانده! او طوری رفتار میکند که گویی فرمانده همه است.
- بله او مختار است، بگذار هر طور میخواهد رفتار کند.
راننده بلدوزر در حالی که احساس قدرت و حمایت بیشتری میکرد بازگشت و شعار میداد "ارتش صدام حسین بر دشمنان می تازد، در سرزمین ما خائنان جایی ندارند" و به سراغ ساختمانها رفت. فریاد خانواده ها بلند بود. من از پنجره میدیدم که چگونه عده ای فرار میکنند. در همین حال نگاهش به خانم زیبایی افتاد. نزدیک او شد و گفت: به خانه شما کاری ندارم اما به یک شرط!
آن خانم گفت من یک دختر مسلمانم و هنوز ازدواج نکرده ام راننده در جواب گفت مهم نیست من خودم با تو ازدواج خواهم کرد. آن رذل با احساس قدرتی که میکرد مصمم بود که به خواسته های نفسانی ناپاک خود برسد؛ اما خداوند چنین نمی خواست و ناگهان معلوم نشد چه گونه و چه کسی از پشت با کارد ضربه ای بر او وارد کرد و او را کشت و آن زن معصوم بعد از این اقدام توانست با پاکدامنی خود را از آن ورطه نجات دهد و به دفتر من آورده شود.
وقتی او را نزد من آوردند به من گفت، او می خواست دامن مرا آلوده کند. آخر مگر شما مسلمان نیستید؟ به او گفتم: حزب این گونه اقدامات را محکوم میکند و تو آزاد خواهی شد!. ( که خودم هم باور نمیکردم.) در همان روز خانم جوان دیگری را که الهام نام داشت به قرارگاه لشکر آوردند. فرمانده لشکر سرتیپ صلاح العلي او را دید. دستور داد او را به حضورش ببرند. از او پرسید: اینجا چه می کنی؟ گفت، خانم گفت: می خواستند به من تجاوز کنند. اما من مقاومت کردم. به همين خاطره مرا به اینجا آورده اند.
فرمانده با صدای بلند خندید، در آن هنگام کاملاً مست بود. به سوی آن خانم آمد و گفت:"شما زیبا هستید" او قصد تعدی به این خانم را داشت، اما به فرمانده اطلاع دادند که نزدیکان این خانم پشت در قرارگاه جمع شده اند. فرمانده گفت: لعنت بر آنها! و آن خانم را رها کرد. آن خانم سراسیمه از قرارگاه خارج شد و خود را به دامن پدرش انداخت و گفت: پدر! آنها می خواستند به ناموس تو تجاوز کنند. چشمان پدر از حدقه بيرون آمد و با صدای بلند به فرمانده ناسزا گفت. در این هنگام افراد محافظ او را دستگیر کردند و دست بسته تحویل استخبارات لشكر دادند، اما خانم الهام به خانه اش بازگشت. در حالی که مغرورانه خاطر جمع شده بود که مقاومتش در قبال دشمنان موفقیت آمیز بوده است. واقعیت امر هم این گونه بود؛ مبارزه و مقاومت او، دشمنانش را تحت تأثير قرار داد و آنها را وادار کرد که از وی دست بکشند.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#جنایت_در_خرمشهر
#خاطرات_اسرای_عراقی
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🌹؛🌴🌹
🌴؛🌹
🌹 جنایت در خرمشهر / ۱۲
از زبان افسران حاضر در خرمشهر
┄═❁๑❁═┄
🔸خرمشهر دریایی از خون
سروان سعدی فرحان الکرخی
در تاریخ ۱۹۸۰/۱۰/۱ و طی حضور ما در خرمشهر از جانب فرماندهی نامه ای محرمانه به ما ابلاغ شدا هر یک از اهالی خرمشهر که مورد سوء ظن هستند دستگیر و اعدام شوند. بالطبع تعدادی از خانواده ها در خرمشهر نسبت به رهبری ما به دروغ اظهار وفاداری میکردند و برخی از آنها اعمالشان با آنچه در دل و قلبشان میگذشت متفاوت بود. یک روز شخصی به نام ابراهیم سلمان الاسدی را آوردند. او عرب بود و علیه نیروهای ما اعلامیه پخش میکرد و بر روی دیوارها شعار مینوشت. سرهنگ دوم عزیز ثامر العلی مدیر استخبارات سپاه سوم با ضرب وشتم از این مرد بازجویی کرد. او آب دهان به صورت این مرد انداخت و با چوب به وی حمله کرد و گفت چرا واقعیت را نمیگویی؟ چرا اعتراف نمی کنی؟
ابراهیم الاسدی در جواب گفت: جناب سرهنگ من شعاری ننوشتم اینها همه اش دروغ است.
سرهنگ مجدداً با لگد و چوب به وی حمله ور شد و گفت: احمق به ما دروغ میگویی؟ دو تن از همشهریهایت به نام علی و خزعلی نسبت به کارهای خود اعتراف کرده اند. آنها می گویند، تو به نفع [امام ] خمینی و انقلاب ایران تبلیغ میکنی. آیا این حرفها حقیقت ندارد؟ ابراهيم الاسدی در جواب گفت اگر من درباره انقلاب حرفی زده باشم این بدان معناست که شعارها را من نوشته ام؟ علاقه من به انقلاب گویای این نیست که من شعارها را نوشته باشم و آنها به من تهمت زده اند. سرهنگ گفت میخواهی درباره فلسفه عشق و علاقه به انقلاب به
ما درس بدهی؟
الاسدی پاسخ داد پناه بر خدا! جناب سرهنگ اما من هم در این کشور یک شهروند هستم مانند سایر شهروندان در کشورهای دیگر؛ شما رییس جمهورتان را دوست دارید ما هم رهبر و رئیس جمهورمان را. سرهنگ در جواب گفت: خفه شو بزدل، خفه شو احمق! تو خوزستانی هستی و عرب و حضرت رئیس جمهور رهبر، صدام حسین رئیس و رهبر شما و رهبر ماست. ما اینجا به خاطر آزاد ساختن شما آمده ایم؛ به خاطر هدایت شما به سوی آزادی و کمال انسانی؛ آیا سالهای متمادی که بنده و برده شاه بودید برایتان کافی نیست. آیا آن همه ظلم و محرومیت برای شما بس نبود که حالا همچنان می خواهید تحت سلطه این انقلاب خوار و ذلیل باقی بمانید؟ ما خواستار استقلال شما هستیم. ما خواهان عزت و سربلندی شماییم.
ابراهيم الاسدی گفت: جناب سرهنگ آیا در اینجا تنها یک شهروند زندگی میکند، آیا مردم این شهر برای شما نامه فرستادند و شما را دعوت کردند که بیایید؟
سرهنگ جواب داد: بله نامههایی به ما نوشته شد، هر چند که ما نیازی به نوشتن نامه نداشتیم تا اقدام کنیم. اهداف ما، اهدافی انسانی و جهانی است. ما آمده ایم تا شما را آزاد کنیم. ما قصدمان اشغالگری نیست. سرهنگ عزیز ثامر مرتب عبارتهای غیر مؤدبانه ای بر زبان می آورد که به هیچ وجه در شأن یک گفت و گو و مکالمه نبود و به همین خاطر، من آنها را حذف کردم. سرانجام ابراهیم الاسدی همراه با تعداد دیگری که علیه نیروهای ما شعار نویسی کرده بودند اعدام شد. او یک انسان نمونه انقلابی بود. در آخرین لحظات عمر نیز شعار داد؛ زنده باد انقلاب و امام خمینی (ره).سرهنگ عزیز ثامر با اعدام این شخص خود را از تنگنایی که حتی فرماندهی و رهبری هم گرفتارش شده بودند نجات داد؛ زیرا این رزمنده انقلابی دلایل محکم و قانع کننده ای را مطرح میکرد در حالی که سرهنگ عزیز ثامر هیچ جوابی برای آنها نداشت. افسران گفت و گوی آنها را دنبال میکردند؛ تا جایی که بین سربازان شایع شد که رهبری ما را بدجوری گرفتار کرده است.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#جنایت_در_خرمشهر
#خاطرات_اسرای_عراقی
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🌹؛🌴🌹
🌴؛🌹
🌹 جنایت در خرمشهر / ۱۳
از زبان افسران حاضر در خرمشهر
┄═❁๑❁═┄
🔸خرمشهر دریایی از خون
سروان سعدی فرحان الکرخی
هنگامی که رهبری (بعث) احساس کرد که اهالی خرمشهر در میان ما ایجاد خطر می کنند، دستورات محرمانه ای به فرمانده لشکرها و تیپها صادر کرد و اعلام کرد از طریق ترورهای محرمانه این گونه افراد را از میان بردارند. از این رو هر شب سرهنگ دوم ستاد عزیز العلی با تعدادی سرباز برای دستگیری هر فرد خرمشهری مشکوک عازم میشد. آنگاه این شخص یا اشخاصی دیگر به دور از چشم اهالی شهر اعدام می شدند. هر شب چنین صحنه ای به طور محرمانه تکرار میگردید تا جایی که شهر دچار بهت گردید و تعدادی از اهالی برای نجات از این وضعیت به سوی واحدهای ایرانی فرار کردند یا داخل به ایران بازگشتند. به خاطر دارم در یکی از شبها که سرهنگ عزیز العلی مست بود، به او گفته شد جناب سرهنگ آیا امشب هم برای شکار می رویم؟ جواب داد امشب دنبال شکار ویژه ای هستم
منظور او از شکار مخصوص تجاوز به ناموس مردم در خرمشهر بود. او گفت: درست است که من امشب در پی ترور کسی نیستم؛ اما از شما میخواهم که کارتان را درباره اسامی باقی مانده دنبال کنید. شیوه کار آنها به این ترتیب بود که ابتدا از طرف خبرچین ها فهرستی از اسامی افراد مشکوک تهیه میشد؛ سپس شبانه به سراغشان می رفتند و بدون اطلاع خانواده هایشان دستگیرشان می کردند.
در این زمینه تعدادی از شهروندان خرمشهری همکاری داشتند و در قبال خلاص شدن از افراد مشکوک مبالغ هنگفتی به آنها داده می شد. اما هنگامی که همه افراد مشکوک تصفیه شدند، نوبت به ترور کسانی رسید که با ما همکاری میکردند
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
پیگیر باشید
#جنایت_در_خرمشهر
#خاطرات_اسرای_عراقی
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
در آن زمین مقدّس زدند حلقه عشق
به اشک و ناله و افغان و شور و شوق و دعا
روند جانب مسلخ کنند قربانی
نه گوسفند، بگو گرگ نفس و دیوِ هوا
¤ عیدتان مبارک، روزتان ابراهیمی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#عید_قربان
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
خدایا یاریم کن در تمام عُمر
نفسم را قربانی رضایت تو کنم
لَبَّیكَ الّلهُمَّ لَبَّیكَ،
لَبَّیكَ لاشَریكَ لَكَ لَبَّیكَ ...
#عید_قربان_مبارک
#شهید_حاججعفر_شیرسوار
#حج_سال۱۳۶۳
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🛩 هواپیمای جت دو موتوره فالکن نیروی هوایی سپاه که در ایام عرفه سال ۱۳۸۴ در نزدیکی فرودگاه ارومیه سقوط می کند و هر یازده سرنشین هواپیما از جمله سرتیپ پاسدار احمد کاظمی، فرمانده نیروی زمینی سپاه به شهادت می رسند
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🛩 حادثه سقوط هواپیما:
🛬 هواپیمای جت دو موتوره فالکن نیروی هوایی سپاه با خلبانی سرتیپ پاسدار کروندی که خود هم فرمانده پایگاه هوایی قدر تهران و هم استاد خلبان با بیش از دو هزار ساعت پرواز بود از تهران به مقصد ارومیه عازم می شود و در نزدیکی فرودگاه ارومیه موقع باز کردن چرخ های هواپیما به برج اطلاع می دهد چرخ های هواپیما باز نمی شود و از فرودگاه برای بازگشت به تهران اجازه می گیرد. هواپیما فاصله زیادی از باند فرودگاه نگرفته بوده که خلبان به برج اطلاع می دهد که هر دو موتور هواپیما از کار افتاده است و بعد از آن صدای خلبان قطع شده و هواپیما سقوط می کند و هر یازده سرنشین هواپیما به شهادت می رسند.
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
حج نرفتهها
به دیدار خدا رفتند..!
هر دو قرار بود در سال ۱۳۶۶
به حج بیتالله الحرام مشرف بشوند
اما هر دو از آن حج صرفنظر کردند
و در همان روزِ عیدِ قربانی که قرار بود
در کنار خانه خدا حاضر باشند
شهد شیرین شهادت را نوشیدند
و به خود خدا رسیدند ...
#شهدای_عید_قربان
#سرلشکر_عباس_بابایی
#حاجمحسن_دینشعاری
#روحشان_شاد_باصلوات
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
❣سال 1366 مصادف با روز #عید قربان همراه یکی از خلبانان نیروی هوایی (سرهنگ نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه کار اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای آموزشی اف-۵ از پایگاه هوایی تبریز به پرواز درآمد و وارد آسمان عراق شد.
وی پس از انجام دادن مأموریت، به هنگام بازگشت، در آسمان خطوط مرزی، هدف گلولههای تیربار ضد هوایی قرار گرفت و از ناحیه سر مجروح شد و بلافاصله به #شهادت رسید.
یادو خاطره این دلاور مرد بزرگ گرامیباد
شهید#عباس_بابایی🕊🌹
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
❣وقت نماز ظهر بود
با خود گفتم، کاش در اینجا نبودم و میتوانستم #نماز را اول وقت بخوانم.
انتظارم برای آمدن ژنرال طولانی شد. گفتم که هیچ کار مهمی بالاتر از نماز نیست، همین جا نماز را میخوانم. انشاالله تا نمازم تمام شود، او نخواهد آمد. به گوشهای از اتاق رفتم و روزنامهای را که همراه داشتم به زمین انداختم و مشغول نماز خواندن شدم.
در حال خواندن نماز بودم که متوجه شدم ژنرال وارد اتاق شده است. با خود گفتم چه کنم؟ نماز را ادامه بدهم یا بشکنم؟ بالاخره گفتم، نمازم را ادامه میدهم، هرچه خدا بخواهد همان خواهد شد. نماز را تمام کردم و در حالی که بر روی صندلی مینشستم از ژنرال معذرتخواهی کردم.» او با این رفتار ژنرال آمریکایی را به شدت تحت تاثیر قرار می دهد.
یاد شهید خلبان #عباس_بابایی
شهادت #عید_قربان
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 آقا بیا !
شهیدان ثابت کردند
اینجا کوفه نیست ...
شهید مهدی رهبر رضا خانلو
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
چه زیباست
خاطرات مردانی
که پروای نام ندارند
و در کهف گمنامی خویش
مأوا گرفته اند ...
#مردان_بی_ادعا
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
❣عباس چندین بار مجروح شد. در خیبر مچ دستش به شدت مجروح شد، در عملیات دیگر ترکشی به سینه اش کنار قلبش نشست. اما هر بار بدون از دست دادن زمان به منطقه بر می گشت. در فاو شیمیایی شد و در بیمارستان بستری. تا به خودش آمده و به هوش آمده بود، با لباس بیمارستان فرار کرد و به عملیات برگشت. آنجا چند خبر نگار گیرش انداختند، اما زیر بار مصاحبه نرفت و از دست آنها هم فرار کرد تا در عملیات باشد...
🔰هر وقت از عباس می پرسیدم در جبهه چه کار می کنی، می خندید و می گفت:«هیچی یک تفنگ خالی می دهند دستم، تا عراقی ها به سمتم آمدند از ترس آن را به آنها تحویل می دهم!»
بعد از مفقود شدن عباس فهمیدم، عباس فرمانده گردان بوده و یلی از یلان جنگ!
آخرین باری که تماس گرفته بود، گفتم: «عباس، پسر عمویم مفقود شده، اگر می توانی خبری از او برای ما بیاور!»
عباس با خوشحالی گفت: « به! چه خوب است که مفقود شده!»
همان شب خودش برای عملیات رفت و مفقود شد!
🌱🌷🌱🌷
#شهید عباسعلی میرزایی دولت آبادی
سمت: معاون گردان زرهی، لشکر 19 فجر
#ایام_شهادت
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
ایستادن پای امام زمان خویش
شهیدان مدافع حرم
#علی_امرایی
#محمد_حمیدی
#حسن_غفاری
#شاهرخ_دایی_پور
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂 "یاعلی" گفتیم و
راه عشق را پیمودهایم
در پناه بیرق آل علی آسودهایم ...
#نحن_ابناء_الحیدر
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂 میگفت به ما عقل ،
که از عشق حذر کن!
امّا دل دیوانه مرا گفت:
خطر کن ...
یکی از تصاویر جنگ که ممکن است بارها دیده باشیم مربوط به عملیات خیبر است.
قهرمانِ داستان این عکس محمدکریم کیانی فلاورجانی در سال ۶۱ فقط ۱۸ سال داشت که برای دفاع از میهن به جبهه رفت. او در عملیات خیبر در منطقه پاسگاه زید بر روی مین رفت و پای چپش را از دست داد.
خستگی و تحمل درد را میتوان از چهره
او فهمید. رزمندهای که ساعتها سینهخیز حرکت کرده تا خود را به خاک وطن برساند.
برای وطن، اینگونه باشیم.
اسفند ماه سال ۱۳۶۲
عکاس : علیرضا جلیلیفر
¤ روزگارتان شهدایی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#عملیات_خیبر
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
آسودہ خوابیدن ما
مرهون سر روی بالشِ خاک
نهادن آنهاست نه؟
#مردان_بی_ادعا
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 لحظه شهادت
لحظهایست که در دامان
امام حسین علیه السلام
قرار میگیری و عاقبتت
بخیر میشود.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🌷🕊🍃
بعد از رفتنتان ،
جنگ برای شما تمام شد...!
اما...ما...
همچنان داریم می جنگیم..
خسته نیستیم ،
ولی #یادی #دعایی #نگاهی
برای قوت قلبمان کافی است ...
دراین روزها
جبهه نفاق وجبهه ولایت کاملا اشکاراست
نکند دراین جبهه بازنده باشیم
#انتخاب_اصلح
#صبح_عاقبتتون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🔰آن بار که به مرخصی آمده بود با همیشه فرق داشت. قبل از رفتن، یک عکس از وسایلش در آورد و گفت: این را برای بعد از خودم، برای شما گرفتم...
عکس که شد مرهم روزهای نبودش.
🔰دشمن با تمام توان به جزیره مجنون حمله کرده بود تا آن را پس بگیرد.بچه های لشکر ۱۹ فجر، مردانه مقابل دشمن ایستاده بودند.
عبدالرضا فرمانده گردان امام موسی کاظم لشکر بود. جلوتر از همه نیروهایش تمام قامت وسط جاده ایستاده بود و با آر پی جی مانع پیشروی عراقی ها می شد. ناگهان در حین شلیک، گلوله آر پی جی به تنش نشست و مانند اربابش حسین، سر از بدنش جدا شد...
#شهید عبدالرضا رنجبر
شهادت: 1367/4/4- جزیره مجنون
#شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 آمادگی برای عملیات
روزهای قبل از عملیات، حال و هوایی ناگفتهای داشت. امید شرکت در حملهای دیگر و فتحی عنقریب، دلها را گرم میکرد و انرژی را دوچندان.
یکی از راست می رفت و یکی از چپ. شور و شوقی که هیچگاه و هیچجایی دیگر تجربه نشد.
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#عملیات_بیت_المقدس
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🔻 هدیه عجیب صدام
سیفالله صفایی
┄═❁๑❁═┄
حدود ۷۰ روز میگذشت که ما در آسایشگاههای بعثیها زندانی بودیم. یک روز مسئول اسارتگاه آمد و گفت: «از طرف صدام، رئیسجمهور عراق برایتان هدیه فرستاده شده است که فردا به شما میدهیم.»
بسیار کنجکاو بودیم بدانیم هدیه صدام چیست. یکی میگفت که لباس میدهند، دیگری میگفت که شاید کارت آزادی است و خلاصه هر کس نظری میداد تا اینکه چیزی را تحویل گرفتیم که هیچکدام حدس نمیزدیم.
فردای آن روز مسئول اردوگاه با تشریفات رسمی به همراه چند نگهبان عراقی که یکی از آنها کارتنی کوچک در دست داشت، وارد آسایشگاه شد و پس از مدتی سخنرانی در خصوص شخصیت صدام و اینکه تا چه حد به فکر اسرای ایرانی است، گفت: «به گفته رئیسجمهور صدام، شما مهمان ما هستید» و خلاصه از این قبیل مهملات سر هم کرد و سرانجام یکی از برادران آزاده را صدا زد تا محتویات آن کارتن را که هدیه رئیسجمهور عراق بود، بین برادران توزیع کند.
زیر نگاه متعجب ما قاشقهای رویی و سیاه و ناصافی را از کارتن خارج کردند و بین ما توزیع شد. یکی از عراقیها گفت: «آیا شماها در ایران چنین چیزهایی داشتهاید؟ غذایی را که ما به شما میدهیم با این قاشق اینطور بخورید» و بعد طرز دست گرفتن قاشق را هم به ما توضیح داد! آنها آن قدر بدبخت و ناآگاه بودند که نمیدانستند ما در ایران از چه نعمتهایی برخوردار بودیم.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_آزادگان
#طنز_اسارت
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂