#خاطره_دیدار_رهبری
#قسمت_پنجم
یار ما آمد، دگر دلها خوش است...
اتاق ملاقات شاید کمی بزرگتر از ۱۲ متر بود.
حضرت آقا به میان جمعیت آمدند. حالا با دیدنشان هم آرام شده بودیم و هم بی قرار،آرام برای تمام دلهره های زندگی و بیقرار برای رسیدن به نور و کمال!
به احترامشان ایستادیم.
خانواده شهدای هسته ای از جمله مادر و همسر و پسر شهید احمدی روشن و همچنین خانم دکتر روح افزا همسر شهید حاتمی و فرزندانشان هم حضور داشتند که گل سر سبدِ مهمانان آن مجلس بودند. محبت ویژه و توجه خاص رهبری به خانواده شهدا در جمع آن روزِ ما،کاملا مشهود بود. تازه میفهمیدم که فرزندان شهدا چرا حضرت آقا را پدرخطاب میکنند.
آقا قدمی جلو آمدند و پسر شهید حاتمی را بغل کردند. بغض گلویمان را گرفته بود. محبت پدرانهای که ایشان به پسر شهید داشتند دیدنی بود. محبتی که شاید توشه ای باشد برای مابقی روزهای بی پدری اَش...
حس کردم این محبتِ خاص و ویژه، و بیشتر وقت گذاشتن برای خانواده شهدا، رفتار حکیمانهای بود که برای تأکید بر جایگاه بالای شهدا و خانوادههایشان و احترام بیشتر به این عزیزان داشتند.
حضرت آقا به سمت ما حرکت کردند،
حالِ من در آن لحظه شبیه کسی بود که نمی داند در رویایی شیرین است یا حقیقتی شیرین تر از آن.
من و زیارت آقا؟
آن هم از این فاصله نزدیک! چه سعادتی!
چهره ایشان مقداری لاغرتر و نحیف تر از آن چیزی بود که بارها در تلویزیون دیده بودم.
بودن در آن فضا من را آن چنان تحت تأثیر هیبت و ابهت و صورت نورانی ایشان قرارداده بود که باعث شد تمام حرف هایی که در مدتِ انتظار،بارها در ذهنم مرور کرده بودم را به یکباره فراموش کنم.
ترجیح دادم سکوت کنم، و سر تا پا چشم و گوش شوم برای سرشار شدنِ هرچه بیشتر از فیض زیارت ایشان
✍ادامه دارد
قسمت اول👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13480
قسمت دوم👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13482
قسمت سوم👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13567
قسمت چهارم👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13576
@motaharevafi77