#خاطره_دیدار_رهبری
#قسمت_چهارم
ومن در عمق چشمانت نماز عشق می خوانم...
از حال و هوایِ آن لحظهام هرچه بگویم کم گفتهام ؛گرچه وصفِ آن لحظات و فضا،با همه جزئیاتش وحسهایِ درهم آمیخته اَش برایم غیرممکن است.
بهترین و خاطره انگیزترین نماز جماعتی که در عمرم خواندهام، همان نماز بود.
نمازی به امامتِ بزرگترین و مقتدرترین رهبر جهان اسلام و نائب بر حق امام زمان (عج).
نماز ظهر را که خواندیم،صدای استکانهای چایی خبر از پذیرایی را داشت.
چای در استکان های کوچیک قدیمیِ همراه دوحبه قند.
شیرینی آن چای و استکانهای قدیمیاش
هنوزم زیر دندانم مانده است.
دخترکم هم برای خودش حال وهوایی داشت. دیدن آقا حسابی سر ذوقش آورده بود. در بین نماز به محض اینکه پدرش او را روی زمین گذاشت، انگارمحبت پدرانه آقا و دستی که بر سرش کشیدند، به دهنش حسابی مزه کرده بود، برای رسیدن به آقا چهاردست وپا به سمت جلو حرکت کرد،که البته با سررسیدن پدرش تلاشش ناکام ماند، البته فاطمه حسنا دست از تلاشش برنداشت. در نماز بعدی مجدد به سمت جلو حرکت می کند و این بار موفق میشود تا صف پشت سر حضرت آقا برسد ولی توسط یکی از محافظان حضرت آقا به قسمت خانم ها تحویل داده میشود.
بعد از نماز سجاده ها جمع شد و منتظر حضور آقا در میان جمع ماندیم.
قسمت اول👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13480
قسمت دوم👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13482
قسمت سوم👇
https://eitaa.com/motaharevafi77/13567
@motaharevafi77