⛔⛔ویژه سرشبکه ها و مدیران کانال های طرح ثامن ⛔⛔
📚 روشنفکری در غرب و ایران
🔰 سکولاریسم
از نظر لغوی سکولاریزم از واژه انگلیسی seculum به معنی دنیا و گیتی گرفته شده و گاهی آنرا از واژه secularis به معنی غیرمقدس و غیر روحانی دانسته اند. سکولاریسم در فرهنگ آکسفورد، صفت امری است که دنیایی و این جهانی، و منقطع از کلیسا و دین باشد.
در فرهنگ تفکر اجتماعی آمده است: سکولاریسم(secularism) مکتبی است است که می کوشد تا مجموعه اصولی برای رفتار انسانی مبتنی بر تجربه و معرفت عقلانی، در برابر رفتار مبتنی بر ماوراء الطبیعه و الاهیات ایجاد کند.
♦️سکولاریسم به معنای اعتقاد به حاکم کردن قوانین، نظام آموزش و مقررات اجتماعی برپایه عقل اومانیستی بشر و خارج کردن آنها از مدار دین است؛ به عبارت دیگر سکولاریسم به معنای غیر دینی کردن امور یا حاکم کردن نظام قوانین و ارزشها و مقررات اجتماعی غیر دینی به جای نظام دینی است.
سکولاریسم را به معنای اعتقاد به دنیوی کردن امور یا غیر دینی کردن آن نیز تعریف کرده اند. سکولاریسم به معنای قُدس زدایی از امور نیز هست.
🔹برای تدارک پدیده سکولاریسم به عنوان مثال به صور تفکر قرون وسطایی و مسیحی و یا اسلامی توجه کنید که در چارچوب آنها همه امور وجهی مقدس و الهی دارند و مبنای آنها به نحوی به فعل یا تعلیم انبیاء بر میگردد؛
مثلا ازدواج در قرون وسطای مسیحی امری مقدس است و مکان عقد ازدواج نیز کلیسا است، اما در عصر مدرن با سیطره سکولاریسم و قُدس زدایی از امور ازدواج نیز به امری غرفی و غیر مقدس بدل میگردد؛ امری که در چارچوب و حدود آن را عقل ناسوتی بشر تعیین کرده است و مکان اجرای آن نیز اغلب در ساختمان شهرداری یا دفتر ثبت اسناد است.
این یک نمونه ساده از قُدس زدایی از امور دنیوی و عرفی کردن یک پدیده است. نظایر آن را میتوان در قلمرو حقوق قضایی و نظام قانون گذاری یا امر تعلیم و تربیت و یا حدود و چارچوبهای اخلاقی مشاهده کرد.
🔸در هر صورت سکولاریسم به معنای اعتقاد داشتن به قُدس زدایی از امور و غیر دینی کردن آنها و تعیین یک چارچوب و کادر مشخص و محدود برای امور دینی و عدم تسرّی دین به حوزههای دیگر است.
با سکولاریسم دین مرکزیت خود را نسبت به امور اجتماعی و سیاسی از دست میدهد و شئون غیر فردی تفکر دینی نادیده گرفته و یا انکار میشود.
ادامه دارد...
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
⛔⛔ویژه سرشبکه ها و مدیران کانال های طرح ثامن ⛔⛔
📚 روشنفکری در غرب و ایران
🔰 سکولاریسم
از نظر لغوی سکولاریزم از واژه انگلیسی seculum به معنی دنیا و گیتی گرفته شده و گاهی آنرا از واژه secularis به معنی غیرمقدس و غیر روحانی دانسته اند. سکولاریسم در فرهنگ آکسفورد، صفت امری است که دنیایی و این جهانی، و منقطع از کلیسا و دین باشد.
در فرهنگ تفکر اجتماعی آمده است: سکولاریسم(secularism) مکتبی است است که می کوشد تا مجموعه اصولی برای رفتار انسانی مبتنی بر تجربه و معرفت عقلانی، در برابر رفتار مبتنی بر ماوراء الطبیعه و الاهیات ایجاد کند.
♦️سکولاریسم به معنای اعتقاد به حاکم کردن قوانین، نظام آموزش و مقررات اجتماعی برپایه عقل اومانیستی بشر و خارج کردن آنها از مدار دین است؛ به عبارت دیگر سکولاریسم به معنای غیر دینی کردن امور یا حاکم کردن نظام قوانین و ارزشها و مقررات اجتماعی غیر دینی به جای نظام دینی است.
سکولاریسم را به معنای اعتقاد به دنیوی کردن امور یا غیر دینی کردن آن نیز تعریف کرده اند. سکولاریسم به معنای قُدس زدایی از امور نیز هست.
🔹برای تدارک پدیده سکولاریسم به عنوان مثال به صور تفکر قرون وسطایی و مسیحی و یا اسلامی توجه کنید که در چارچوب آنها همه امور وجهی مقدس و الهی دارند و مبنای آنها به نحوی به فعل یا تعلیم انبیاء بر میگردد؛
مثلا ازدواج در قرون وسطای مسیحی امری مقدس است و مکان عقد ازدواج نیز کلیسا است، اما در عصر مدرن با سیطره سکولاریسم و قُدس زدایی از امور ازدواج نیز به امری غرفی و غیر مقدس بدل میگردد؛ امری که در چارچوب و حدود آن را عقل ناسوتی بشر تعیین کرده است و مکان اجرای آن نیز اغلب در ساختمان شهرداری یا دفتر ثبت اسناد است.
این یک نمونه ساده از قُدس زدایی از امور دنیوی و عرفی کردن یک پدیده است. نظایر آن را میتوان در قلمرو حقوق قضایی و نظام قانون گذاری یا امر تعلیم و تربیت و یا حدود و چارچوبهای اخلاقی مشاهده کرد.
🔸در هر صورت سکولاریسم به معنای اعتقاد داشتن به قُدس زدایی از امور و غیر دینی کردن آنها و تعیین یک چارچوب و کادر مشخص و محدود برای امور دینی و عدم تسرّی دین به حوزههای دیگر است.
با سکولاریسم دین مرکزیت خود را نسبت به امور اجتماعی و سیاسی از دست میدهد و شئون غیر فردی تفکر دینی نادیده گرفته و یا انکار میشود.
ادامه دارد...
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
⛔⛔ویژه سرشبکه ها و مدیران کانال های طرح ثامن⛔⛔
🔴روشنفکری در ایران و غرب🔴
🔰 ادامه بحث سکولاریسم
ماکیاول(۱۴۶۹-۱۵۲۷.م) یکی از اولین کسانی بود که استدلال های قابل توجهی در جدا ساختن امور دینی از دنیوی ارائه کرد. او براساس مصلحت سیاسی و اجتماعی جامعه رفتار و اخلاق سیاسی را الزاما از امور دینی جدا می دانست. سیاست مدار بر اساس مصالح جامعه و مردم به تصمیم گیری می پردازد و نه تنها ملزم به رعایت احکام و ارزش های دینی نیست بلکه گاه باید بر خلاف آنها عمل کند. او علاوه بر استفاده از مصلحت جامعه برای استدلال در جدا دانستن امور دنیوی و دینی از استدلال دیگری بر مبنای اهمیت دادن به انسان استفاده کرد.
♦️ماکیاول به پیروی از کلیسا هدف سیاست را رضایت خداوند دانست، اما به دنبال آن این سوال را مطرح می کند که رضایت خداوند چگونه کسب و مشخص می شود او بر خلاف آیین کلیسایی پیشنهاد می کند که هر سیاستی که مردم را خشنود کند، خداوند را نیز خشنود کرده است و خشنودی خداوند نه در خشنودی کلیسا، بلکه در خشنودی مردم است. بر این اساس به جای محور بودن کلیسا و اینکه کلیسا باید تعیین کند که کدام سیاست یا برنامه مورد رضایت خداوند است، ماکیاول مردم را به جای کلیسا قرار داد و خدا محوری را زیر نظر کلیسا به انسان محوری تبدیل کرد.
🔹دو عامل دیگری که در عمومیت یافتن سکولاریسم و غلبه آن بر دین مداری موثر بودند، تعریف جدید از انسان بر معنای عقل گرایی و غلبه روش های تجربی بر سایر روش های معرفت شناختی بود. بر اساس عقل گرایی انسان، نیاز به اهداف و غایات از پیش تعیین شده برای او منتفی و محدودیت ها و قیود ارزشی و دینی برایش حذف شد، حتی عنصر غیر قابل انکار فطرت درونی انسان ها هم محدود به تعیین خود انسان شد.
دین بر این اساس امری سلیقه ای و شخصی است که همانند سایر سلیقه ها و علایق تابع افراد است. هرکسی حق دارد از روی طبع و علاقه خود از دین یا بخش هایی از آن خوشش بیاید یا بدش بیاید. انسان ها به عنوان افراد مستقل و خردمند، جدا از آیین های دینی، خود تصمیم گیرنده و ملاک خوبی و بدی می شوند. لازمه این جدایی ملاک و معیار شدن انسان، شخصی شدن دین و دنیوی کردن آن بود.
🔸رشد علوم تجربی و روش های کسب معرفت از راه تجربه (مشاهده و آزمایش) در تضعیف و به حاشیه رفتن دین به عنوان اموری غیر قابل تجربه، سهم زیادی داشت. با توجه به اینکه شناخت و فهم افراد از دین متفاوت و غیر قابل تجربه و اندازه گیری است، نمی توان به آن به عنوان اموری مطلق و دقیق نگاه کرد. وقتی مجموعه قابل تجربه علوم بشری در دسترس است دیگر بشر چه نیازی به احکام و دستورات دینی دارد. ادامه دارد...
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
⛔⛔ویژه سرشبکه ها و مدیران کانال های طرح ثامن⛔⛔
🔰 لیبرالیسم
لیبرالیسم حرکت تاریخی و مشخصی از اندیشه های عصر جدید است که با جریان رنسانس و اصلاح گری آغاز می شود و در اغلب موارد آن را ارزش آزادی فردی دانسته اند. لیبرالیسم از شعارهای اجتماعی دیگری است که هم زمان با ظهور اومانیسم به عنوان یک اصل بدیهی در ذهنیت جامعه غربی مطرح شد. و به معنای اباحیت و آزاد انگاری بشر است.
♦️لیبرالیسم از واژه لیبرال مشتق شده و دارای ریشه فرانسوی لیبر (liber) بهمعنای آزاد است. برتراند راسل درباره پیدایش لیبرالیسم مینویسد: «لیبرالیسم قدیم، محصول انگلستان و هلند بود و وجوه بارزی داشت ... صفت مشخّصه این مکتب (لیبرالیسم) به یک معنی خاص، فردیت است ... از دکارت به بعد قسمت اعظم فلسفه به درجات، کم و بیش دارای این جنبه فردیت فکری بودهاند».
این مسلک زندگی انسان را فقط در همین دنیا میداند و میگوید: آزادی انسان نامحدود است و هیچ نیرو و منبعی نمیتواند او را مقیّد کند و بایدها و نبایدهایی را برای او تعیین کند.
بهعبارت دیگر، چیزی بهعنوان دین نمیتواند برای بشر تعیین سرنوشت کند.
🔹لیبرالیسم در حوزه اجتماع و در روابط فرد با همنوعانش معنای اصلی خود را باز می یابد.
از همین رو در سطوح گوناگون زندگی اجتماعی، ما با انواع مختلف لیبرالیسم، همچون لیبرالیسم سیاسی، اقتصادی، دینی و اخلاقی سر و کار داریم. لیبرالیسم را میتوان همان اومانیسم عقلگرا یا خودمختاری اومانیستی نامید که در آن انسان خودمختار است. در واقع لیبرالیسم همان اندیشه انسانمحوری میباشد که نتیجه عملی اش نیز اباحهگری به معنای نفی حلال و حرام الهی و پایبند نبودن به دستور دین در زندگی فردی و اجتماعی است. این فکر در راستای نشر بیدینی و ترویج بیبندوباری در میان مردم قدم برمیدارد.
🔸در تفکّر لیبرالیستی صحّت و سقم تمام قوانین از طریق خواستها و گرایشهای انسان تعیین میشود و بایدها و نبایدها و واجب و حرام و تمام قضایای ارزشی از ناحیه اعتبار آدمی ارج و منزلت خود را بازمییابد و پس از گزینش و گرایش یا گریز و نفرت انسان به امری خاص، آن امر، ضرورتِ وجود و یا عدم پیدا میکند؛ به بیان دیگر، هر ارزش عملی یا رفتاری که ارزش قدسی و آسمانی دارد و انسان الزاماً از راه آن به باطن و حقیقت هستی راه مییابد، نفی میشود. ادامه دارد... #روشنفکری_در_ایران_و_غرب
⛔⛔ویژه سرشبکه ها و مدیران کانال های طرح ثامن⛔⛔
🔰 ادامه بحث لیبرالیسم...
پیروزی لیبرالیسم بر اقتدار کلیسا وام دار سده هجدهم است. لیبرالیسم در این قرن با کمک خودباوری از قیمومیت تحمیلی باورهای دینی آزاد شده بود و بر این اندیشه پای می فشرد که دین، امری خصوصی میان فرد، خداوندگار و کلیساست و انسان می تواند رفتار اجتماعی خود را تابع اعتقاد دینی اش سازد؛ اما این رویکرد تنها به خود او مربوط می شود. پیامد این تفکر، خلع ید کلیسا از دخالت در سازماندهی روابط اجتماعی در زندگی این جهانی و ساختن و اصلاح جامعه و پرداختن به کار تبلیغی خود است که همان( رستگاری فردی) می باشد.
♦️لیبرالیسم به عنوان یک فلسفه سیاسی با تکیه بر آزادیهای فردی، از قدرت استبداد کاسته و به عنوان یک مکتب فکری از آزادی اندیشه و مذهب حمایت کرده و به عنوان یک دیدگاه اقتصادی، مالکیت را محترم شمرده، حقّ تصرّف هر کسی را در دارایی خود به رسمیت شناخته، با دخالت دولت در صنعت، بازرگانی و روابط اقتصادی مخالفت میورزد و از آنجایی که این مکتب، تسامح و پلورالیسم را هم به عنوان عناصر تقویت کننده خود به همراه داشت، در مذاق آسیب دیدگان از خشونتهای مذهبی، طبقه رو به رشد بازرگانان و سرمایهداران هم بس شیرین افتاده بود و روزبهروز بر استحکام پایههایش میافزود.
با این دستمایههای ارجمند بود که روشنفکران، زمینه و شرایط لازم را برای دگرگونی ماهوی و نهادی حاکمیت فراهم آوردند.
🔹در ایدئولوژی لیبرالیسم، آدمیان بهصورت اتمهایی مستقل و منزوی و جدا از هم تصوّر میشوند که صرفاً نوعی روابط کالایی (بده و بستان مبتنی بر سود و زیان) بین آنها حاکم است.
شاید لیبرالیسم، اصلیترین صورت ایدئولوژیک اعراض بشر از دین بوده است.
ماکیاولی، یکی از نخستین تئوریسینهای لیبرالیسم، آزادی را در نسبت با قدرتطلبی معنا میکرد.وی در کتاب گفتارها مینویسد:
«فهم این نکته مشکل نیست که عشق و علاقهای که مردم در آغاز نسبت به آزادی پیدا کردند چگونه و از کجا پیدا شد. آنان به چشم خود دیدند تا موقعی که از آزادی بهرهمند نیستند، چیزی بر وسعت شهرها و یا میزان ثروتشان افزوده نمیشود ... از اینرو میل به امپریالیسم و ایجاد امپراتوری از نتایج طبیعی وجود فضیلت در یک قوم و جزو ثمرات عادی آزادی است...».
🔸لیبرالیسم به دلیل تأکیدی که بر آزادی نفس امّاره و اباحیت و ترویج روحیه سوداگری دارد، طبعاً در پیوندی تنگاتنگ با سرمایهداری و سودجویی و سرمایه سالاری قرار میگیرد.
«بدین ترتیب، در طول سه قرن از رنسانس تا انقلاب فرانسه، با کلیسا زدایی (دینزدایی) و این جهانیکردن امور و نظریههای فردگرایی و لیبرالیسم، زمینههای اقتصاد تجاری سرمایهداری فراهم میآید». ادامه دارد...
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
⛔⛔ویژه سرشبکه ها و مدیران کانال های طرح ثامن⛔⛔
🔰شاخصهای اخلاقی لیبرالیسم
لیبرالیسم به نسبیّت ارزشهای اخلاقی معتقد است؛ زیرا منشأ و منبع صدور تعالیم اخلاقی را نه منبع قادر مطلق غیبی؛ بلکه وجود متغیّر و جزئی انسانی میداند. در باور لیبرالی ارزش به نوعی به اراده انسان متّصل است. تصور از «خوب» غیر قابل تعریف و تهی است و انتخاب انسان میتواند آن را پر کند. در نظر این ایدئولوژی، هیچ قانون کلّی اخلاقیای وجود ندارد که بتواند به شما نشان دهد که چه باید بکنید.
♦️لیبرالیسم، علایق و انگیزههای سودجویانه آدمی را بهعنوان معیار تشخیص (خوب از بد) مطرح میکند. از این روست که نظام اخلاقی لیبرالی را یوتیلیتاریانیستی (پیروی از اصالت منفعت) نامیدهاند. در این ایدئولوژی، منشأ تکلیف اخلاقی در نفع شخصی خلاصه میگردد.
درجامعه لیبرالی هر کس جز به خود نمیاندیشد و خود را بهعنوان شخصیت به اثبات میرساند.
فلاسفه لیبرال قرون هجده و نوزده، آرای اخلاقی این ایدئولوژی را در قالب مکتب اخلاقی (نفعگرایی) تدوین و تئوریزه کردند.
از فلاسفه معروف منفعتگرا میتوان از:
«فرانسوا ماری ولتر»، «جرمی بنتام»،
«جیمز میل» و «جان استوارت میل» نام برد.
مبادی اخلاقی لیبرالیسم را میتوان در آرای «رنه دکارت» (۱۶۵۰ م) و به ویژه «باروخ اسپینوزا» (۱۶۸۸ م) نیز بهخوبی مشاهده کرد.
به نظر اسپینوزا، نیک همان چیزی است که متضمّن نفع ما است.
🔹این تئوریسینها معتقدند که هدف اصلی اخلاق، تأمین منفعت مادی و ارضای علایق جسمی و نفسانی به هر قیمتی و تحت هر شرایطی است.
از نظر آنها قوانین اخلاقی باید خود را با امیال و خواستهای نفسانی بشر تطبیق دهند و از آنجایی که این امیال و خواستهها در افراد و اشخاص، متفاوت و متغیّر است، از این رو نتیجهای جز نسبیتانگاری و شخصی و اعتباری فرضکردن قاعدههای اخلاقی وجود ندارد.
در چارچوب اندیشه لیبرالی عمل و رفتار فرد بهطور طبیعی ملهم از احساسات، امیال و تمنّیاتی است که در بنیاد خودخواهانهاند.
🔸در صدر رنسانس، ماکیاولی هسته اصلی آرای اخلاقی لیبرالی را در قالب نفی وجود معیار و میزان اخلاقی ثابت و تبدیل مسائل اخلاقی به اختلاف سلیقهها نمود. پس از وی این باور بهصورت تفصیلی و مبسوط در فاصله قرون هفدهم تا نوزدهم مطرح گردید.
یکی از محملهای تئوریک حرمتشکنیهای لیبرالی در حوزه اخلاقیات، همین دعوت نسبیتانگاری است.
از لوازم نظریه اخلاقی لیبرالی، بیهدف و بیمعنابودن عالم و تهیبودن آن از نظر غایت است. از همین روست که لیبرالها معتقدند که هدف و معنای زندگی مثل هر معیار ارزشی دیگر، امری است که آدمی بهگونهای خودبنیادانه به زندگی خویش میبخشد و هیچ نسبتی با عالم و جهتگیریهای کلّی آن ندارد. ادامه دارد...
#روشنفکری_در_ایران_و_غرب
بازنشر:
⛔⛔ویژه سرشبکه ها و مدیران کانال های طرح ثامن⛔⛔
🔰 لیبرالیسم
لیبرالیسم حرکت تاریخی و مشخصی از اندیشه های عصر جدید است که با جریان رنسانس و اصلاح گری آغاز می شود و در اغلب موارد آن را ارزش آزادی فردی دانسته اند. لیبرالیسم از شعارهای اجتماعی دیگری است که هم زمان با ظهور اومانیسم به عنوان یک اصل بدیهی در ذهنیت جامعه غربی مطرح شد. و به معنای اباحیت و آزاد انگاری بشر است.
♦️لیبرالیسم از واژه لیبرال مشتق شده و دارای ریشه فرانسوی لیبر (liber) بهمعنای آزاد است. برتراند راسل درباره پیدایش لیبرالیسم مینویسد: «لیبرالیسم قدیم، محصول انگلستان و هلند بود و وجوه بارزی داشت ... صفت مشخّصه این مکتب (لیبرالیسم) به یک معنی خاص، فردیت است ... از دکارت به بعد قسمت اعظم فلسفه به درجات، کم و بیش دارای این جنبه فردیت فکری بودهاند».
این مسلک زندگی انسان را فقط در همین دنیا میداند و میگوید: آزادی انسان نامحدود است و هیچ نیرو و منبعی نمیتواند او را مقیّد کند و بایدها و نبایدهایی را برای او تعیین کند.
بهعبارت دیگر، چیزی بهعنوان دین نمیتواند برای بشر تعیین سرنوشت کند.
🔹لیبرالیسم در حوزه اجتماع و در روابط فرد با همنوعانش معنای اصلی خود را باز می یابد.
از همین رو در سطوح گوناگون زندگی اجتماعی، ما با انواع مختلف لیبرالیسم، همچون لیبرالیسم سیاسی، اقتصادی، دینی و اخلاقی سر و کار داریم. لیبرالیسم را میتوان همان اومانیسم عقلگرا یا خودمختاری اومانیستی نامید که در آن انسان خودمختار است. در واقع لیبرالیسم همان اندیشه انسانمحوری میباشد که نتیجه عملی اش نیز اباحهگری به معنای نفی حلال و حرام الهی و پایبند نبودن به دستور دین در زندگی فردی و اجتماعی است. این فکر در راستای نشر بیدینی و ترویج بیبندوباری در میان مردم قدم برمیدارد.
🔸در تفکّر لیبرالیستی صحّت و سقم تمام قوانین از طریق خواستها و گرایشهای انسان تعیین میشود و بایدها و نبایدها و واجب و حرام و تمام قضایای ارزشی از ناحیه اعتبار آدمی ارج و منزلت خود را بازمییابد و پس از گزینش و گرایش یا گریز و نفرت انسان به امری خاص، آن امر، ضرورتِ وجود و یا عدم پیدا میکند؛ به بیان دیگر، هر ارزش عملی یا رفتاری که ارزش قدسی و آسمانی دارد و انسان الزاماً از راه آن به باطن و حقیقت هستی راه مییابد، نفی میشود. ادامه دارد... #روشنفکری_در_ایران_و_غرب