قرار شد توی سنگر مهدی باکری را ببینم. آن زمان قرارگاهها بتونی نبود و هرجا عوارضی طبیعی تشکیل میشد آنجا را جان پناه میکردند، چه فرمانده لشکر بود چه فرمانده تیپ از آنجا فرماندهی میکرد. ذهنیتم این بود که الان در سنگر بزرگ فرماندهی آقا مهدی را میبینم، اما سنگر آنگونه که تصور میکردم هم نبود.
کمی با آقا مهدی شوخی کردیم، کمپوت و کج و کولهای توسط میرآب پیدا شد که به هر زحمتی بود بازش کردیم. آقا مهدی کمپوت را به ما داد و خودش نخورد. قبل این میخواستم مشکلات و کمبودها را به او بگویم، از طرفی خوشحالیم برای گرفتن تانکها را ابراز کنم. پر از حرف بودم، ولی با دیدن منش و بزرگواری آقا مهدی تمام حرفهایم خشکید. تنها نقاط قوت را گفتم.
#قهرمان_محله
#اوج_ایثار