eitaa logo
مُتقین
346 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
12.7هزار ویدیو
72 فایل
اطلاع رسانی در مسیر مستقیم ولایت فقیه بصیرت افزایی ، روشنگری ، انقلابی ماندن تابع ۱۴ معصوم ارتباط با ادمین: Moqaddam
مشاهده در ایتا
دانلود
مُتقین
📹 دوبلین و جشن و شادی مردم از تعطیلی سفارت رژیم اسرائیل در ایرلند ┄┅═✧☫✧●زاغ سیاه●✧☫✧═┅┄ ┄┅═🐦‍⬛@
با تمام ویرانی‌های ساختمان های مسکونی ، بیمارستانی ، اماکن های عمومی ، صنعتی ، مدارس و دانشگاه و مغازه‌ها و... توسط رژیم تروریستی صهیونیست‌ها ، امروز چه کسی در جنگ غزه و اسرائیل پیروز شده است؟ مقاومت اسلامی @motaqin
🔰آن‌روز که خرمشهر این چنین آزاد شد ✍رزمنده دفاع مقدس و از مبارزان ارتشی روایت کرده است: با آغاز جنگ، به دانشجویان خود گفت: تهاجم عراق آغاز شده و من خود آماده رفتن به هستم. شما هم به خانه‌هایتان بروید، فردا با تفنگ و تجهیزات انفرادی همین‌جا حاضر باشید. 🔺 فردای آن روز یک نفر نبود که بگوید مادرم یا همسرم بیمار است. نامجو و سرگرد فرمانده تیپ دانشجویان، با ۴۰۰ نفر مصمم به اهواز آمدند و در خطوط مقدم جبهه به عنوان مشاور فرمانده، رزمنده و سرپرست نیرو‌های نظامی و مردمی انجام وظیفه کردند. ♦️حضور برق‌آسای جوانان از جان‌گذشته دانشجو در جبهه نبرد، همان‌قدر که برای فرماندهان درگیر در جنگ قوت قلب و روحیه بود، برای ارتش صدام شکست روحی بود.
در دوران جنگ یک وقتی همسفر شدیم با جانشین فرمانده لشکر 31عاشورا، از ایشان سئوال کردم: چه شد که از مناطق مختلف خوزستان، و شمال آن را جهت مقر لشکر انتخاب کردید؟ با توجه به اینکه از ها دورتر شده اید و تدارکات شما مشکل تر می شود. ایشان گفت: زمانی که ما می خواستیم مقر لشکر را پیدا بکنیم. از اهواز شروع به گشتن نمودیم و مناطق مختلف را زیر پا گذاشتیم. ولی مورد موافقت شهید باکری قرار نمی گرفت! تا اینکه از اهواز به طرف شمال خوزستان راهی شدیم. و به شوش رسیدیم. ولی در شوش نیز جایی را پیدا نکردیم و به دزفول آمدیم... 💠در نهایت این مقر فعلی را پیدا کردیم و ایشان این محل را تایید کرد و گفت: اگر سپاه دزفول این مکان را به ما تحویل بدهد بسیار خوب خواهد شد. از شهید مهدی باکری سئوال کردم: چرا این محل را انتخاب کردید و چرا دزفول؟ ایشان گفت: من چیزی از این شهر می دانم که شما نمی دانید. من آن موقع نفهمیدم که منظور ایشان چه بود تا اینکه زمانی رسید که عراق مقر لشکر را بمباران کردند و شرایط بسیار بدی در پادگان بوجود آمد. عده ای به شهادت رسیده و تعدادی مجروح و بسیاری نیز شوکه شده بودند. واقعا اوضاع از دست ما خارج شد. در همین بین، با کمال تعجب دیدیم. تعداد زیادی وانت بار و ماشین های شخصی و موتور سیکلت از شهر برای کمک رسانی به آمدند و تا ما بخواهیم خودمان را سامان بدهیم مردم دزفول تمام و مجروحین را به بیمارستان افشار منتقل کردند. بعد از اینکه اوضاع را آرام کردیم به همراه تعدادی از نیروها سریع خودمان را به بیمارستان رسانده تا اگر احتیاج به اهداء خون باشد بتوانیم کمک بکنیم. 💠در بیمارستان با صحنه ها ی بسیار عجیبی مواجه شدیم. صف تویلی از مردم دزفول، درب بیمارستان ایستاده و آماده ی اهداء خون بودند و انتظار می کشیدند تا هرچه سریعتر خون بدهند. به همین خاطر و با توجه به ازدحام جمعیت، نیروها را که از بمباران شوکه شده بودند به لشکر بازگرداندیم. سالن بیمارستان و حتی حیاط، مملو بود از مجروحین، و هر مجروحی که روی زمین قرار داشت مردان و زنانی در کنار و بالای سر آنها و مواظب آنها بودند و می دیدم سرم در دست داشته و بالای سر آنها ایستاده بودند. با چشم خود می دیدم که تعدادی از آنها سر مجروحین را بر دامن گذاشته و با کمال ملاطفت آن ها را نوازش می کردند. با دیدن این صحنه ها یاد صحبت شهید باکری افتادم که می گفت: من چیزی از این مردم دزفول می دانم که شما نمی دانید و بعدها می فهمید که ها چه مردمانی هستند. : بهرام صالحی ♦️برگرفته از کتاب جغرافیای حماسی شهر نمونه دزفول اثر غلامحسین سخاوت و ناصر آیرمی