🔴 اعمال شب آخر ماه مبارک رمضان
🔹اوّل: غسل
🔹 دوم: زیارت امام حسین(علیهالسلام)
🔹 سوم:خواندن سوره های «انعام» و «کهف» و «یس»
و گفتن «صد مرتبه»:أَسْتَغْفِرُ اللّٰهَ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ
از خدا آمرزش مىجویم و بهسوی او میپویم.
🔹 چهارم:
این دعا را که شیخ کلینی از امام صادق(علیهالسلام) روایت کرده خوانده شود:
اللّٰهُمَّ هٰذا شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِى أَنْزَلْتَ فِيهِ الْقُرْآنَ وَقَدْ تَصَرَّمَ، وَأَعُوذُ بِوَجْهِكَ الْكَرِيمِ يَا رَبِّ أَنْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتِى هٰذِهِ أَوْ يَتَصَرَّمَ شَهْرُ رَمَضانَ وَلَكَ قِبَلِى تَبِعَةٌ أَوْ ذَنْبٌ تُرِيدُ أَنْ تُعَذِّبَنِى بِهِ يَوْمَ أَلْقاكَ.
خدایا؛ این است ماه رمضان که قرآن را در آن نازل کردی، اینک در حال گذشتن است و من به ذات بزرگوار و مهماننوازت پناه میآورم از اینکه سپیده این شب طلوع کند یا ماه رمضان بگذرد و نزد تو برایم نتیجه کار ناشایست یا گناهی باشد که بخواهی مرا به سبب آن روزی که ملاقاتت کنم عذاب کنی.✨
🔹 پنجم: بخواند «دعای مُدَبِّرَ الْأُمُورِ» را که بیان آن در «اعمال شب بیستوسوم» گذشت.
🔹 ششم: ماه رمضان را با دعاهایی که مضمونش وداع با ماه مبارک است، وداع کند؛ دعاهایی که شیخ کلینی و شیخ صدوق و شیخ مفید و شیخ طوسی و سید ابن طاووس (رضوان الله علیهم) نقل کردهاند و شاید بهترین آنها دعای چهلوپنجم صحیفه کامله باشد.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#تا_نیایی_گره_از_کار_بشر_وا_نشود
@motazer_zohor_113
🔴 دعا در شب آخر ماه رمضان برای آمرزش گناهان و توفیق توبه
🔵 سیّد ابن طاووس از امام صادق علیهالسّلام روایت کرده که هرکه در شب آخر ماه رمضان، آن ماه شریف را وداع گفته و بگوید:
🌕 اللَّهُمَّ لا تَجْعَلْهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنْ صِیَامِی لِشَهْرِ رَمَضَانَ وَ أَعُوذُ بِكَ أَنْ یَطْلُعَ فَجْرُ هَذِهِ اللَّیْلَةِ إِلا وَ قَدْ غَفَرْتَ لِی
🔺 خدایا این ماه را آخرین بار روزهام در ماه رمضان قرار مده، و به تو پناه میآورم از اینکه سپیده این شب سر زند، مگر اینکه مرا آمرزیده باشى.
🔹 پیش از آنکه سپیده بر آید، حق تعالى او را بیامرزد، و توبه و بازگشت نصیب وى کند.
📚 مفاتیح الجنان اعمال شب آخر ماه رمضان
#رمضان_مهدوی
#شب_جمعه
@motazer_zohor_113
🔴 نماز شب سی ام ماه مبارک رمضان برای عاقبت بخیری
🔵 از امام علی علیه السلام روایت شده است:
🌕 هر کس در شب سی ام ماه رمضان دوازده رکعت نماز بخواند "در هر رکعت یک مرتبه سوره حمد و بیست مرتبه توحید بخواند ، و بعد از سلام، صد مرتبه صلوات"، بفرستد ختم می کند خدای تعالی از برای او عاقبتش را به رحمت.
📚 منبع: کتاب وسائل الشیعه
🟢 چه خوب است که این نماز پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
#امام_زمان
#رمضان_مهدوی
@motazer_zohor_113
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#Story | #استوری
همتکیهگاهیهمپشتوپناهی
زندگیمومیگردونیباگوشهنگاهی...♥️
#عزیزمحسین🪴
@motazer_zohor_113
#حدیث
🌷#حضرت_فاطمه(س):
🍀هر كه #خداوند را بى پيرايه و خالصانه #عبادت كند، خداوند برترين مصلحتش را نثار او مى كند.💎
بحار، ج 70، ص 249 🌹
🍃🌸 @motazer_zohor_113
رمضان می رود و پشت سرش هم دل ما
رفت تا سال دگر زنده بمانیم یا نه
طاعات و عباداتتون قبول حق
🍃🌸 @motazer_zohor_113
💠 #قسمت_بیست_و_نهم_وسی_ام داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #ترمز_بریده 🌹✅ : جهاد من
کشور من پر بود از مبلغ های وهابی و جوان هایی که با جون و دل، عقل و ایمان شون رو دست اونها می دادن ...
حق با حاجی بود ... باید مانع از پیوستن جوانان کشورم به داعش می شدم ... باید کاری می کردم که توی سپاه اسلام بجنگن، نه سپاه کفر ...
از اون روز، کلاس، جبهه نبرد من شد و قلم و کتاب ها، سلاحم ... باید پا به پای مجاهدان می جنگیدم ... زمان زیادی نبود ... یک لحظه غفلت و کوتاهی من و عقب موندنم، ممکن بود به قیمت گمراهی یک هموطنم و جان یک مسلمان دیگه تموم بشه ...
خستگی ناپذیر و بی وقفه کارم رو شروع کردم ... غذا و خوابم رو کمتر کردم و تلاشم رو چند برابر ... به خودم می گفتم: یه مجاهد ممکنه مجبور بشه چهل و هشت ساعت یا بیشتر، بدون خواب و استراحت یا با وجود مجروحیت، بی وقفه مبارزه کنه ... تو هم باید پا به پای اونها بجنگی ...
در مورد دفاع مقدس و شهدای ایران خیلی مطالعه کرده بودم ... خیلی ها رو می شناختم و توی خاطرات خونده بودم که چطور و در چه شرایط وحشتناکی ایستادگی کرده بودند ... اونها رو الگو قرار دادم و شروع کردم ...
اما فکرش رو هم نمی کردم که با آغاز این حرکت، نبرد سخت دیگه ای هم در انتظار من باشه ... هر لحظه، هجوم شیاطین رو حس می کردم ... هجمه و فشاری که روز به روز بیشتر می شد ... شبهه، تردید، خستگی، یأس، رخوت، تنبلی و ... از طرف دیگه ...
🌹 : امواج بلا
کم کم مشکلات مختلف شروع به خودنمایی کرد ... سنگ پشت سنگ ... اتفاق پشت اتفاق ... و اوج ماجرا زمانی بود که به خاطر یک مشکل اداری، بیمه و شهریه ای که می گرفتم قطع شد ... حدود 5 ماه ... بدون منبع درآمد، بدون حمایت خانواده ... چند ماه با فقر زندگی کردم ...
تنها یک قدم با فقر مطلق فاصله داشتم ... غذا بر اساس تعداد و اسامی ثبت شده می رسید که اسمم از توی لیست هم خط خورد ... بچه هایی که از وضعم خبر داشتن، دور هم جمع شدن ... هر روز بخشی از غذاشون رو جدا می کردن و یواشکی کنار تختم میزاشتن ... با این وجود، بیشتر روزها رو روزه می گرفتم ... شخصیتم اجازه نمی داد احساس عجز و ناتوانی کنم ...
هر وقت فشار روم خیلی شدید می شد یاد سخن شهید آوینی می افتادم ... دیندار آن است که در کشاکش بلا دیندار بماند و گرنه در صلح و آسایش و فراغت اهل دین بسیارند ...
به خودم می گفتم ... برای اینکه از فولاد سخت، چیز با ارزشی بسازن ... اول خوب ذوبش می کنن ... نرمش می کنن ... بعد میشه ستون یک ساختمان ... و خدا رو به خاطر تک تک اون فشارها و سختی ها شکر می کردم ...
کم کم دل دردهام شروع شد ... اوایل خفیف بود ... نه بیمه داشتم ... نه پولی برای ویزیت و آزمایش ... نه وقتی برای تلف کردن ... به هر چیز مثل خستگی، گرسنگی و ... فکر می کردم ... جز سرطان ...
⬅️ادامه دارد...
@motazer_zohor_113
💠 #قسمت_سی_و_یکم داستان جذاب و واقعی ✅🌹 #ترمز_بریده 🌹✅ : میخواهم بمانم
درد شدید شده بود ... گاهی از شوک درد، می افتادم روی زمین ... آخر، صدای بچه ها در اومد ... زنگ زدن به حاجی و جریان رو گفتن ... حالش خرابه، بیمه نداره. حاضرم نمیشه ما ببریمش دکتر ...
حاجی سراسیمه خودش رو رسوند خوابگاه ... دقیقا هم زمانی رسید که من کف زمین از درد مچاله شده بودم ... بچه ها بلندم کردن ، گذاشتن توی ماشین ...
بستری شدم ... جواب آزمایش که اومد، سرطان بود ... زیاد پخش نشده بود اما بدترین قسمتش جای دیگه بود ... زده بود به کبد ... هر چند قسمت کوچکی از کبد درگیر شده بود اما سرعت رشدش بالا بود ...
شورا تشکیل شد ... گفتن باید برگردم ... یه نوجوان زیر 18 سال، توی یه کشور غریب، با این وضع بیماری و پذیرش خاص و شرایط کشور و خانواده ... اگر اتفاقی می افتاد، کار بدجور بالا می گرفت ...
وقتی بهم گفتن بهم ریختم ... مسکن که دردم رو آروم نمی کرد، اینم بهش اضافه شد ... گریه ام گرفت ... به حاجی گفتم: مگه نمی گفتی من پسرتم؟ پس چرا داری بیرونم می کنی؟ کدوم پدری، پسرش رو بیرون می کنه؟ ...
حاجی هم گریه اش گرفته بود ... پدرانه بغلم کرد ولی من آروم نمی شدم ... از بیمارستان زدم بیرون ... با اون حال رفتم حرم ...به صحن که رسیدم دیگه نمی تونستم قدم از قدم بردارم ... درد داشتم ... دلم سوخته بود ... غریب و تنها بودم ... زدم زیر گریه ...
آقا جونم، اگه قراره بمیرم می خوام همین جا بمیرم ... تو رو خدا منو بیرون نکنید ... بگید منو بیرون نکنن ... اشک می ریختم و التماس می کردم ...
⬅️ادامه دارد...
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج
@motazer_zohor_113
🌴🌸🌺🕊🌺🌼🌴
💠 قرار شبانه
روایت است که :
هر زمان جوانی دعای فرج مهدی (عج) را زمزمه کند، همزمان امام زمان دستهای مبارکشان را به سوی آسمان بلند می کنند و برای آن جوان دعا می فرمایند .
پس زمزمه می کنیم دعای فرج را به نیابت از تمام #شهدا🖤
🌸بسم الله الرحمن الرحيم🌸
🌸الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ
🌸 وبَرِحَ الْخَفاءُ
🌸وانْكَشَفَ الْغِطاءُ
🌸 وانْقَطَعَ الرَّجاءُ
🌸وضاقَتِ الاْرْضُ
🌸ومُنِعَتِ السَّماءُ
🌸واَنْتَ الْمُسْتَعانُ
🌸 واِلَيْكَ الْمُشْتَكى
🌸 وعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ
🌸اللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد
🌸اولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ
🌸 وعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
🌸ففَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريبا
🌸 كلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ
🌸يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ
🌸اكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ
🌸وانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ
🌸يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ
🌸الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
🌸ادْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني
🌸السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
🌸 الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
🌸يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ
🌸بحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
🌷اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌷
#شفایتمامبیمارانصلوات🥀
💠═════️◇◈◇
@motazer_zohor_113