eitaa logo
ساعت ازدواج
1.1هزار دنبال‌کننده
148 عکس
108 ویدیو
13 فایل
﷽ وأنكحوا الأيامى منكم والصالحين من عبادكم. نور/32 https://eitaa.com/joinchat/137429018Cd41bb0d35e فما استمتعتم به منهن فأتوهن أجورهن فریضة.نساء/٢٤ گروه 👇 https://eitaa.com/joinchat/3871539214Cf53a3c5521 . . ادمین:
مشاهده در ایتا
دانلود
8.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣📣📣 شرحش با شما ولی عااالیه ✅نشر حقیقت صدقه جاریه است @Moteeh🌿
ولی مردهای کانال یاد بگیرید این تجربه را... 🕶 👌 همیشه یکی دو تا کادو تهه کمد شخصیتون داشته باشید که اگر مناسبتی را فراموش کردید، مثل روز مادر، روز تولد خانمتون سالگرد ازدواجتون یا... اگر یهو فهمیدید و خانمتون گفت اصلا یادت بود؟! 🔹 بگی پس چی که یادم بود! تازه کادو هم برات گرفتم! و اینجوری از مهلکه فرار می‌کنید😂 نگرفته باشید تا چهل سال پدرتونو در میاره😉 @Moteeh 🌿
دعای روز مادر پسرا😅 @Moteeh 🌿
💞نظر من یک ازدواج خاص و قشنگ بود. 🔵 ازدواج دختر محجبه آلبانیایی در حرم امام رضا (عليه السلام) | اصلا نمی‌خواستم با یک ایرانی ازدواج کنم | خادمان حرم به یکباره غافلگیرمان کردند! الیزابتا اهل کشور آلبانی و حدود ۷ سال است حجاب اسلامی را انتخاب کرده و برای آشنایی بیشتر با اسلام و تشیع به ایران آمده است؛ او در این گفت‌وگو درباره آشنایی خود با اسلام، شیعه و الگوی خود می‌گوید. @Moteeh🌿
دوران امتحانات بهترین زمان برای خواستگاری رفتنه چون دختر خانوم‌ها به شدت میل به ازدواج پیدا میکنن :)) @Moteeh 🌿
38.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مناسبت روز زن برگزار شد بانوان با پوشش متفاوت با نگاه های متنوع و با مشاغل گوناگون، اینجا حاضر شدن تا دغدغه‌ی خودشون به عنوان یک زن را بیان کنند. نگاه شما به کدوم یک از مهمان ما در مسئله‌ی زن نزدیک تره؟ @Moteeh 🌿
🔷 گاهی طرفین جذب یه چیزی فراتر از ظاهر در طرف مقابل میشن که دیگه براشون ظاهر و قیافه طرف مقابل مهم نیست و گاهی هم اصلا متوجه نمیشن که ظاهر طرف پسندیده شون نیست ازدواج همسر لبنانی چمران از همین دست ازدواج هاست. ‏‎1⃣ نامش غاده بود مسیحی بود حجاب نداشت در جلسات کاری با مصطفی چمران آشنا شد و عاشق مصطفی شد از خانواده ای بسیار بسیار متمکن بود خودش هم به مصطفی پیشنهاد ازدواجش را داد و از مصطفی برای خودش خواستگاری کرد ابتدا دکتر چمران گفت اختلاف سنی ما زیاده تو جوانی ، فرصت های بسیار بهتری داری ‏‎2⃣ از غاده اصرار و از مصطفی انکار تا اینکه بعد از چندین جلسه صحبت مصطفی متقاعد شد ولی خانواده غاده کاملا مخالف این ازدواج بودند پدرش گفت به شرطی رضایت میدهم که از ارث محرومت کنم غاده پذیرفت از یک زندگی که در آن خدمتکار شخصی ، راننده شخصی و ... داشت بیاید با مصطفی زندگی کند ‏‎3⃣ مصطفی در روز تولد غاده برایش یک روسری خرید و هدیه داد و غاده مجذوب همین رفتارهای مصطفی شده بود و مصطفی خیلی زیبا او را به دین اسلام و مذهب شیعه دعوت کرد غاده از یک خانه شاهانه به کنج یک خانه در گوشه یک مدرسه آمده بود تصورش گاهی غیر ممکن است ولی غاده مجذوب مصطفی شده بود ‏‎4⃣ به سبب ازدواجش با مصطفی دور خیلی ها را خط کشیده بود ، مصطفی میگفت تو وظیفه داری به پدر و مادرت سر بزنی، اگر انها تو را طرد کرده اند تو باید به انها سر بزنی بعد از مدتها یکی از دوستان قدیمی و صمیمی غاده ، آدرس مدرسه ای که غاده در کنج آن زندگی میکرد را پیدا کرد ‏‎5⃣ به منزل کوچک غاده رسید و وارد منزل شد و غاده از ماجرای عاشقی اش گفت و کلی از مصطفی تعریف کرد که چنان است و چنین است دوستش گفت : عکس این مرد خوشبخت که اینچنین دل از تو برده است رو داری ؟ ببینم کی هست اصن ؟ غاده عکس مصطفی را آورد دوستش خشکش زد ! متعجب خیره به عکس مصطفی شده بود ‏‎6⃣ گفت همینه مصطفی ؟ گفت آره ، چطور مگه ؟ دوستش گفت : غاااااده ! تو همیشه بهترین خواستگاراتو به خاطر کچل بودنشون رد میکردی ! اونوقت خودت عاشق یه مرد کچل شدی ! ؟ تازه خودتم ازش خواستگاری کردی !؟‌؟ 😳 غاده گفت : نه ، کی گفته مصطفی کچله ؟ مصطفی من کچل نیست !! ‏‎7⃣ اونجابود که غاده بعداز چندسال زندگی بامصطفی چمران،تازه متوجه شده بود که مصطفی کچل است غاده درخاطراتش میگوید وقتی قاب عکس راگرفتم و تماشاکردم پاهایم سست شد ناگهان برزمین افتادم نه ازناراحتی اینکه متوجه نشده بودم ازشدت عشقی که به مصطفی داشتم و اواینطور قلب مراتسخیرکرده بود😭 @Moteeh 🌿
ساعت ازدواج Moteeh.mp3
3.31M
✍شاید زیاد شنیده باشید که آدم اول باید به بلوغ‌های چندگانه برسه و بعد واجد شرایط ازدواج میشه... اما شده تا حالا به این فکر کنید که اگر فردی (مثلا 20 ساله) به این بلوغ‌ها رسید و نیازهایی مثل نیاز عاطفی و جنسی تو وجودش روزبه‌روز شدیدتر شدن اما شرایط اقتصادی و شغلی و غیره برای شروع یه زندگی مشترک رو نداشت باید چه کنه؟ @Moteeh 🌿
با یه بنده خدایی اشناشدم دختر خانمی که ۱۴سالش بود خواستگارش یه طلبه ساده بود خانواده اش جهیزیه ای براش نداشتن. با این اوصاف رفتن سر زندگیشون... باورتون میشه ۴دست رختخواب داشتن ۶تا لیوان ۶تا بشقاب ۶تا قاشق وچنگال وچاقو ۶تا کاسه ی کاسه پلاستیکی ی تشت لباس ی اتو ی قابلمه ی فلاکس ی کتری ی ماهیتابه ی یخچال ی گاز معمولی و تلویزیون و یه قالی که من رفتم خونشون حس کردم دست دوم بود. دیگه هیچی همینقد که تونستم براتون بشمارم باورتون میشه تو گرمای خوزستان، خانم روزه میگرفت درحالیکه کولرنداشتن... ولی همیشه میگفت همه ی طرف علی ی طرف. وقتی میرفتم خونشون لذت میبردم از ساده زیستیشون و عشق و علاقه شون بهم. علی آقا خیلی شرایط همسرشو درک میکرد وقتی بر میگشت خونه، گاهی خودش غذا درست میکرد چون همسرش هنوز تجربه کافی برای اینکار رو نداشت؛ حتی غذا پختن رو هم یاد میداد. یه چیز که خیلی برام جالب اومد، از خود گذشتگی و قناعت بود؛ یادمه همسرش خیلی بستنی دوس داشت بخاطراینکه درامدش پایین بود یه بستنی میخرید؛ با این حال وقتی مقداری از بستنی رو براش کنار میذاشت، میگفت همشو براخودت خریدم، ما کنار رفقا حجره همه چی هست و استفاده میکنیم. الان هشت سال از اون زمان میگذره و یه خانواده با صفای چهار نفره شدن با کلی پیشرفت و اتفاق های خوب... غرض اینکه با خداباوری و عشق و ازدواج آسون میشه در سنین پایین با هم پیشرفت کرد و لذت برد و شاکر بود. ✍ غریبه @Moteeh 🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ خوشبختی گم شده... دامادم ۱۶ سالشون بود که قدم پیش گذاشتند برای خواستگاری، هنوز نه دیپلم گرفته بودند، نه سربازی رفته بودند، نه شغلی داشتند و نه سرمایه و ارث و میراثی... وقتی فهمیدم دخترم به این وصلت مایلند، تنها مطلبی که سعی کردم در قالب پوششی، بهش دست پیدا کنم. میزان اعتقادات مذهبی دامادم و خانوادشون علی الخصوص مادرشون بود. بعد شش ماه وقتی خیالم راحت شد با حاج آقا ساعتها صحبت کردم تا راضی شدند. روز خواستگاری نشست مجازی داشتم. آمدند فیلم دیدیم. کمی بگو بخند کردیم، دختر پسر یک ساعتی با هم حرف زدند و شام خوردیم. مادرشون پرسیده بودند: پس مهریه؟ عروسی؟! گفتم: خدا خیرتون بده، هرچی خودتون و خودشون بگید، من با پدرشون مطرح میکنم. دختر گفت: ۱۴ سکه پدرشون رو راضی کردم یک سال و نیم ازدواج نیمه مستقل داشتند و با هم زندگی کردیم دورهمی خوش میگذشت. عروسی تو یه تالار در شهر دامادِ گلم برگزار شد، دعوتی از طرف ما ۴۳ تا مهمون با وام ازدواجشون پول پیش خونشون رو دادند و جهیزیه هم وام گرفتیم و قسطی دو سه تا تیکه بزرگش رو برداشتیم. چرخ گوشت و خیاطی و... نگرفتیم. در حد ابتداییات و شاید کمتر چون مجبور شدند برای مهمان داری ۱۶ نفر، از خونه ما وسیله ببرند(هنوز بشقابهامو برنگردوندن😊) با این اوصاف زندگیشون پا گرفت و الحمدلله خوشبخت و پرتلاش با تدوین و عکاسی زندگیشون رو میگذرونند، و دارند زندگی میکنند. طوری از خونه ی کوچیکشون عکس میگیرند که خیلیها فکر میکنند لاکچری ترین زندگی عالم رو دارند. و برخی هنوز دارند تهمت می‌زنند... مادرم سر ازدواج خودم کمی راحت تر گرفتند. مهریم ۷۲ سکه بود، که همون سالهای ابتدایی بخشیدم. ۲۵ سال از زندگی مشترکمون میگذره، همچنان مستاجریم و همچنان خوشبخت، خیلی ها در همین فضا زندگیمون رو از نزدیک دیدند. دوستان؛ باورتون بشه یا نه بُعد مادی زندگی رو زیادی جدی بگیرید اسیرتون میکنه این جمله کتاب دینی دبستان که مبنای قرآنی داره حلال همه مشکلاته اگر باورش کنیم: «دنیا مزرعه آخرت است» اگر اینو باور کنیم، بحثمون که میشه دیگه سعی در تخریب هم نمیکنیم که نیاز به تسلیحات برای ضربه بیشتر باشیم و بدویم دنبال مهریه و حق طلاق و استفاده از زور مردانه و... اگر باور کنیم این دنیا گذراست در بدترین شرایط به خودمون میگیم و با توکل، سختترین مشکلاتو تحمل میکنیم و تلاش میکنیم برای سعادتمندی خودمون و اطرافیانمون بدون چشم داشت... بیایید یکبار به این حرفهای ساده خوب فکر کنیم. خوشبختی با سختگیری بدست نمیاد. که اگر بدست میامد امروز دادگاهها پر نبود از پرونده مهریه های میلیاردی و حق طلاقهایی که عشق و تعهد نیاوردند و خانه های بلاتکلیف که ویترین گران قیمت ترین اجناسند برای شکستن ... به امید روزی که همه جوانان ما طعم شیرین خوشبختی واقعی را بچشند👌 ✍ خانم طالبی دارستانی @Moteeh 🌿