📝گزيده ای از وصيت نامه شهيد سید محمدابراهیم جنابان:
🌷به نام خداوند بخشنده مهربان كه بر ما منت نهاد و به ما جان و عقل داد. شهادت مي دهم بر وحدانيت خداوند تبارك و تعالي و بر پيامبران و آخرين نبي او محمد(ص) و بر ائمه اطهار(ع).
🌷كوتاه وصيت مي كنم اگر چنان چه خداوند تبارك و تعالي بر حقير منت نهاد و توفيق شهادت نصيبم شد، در قم به خاكم بسپاريد.
به هيچ عنوان راضي نيستم برايم گريه و زاري كنيد، يا ناراحت شويد، بلكه براي حضرت حسين بن علي(ع) و هزاران يار با وفا و با اخلاص او كه در جبهه ها مظلومانه شهيد مي شوند، بگرييد.
🌷اگر شهيد شدم، افتخار كنيد و سرتان را بالا بگيريد و چهره اي بشاش داشته باشيد، نه حالتي كه در روحيه برادران و خواهرانم اثر منفي داشته باشد و نيز اسمم را بر كوچكترين چيزي مگذاريد و اگر مجلس ترحيم گرفتيد، بسيار بسيار ساده برپا كنيد. از همه شما التماس دعا دارم و اميدوارم از دستم راضي باشيد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
📚معرفی کتاب از شهید جنابان:
《شهید سید محمدابراهیم جنابان》
در این کتاب گوشههایی از زندگی و شخصیت دینی و اخلاقی شهید سید محمدابراهیم جنابان، جانشین گردان امام سجاد (ع) لشکر 17علی بن ابیطالب(ع) بیان شده...
✨🌿✨🌿✨🌿✨
📚کتاب دیگر:
《بر بلندای قلاویزان》
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
✨🌴🕊🌼🕊🌴✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 کلیپی بسیار زیبا درباره شهادت
💥چه کنیم شهید شویم؟
#شهادت اوج بندگی خداست🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام سید محمد ابراهیم جنابان
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩قرائت زیارت عاشورا
🕯️به یاد شهید سید محمدابراهیم جنابان
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧭نماهنگ #بیعت_با_علی✋
🌸✨🌸✨🌸✨🌸
🎙حاج ابوذر روحی
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
1_5601797261.mp3
3.84M
.
عید غدیر خم
بر همه ی شما خوبان مبارک باد
🌸☘🌼
#ناد_علی
#سید_مجید_بنی_فاطمه
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
26.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐ای دین و زندگی من مولا
💐بخن بخن ابالحسن مولا
🎙 #محمود_کریمی
#پیشنهاد_ویژه👌
#عید_غدیر😍
#التماس_دعا🌺
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💣اعترافات یک زن از جهاد نکاح
✒قسمت بیست و سوم
خانم مائده برای اینکه به روی خودش نیاره و فضا رو عوض کنه گفت: تا شما چاییتون رو میل کنید، من یه سر به داداشم بزنم ببینم کاری نداره...
از اتاق که بیرون رفت، برگشتم سمت فرزانه و اومدم یه چیزی بگم، دستهاش رو برد بالا، گذاشت روسرش و گفت: تسلیم! دیگه حرف نمیزنم ...
با این حرکتش حرفم رو خوردم و چیزی نگفتم...
چند لحظه بعد خانم مائده اومدن داخل و گفتن: عه! چرا چایتون رو میل نکردین؟ شاید سرد شده. برم عوضش کنم؟ ... فرزانه زیر لب به من گفت: توقع داره خونه یه داعشی، ما از خودمون پذیرایی کنیم!
الان اینجا نشستیم امنیت نداریم، فرض کن چایی ام بخوریم. اگه یه چیزی داخلشون ریخته باشه چی؟!!! گوشهی لبم رو گزیدم و آروم گفتم فرزانه الآن گفتی دیگه حرف نمیزنی...
خانم مائده که متوجه پچ پچ ما شد، گفت: اگه چایی دوست ندارین قهوه یا چیز دیگهای بیارم؟
من گفتم: نه دستتون درد نکنه. حقیقتا ما وقت مصاحبه کلا چیزی نمیخوریم. چون همینجوریشم وقت کم میاریم...شما بفرمایید بشینید ادامه بدیم...
گفت: هر جور راحتید و آروم نشست روی صندلی ...
گفتم: رسیدیم به اینجا که با تیم دوستاتون مرتب روی معنویاتتون کار میکردید ...
گفت: درسته. اتفاقاتی که اون موقع به صورت ناخواسته داشت شکل میگرفت باعث میشد من فکر کنم که خیلی کار بزرگی دارم میکنم. اینکه نافلههام ترک نمیشه. یا دعا و مناجاتم همیشه به راهه و ...
عشق به جهاد و مبارزه هر روز تو وجودم بیشتر میشد. دلم میخواست هر جور شده یه مجاهد واقعی باشم...
بعد ادامه داد البته جهادی که من میگم با جهادی که در ذهن شماست خیلی فاصله داره. خیلی ...
فرزانه با حرص برگشت گفت: قطعا همینطوره بالاخره ما یکی بود دو لیتر بنزین تو باک ماشینمون بریزه!
یه نگاه جدی به فرزانه انداختم بعد به خانم مائده گفتم: ببخشید ادامه بدید...
خانم مائده با آرامش گفت : بالاخره حق با دوستتون هم هست اگر تفکر و منطق پشت معنویت باشه میشه به مسیری که انتهاش بهشته رسید...
ولی اگر همون تفکر و منطق نباشه هر انسانی ممکنه آخرش مثل من در یه برهه زمانی به ناکجا آباد برسه !
فرزانه که انگار فتحالفتوح کرده باشه با یه لبخندی معنا دار حرفهای خانم مائده رو تایید کرد...
خانم مائده ادامه داد: اتفاق بدتری که در اون زمان برای من داشت میافتاد این بود که...
◀️ ادامه دارد ...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح
✒قسمت بیست و چهارم
فکر میکردم دارم راه درست رو میرم و خیلی شخصیت خاصی هستم. این ماجرا ادامه داشت با همون روال و روحیهای که داشتم. خیلی از هم سن و سالهای من یا هنوز مشغول عروسک بازی بودن یا دنبال چشم و ابرو اومدن برا جنس مخالف!
ولی من هدفهام رو مقدس تر از این حرفها و رفتارها میدیدم. هر چند از دید خیلیها این نوع رفتارها یه جور افراطیگری محسوب میشد ...
ولی من با اینکه دختر بودم همچنان مصمم، روحیه مبارزه و جهاد رو داشتم. دیگه هجده، نوزده ساله شده بودم که خوب مثل هر دختر دیگهای، اون موقع اوج خواستگارهام بود...
با یکی که بیشتر ازهمه به ایدهآلهام نزدیک بود، نامزد شدیم. همیشه با خودم فکر میکردم کسی که با من ازدواج کنه، خوشبختترین مرد دنیاست و کجا دیگه میتونه یه دختری با این همه ویژگیهای مثلا خوب پیدا کنه!
اما واقعیت چیز دیگهای بود. من اون روز نمیدونستم چه اتفاقاتی برام در آینده میافته!
به هر حال؛ من با همون گرایشهایی که داشتم و کمالگراییهام، ازدواج کردم.
پسر خاصی بود فکر میکردم مثل خودمه ولی اینطوری نبود! اهل مبارزه و جهاد بود. ولی نه مثل من! این رو بعد ازدواجمون فهمیدم...
چیزی که من راجع به ازدواج فکر میکردم با چیزهایی که میدیدم زمین تا آسمون تفاوت داشت !
قبل از ازدواج فکر میکردم این آقا یکی از خاصترین وجهههای مذهبیه ولی این توهم فقط تا شب عروسی همراه من بود...
من مثل خیلی از دخترها که ازدواج را فقط تو لباس عروسش میبینن و ماه عسلش، نبودم...
به هر حال هم خونده بودم، هم شنیده بودم که با ازدواج نصف دین انسان کامل میشه و من هم شدیداً به دنبال این تعالی...
ولی شنیدن کی بود مانند دیدن...
عروسیمون شب جمعه بود. من که توقع داشتم برای اولین بار با همسرم که دیگه نصفهی نداشتهی دینم رو کامل میکرد بعد از رفتن مهمونا و توی خونهی خودمون دعای کمیل بخونیم. با اولین ضربهای که مثل پاتک رو سرم خراب شد رو به رو شدم...
و این تازه اول قصه بود اون شب به اندازه هزار سال تو جهنم زندگی کردن برام گذشت ...
به هقهق افتاد و اشکهاش روی صورتش جاری شد...
نمیدونم چرا توی اون لحظات دلم براش سوخت فرزانه هم دیگه فقط گوش شده بود...
خانم مائده ادامه داد: از اونجایی که توی دوران نوجونیم تمام سعی ام این بود که گذشت داشته باشم و ببخشم ...
روزهای سختی بدون حرف زدن راجع به هدفهای مقدسم و اتفاقاتی که میافتاد به همین منوال میگذشت...
و من، به حساب خودم خیلی روحیاتم رو کنترل میکردم و زجری که تقریبا دو سال طول کشید رو پنهان کردم ...
احساس میکردم تمام برنامههای زندگیم بهم خورده. نصف دینم که کامل نشد بماند! همون نصفهای هم که داشتم نابود شد!
با اینکه مخالفتی نداشت، ولی نمیشد مثل قبل به تمام دعاها و مناجاتهام برسم. زندگی رویایی که من فکرش رو میکردم تبدیل شده بود به یک کنیز برای شستن و پختن و ...
خودم رو مدام دلداری میدادم و بابت گذشت و صبری که تو ذهن خودم داشتم جایگاه مقربها رو تصور میکردم!
ولی دیگه این آقای خاص مذهبی تو ذهن من در اون موقعیت، به چنان قهقرا و پستی سقوط کرده بود که هیچ جوره نمیتونستم درستش کنم...
پریدم وسط حرفش و گفتم: چرا؟ اذیتتون میکرد؟
حرفی! کتکی! یعنی اینجوری بود؟
در حالی که امتداد نگاهش به قاب روی دیوار بود گفت: نه اصلا اینطوری نبود ...
بدتر از این باهام رفتار میکرد شما فکر میکنید بدتر از کتک زدن یه فرد چه کاری میتونه باشه؟
من و فرزانه نگاهی به هم انداختیم و سرمون رو تکون دادیم و چیزی نگفتیم.
خانم مائده که چشمهاش پر از اشک بود گفت: میگم براتون تا خودتون قضاوت کنید این نوع اذیت کردن سخت تره یا کتک خوردن!! خصوصا از وقتی که سوریه رفتیم...
◀️ ادامه دارد ...
Part19.mp3
11.24M
📚نمایش صوتیکتاب
#پایی_که_جا_ماند_(2)
✨بر اساس خاطرات سید ناصر حسینی پور از زندان های مخفی عراق
#دفاع_مقدس
قسمت 4⃣
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🟢 رزمندههای سادات با نشان سیادت
از قدیم رسم و هم سنت بود که سادات و فرزندان رسولاللهﷺ سیادت خود را با استفاده از نمادهایی آشکار سازند. در جبهه هم رزمندههای سادات سعی میکردند این افتخار را با بستن شال سبز به کمر یا دور گردن ، پوشیدن پیراهن سبز یا به سر گذاشتن کلاه سبز ظاهر کنند و توصیه میکردند سادات حتما علامتی که نشانه سیادت شان باشد همراه داشته باشند. و چه بسیار شهدایی که در جبهه ها با نشان سیادت به سعادت شهادت رسیدند.
#عید_غدیر
#نحن_ابناء_الحیدر💚
#عیدکممبروک 🌸
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
#غدیر در کلام شهدا... 🌷💌
🌱بزرگترین روز و زيباترين عید برایش عید غدیر بود.هدیه میخرید و به اطرافیان میداد
شیرینی و شکلات پخش میکرد
اعتقاد داشت ما شیعه هستیم و ولایت خیلی برایمان مهم است و باید برای همه فرهنگ بشه که بزرگترین عیدمان #عید_غدیر است.
هدیه دادن و طعام دادن در این روز توصیه امامان و بزرگان دین ماست که باید به آن عمل کنیم
#شهید_پویا_ایزدی🌷
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸 🇮🇷 🌸🍃
💐 رهبر انقلاب:
اگر حوادث بزرگ و مهم عالم، حقایق عالم درست روایت نشود، یا مکتوم میماند یا تحریف میشود.
یک وقتی به یک بزرگی ایراد کرده بودند که شما چرا قضیه امام حسین و عاشورا و اینها را اینجور با عظمت اجرا میکنید؟!
گفته بود؛
ما از مسئله غدیر تجربه پیدا کردیم. عاشورا را دیگر نمیگذاریم مکتوم کنید.
#بزرگترین_عید_برترین_تبیین
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝