یـــــا فاطـــــــــمــه سلام الله علیها♥️
☘قبل از انقلاب همسایه بودیم . خوب میشناختمش . عاشق حضرت زهرا (س) بود
تو جبهه هم کنارش بودم ، یه مدّتی بود دلم شور میزد نگران شده بودم اومد پیشم. دست انداخت گردنم و گفت :
" تو دیگه چرا غصّه میخوری ؟
کسی که مادرش حضرت زهراست که نباید دیگه غصّه بخوره.. هر جا احساس کردی درمونده شدی بگو "💐
"یـــــا فاطـــــــــمــه (س)"
#شهید_سید_باقر_علمی🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
آقای جواد حضرتی :
«سيد مقيّد بود كه نماز را سر وقت بخواند و اين موضوع برايش خيلي مهم بود.
در مواقعي كه با هم به قم مي رفتيم، حتي اگر لازم مي شد، اتوبوس را خارج از ايستگاه روزانه اش نگاه مي داشت و نمازش را مي خواند.
ما معمولاً پنج شنبه ها از قم به قزوين مي آمديم و موقع برگشت، طوري حركت مي كرديم كه قبل از اذان صبح قم باشيم و به نماز جماعت و اول وقت برسيم.
شهید سید باقر علمی💐
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🔹اگر بمانید ضرر کردهاید!🔹
علی گلیپور از خاطرات خود میگوید:
این پل، پل ارتباطی فلزی متحرک مارد در مقر انرژی اتمی است که بر روی رود خروشان کارون نصب شده و ارتباط جاده اهواز، آبادان و جاده اهواز، خرمشهر را برقرار میکند.
نزدیکیهای عصر یکی از روزهای سال ۱۳۶۳ اعلام شد، دشمن بعثی در منطقه پاسگاه زید پاتک شدیدی زده است و باید نیروهای جدیدی جهت استحکام خط پدافندی به نیروهای خط که در حال دفع پاتک دشمن هستند، ملحق شوند.
گردان ما، چون از آمادگی خوبی برخوردار بود، برای انجام این مأموریت انتخاب شد و همگی به سرعت تجهیز و سوار اتوبوسها عازم منطقه مورد نظر شدیم.
در بین راه شهید سید باقر علمی که از طلبههای جوان و خوش فکر بود شروع به سخنرانی کرد و داستان لیلی و مجنون را برایمان تعریف کرد و اینکه چگونه ظرفهای آب را مجنون میشکست.
کنایه از اینکه اگر ما اینجا هستیم و میخواهیم جانفشانی کنیم، صرفاً اینگونه نیست. بلکه بخاطر این است که محبوب به ما نظر کرده و ما را از میان تمام بندگانش برگزیده است و ما هم باید به این لطف و کرامت الهی شاکر و سپاسگزار باشیم.
حرفهای سیدباقر که تمام شد به نزدیکی منطقه رسیده بودیم. ایشان جملهای گفت که هنوز پژواک این جمله تاریخی مرا متأثر میکند: بچهها بدانید که اگر به فیض شهادت برسید، خوش به حالتان و اگر بمانید، ضرر کردهاید. براستی که خسران این فیض اعظم هیچگاه و با هیچ چیز قابل مقایسه نیست.
✨منبع: کتاب ماندگاران (مجموعه عکس و خاطره)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🔻دست نوشته شهید سید باقر علمی
👇👇👇👇
امیدوارم روز قیامت، ما را رها نکنید
برادرکوچک شما، سید باقر علمی:
با سلام و درود به محضر برادر گرامی و عزیزم، استاد در عمل و علم - شهید امیر جوادی- آنکه ما را درس مقاومت و صبر و اخلاص آموخت، ولی من از کودنی و کم درکی هنوز هم لنگ می زنم، و همین ما را بس که در محضر شما، مدتی بوده ایم و حرف های خود را به شما استناد می دهیم.
امیرآقا، در محضر شما نشستن و درس ادب آموختن، افتخاری است ما را و این هم بی ادبی نسبت به شماست که بخواهیم برایتان چیزی بنویسم، امیرآقا، اینقدر به فکر خودتان نباشید، برای دیگران هم دعا کنید، به فکر خود بودن، کارمشکلی نیست. امیر آقا، اگر اینجا ما را فراموش کنید، مسئله ای نیست، ولی امیدوارم که روز قیامت ما را رها نکنید.
امیر آقا واقعاً در اینجا که هستیم خجالت می کشم از اینکه جای خالی شهدا را پرکرده باشیم، ولی چه باید کرد، فعلا ما را ببخشید و اگر برنگشتم، سلام ما را به تمام برادرها برسانید، خصوصاً به بچه های کوچک شهدا
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
دست نوشته دوم👇👇👇
بعدازظهر ساعت ۴ بود که به طرف پل آهنچی در حرکت بودیم که شنیدیم امشب خاموشی است. گفتیم :چرا، مگر چه شده ؟
نزدیکی های پل که رسیدیم شنیدیم عراق به ایران حمله کرده است .
شب خود را به مدرسه رساندیم، نماز را در فیضیه و در تاریکی خواندیم. همه در فکر بودیم که عاقبت جنگ چه می شود؟
که سخنان امام به ما روحیه عجیبی داد.
دیگر حال درس خواندن نداشتیم، لذا با ۱۳۰ تن از طلبه ها برای آموزش به تهران عازم شدیم تا بعد از یک ماه آموزش به جبهه ها اعزام شویم. ولی طی مدت آموزش، متأسفانه آنقدر ما را اذیت کردند که جمعیت ۱۳۰ نفری ما به ۸۰ نفر رسید، وقتی وضع را اینگونه دیدیم شکایت نامه ای نوشته و به محضر امام دادیم. امام اجازه ملاقات دادند، زمان ملاقات تعداد ما فقط ۶ نفر شده بود، به منزل امام رفتیم و به صورت خصوصی دست امام را بوسیدیم و عرض شکایت کردیم که ایشان فرمودند: دستور می دهم که شما را اعزام کنند.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
💠✨فرازی از وصیت نامه شهید بزرگوار سید باقر علمی
🌷 از خداوند متعال صبر و استقامت براى پدر و مادرم خواستارم.
🌷یک جان به خداوند کریم باید می دادم!
اگرچه عُمر خود را تباه کردم و قلب نورانى را سیاه و لیکن شُکر خداى را که -ان شاء الله- بتوانم تحویل بدهم و خداوند از سر تقصیراتم بگذرد.
«استغفراللّه ربّى و اتوب الیه».
🌷از تمام دوستان و آشنایان، اقوام و خویشان حلالیت بطلبید.
پدر، مادر و خواهرها! مرا ببخشید.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹☘✨🌹☘✨🌹☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕یادمان باشد که برای به ثمر نشستن این انقلاب چه خون دلها خوردیم و چه عزیزانی را از دست دادیم....
🔹️عهد می بندیم تا ظهور حضرت حجت با تمام توان پای این انقلاب و نظام می مانیم و از خون شهیدانمان حراست میکنیم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به "چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام سید باقر علمی
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩قرائت زیارت عاشورا
🕯️به یاد شهید سید باقر علمی
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا
🔹️با نوای استاد علی فانی
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)
💚💚💚💚💚
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
📌قسمت سی و نهم
احمداقا به عنوان یک عارف عاقل، به تمام وظایف زندگی توجه داشت.
درس، کار، ورزش، نظافت، ارتباط با مردم، تحلیل سیاسی و اجتماعی و...
این ها باعث شد که از او یک الگوی مثال زدنی ساخته شود.
هنوز خاطرهی کارهای او در ذهن بچههای محل باقی مانده.
زمانی که با آن ها فوتبال بازی می کرد.
درآبدار خانهی مسجد برای مردم چای می ریخت و....
شناخت صحیح احمداقا از زندگی و بندگی، او را به اوج قله های عبودیت رساند.
او در سنین جوانی مانند یک مرد دنیا دیده با وقایع برخورد می کرد
حقیقت اعمال را می دید و...
یک بار با ایشان به روستای آینه ورزان رفتیم.بعد از کمی تفریح و بازی، نشسته بودیم کنار هم.
یک زنبور دور صورت من می چرخید.
با ناراحتی و عصبانیت تلاش می کردم که او را دور کنم.
اما احمداقا که کنار من بود بی توجه به آن زنبور به کارهای من نگاه می کرد.
بعد لبخندی زد و گفت: یقین داشته باش!
بعد که تعجب من را دید ادامه داد:یقین داشته باش که هیچ حیوان گزندهای بندهی مؤمن خدا را اذیت نمی کند.
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب
( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احمدعلی_نیری
✨🌿🌸🌿✨
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
📌قسمت چهلم
راوی : استاد محمد شاهی
برادرم جمال از دوستان نزدیک احمداقا بود.
تاثیر رفتار احمداقا در او بسیار زیاد بود.
همیشه به همراه هم در جلسات استاد حق شناس شرکت می کردند.
رفتار و اخلاق جمال بسیار به احمدآقا شبیه بود.
در آن دوران شرایط خانهی ما با آن ها کاملا متفاوت بود.
جمال از آن روز ها که در دبستان مشغول تحصیل بود در یک مغازه کار می کرد.
پدر ما یک کارگر ساده با چندین سر عایله بود.
جمال هرچه که به دست می آورد جمع می کرد و برای مخارج خانه تحویل پدر یا مادر می داد.
با آنکه شرایط خانهی ما از لحاظ مالی تعریفی نداشت اما بارها دیده بودم که جمال به فکر مشکلات مردم بود و سعی می کرد گرفتاری آن ها را برطرف کند
از دیگر ویژگی های جمال ارادت قلبی و عشق عجیب او به مولایش قمر بنی هاشم و امام زمان(عج)بود.
جمال با شروع جنگ راهی جبهه شد.
سال۱۳۶۲بود که پس از مدت ها به مرخصی آمد و از همهی رفقا خداحافظی کرد.
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب
( انتشارات شهید هادی )
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ قائدنا الامام الخامنه ای
برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی ارواح طیبه شهدا و روح مطهر امام راحل ره و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید#احمدعلی_نیری
✨🌿🌸🌿✨
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
📌قسمت چهل و یکم
نمی دانم چرا، اما جمال و چند تن از دوستانش همیشه می گفتند که آرزو داریم گمنام بمانیم!
در ولفجر۴ در ارتفاعات غرب کشور آرزوی آنها براورده شد.
مدتی بود که از آنها خبر نداشتیم
مادرم که جمال را بسیار دوست داشت بیش از همه بی تابی می کرد.تا اینکه یک روز خبر خوشی آمد!
یکی از دوستان جمال به محل آمده بود.می گفت: مطمئن هستم که جمال زنده است.
مجروح شده و به زودی بر می گردد.
آنقدر خوشحال بودم که نمی دانستم چه کار کنم.دویدم به سمت مسجد.
در مواقع خوشحالی و ناراحتی سنگ صبور من احمداقا بود.
من آن زمان شب و روز با احمداقا بودم.
با خوشحالی وارد دفتر بسیج شدم.دیدم احمدآقا مشغول نوشتن پلاکارد است:عروج خونین شهید جمال محمدشاهی را....
گفتم: احمداقا ننویس!خبر خوش،خبر خوش
از خوشحالی نمی توانستم کلمات را کامل بگویم.
گفتم: احمداقا یکی از رفقای جمال اومده میگه جمال زنده است.
خودش دیده که جمال مجروح شده و بردنش بیمارستان.
خیره شدم به چشمای احمداقا.
اصلا خوشحال نشده بود!سرش را پایین انداخت و مشغول نوشتن ادامه جمله شد.
گفتم:احمداقا ننویس،مگه نشنیدی،جمال زنده است.
اگه مامانم این پلاکارد رو ببینه، دق میکنه.
سرش رو بلند کرد و گفت: من جمال شما رو دیدم.توی بهشت بود.همان دو ماه پیش موقع عملیات شهید شده!
انگار آب سردی روی من ریخته بودند.
همهی غم ها به سراغم آمد.
من به حرف احمدآقا اطمینان داشتم..
کمی با حالت پریشانی به احمداقا نگاه کردم.
همهی خاطرات داداش جمال از جلوی چشمانم عبور کرد.
آب دهانم را فرو دادم و گفتم: داداشم حرف دیگه ای نزد؟
احمداقا سرش را بالا آورد و ادامه داد: چرا، به من گفت: دو ماه برام نماز قضا بخوان.من هم چند وقتی هست که شروع کردم به خواندن.
بعد از آن مطمئن شدیم که جمال شهید شده، چند روز بعد فهمیدیم خبر مجروحیت جمال هم اشتباه بود.
ادامه دارد ...
با کسب اجازه از ناشر کتاب
( انتشارات شهید هادی )
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید #احمدعلی_نیری
✨🌿🌸🌿✨
Part06_خاطرات شهید صیاد شیرازی.mp3
5.08M
📚کتاب صوتی
✨خاطرات شهید صیاد شیرازی
#دفاع_مقدس
#زندگینامه
قسمت6⃣
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
سید رضا نریمانی_هفتگی 2 دی_مناجات_ امون از زمونه گرفتار دردم-1484552414.mp3
9.47M
سید رضا نریمانی_مناجات_ امون از زمونه گرفتار دردم
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
1_3624999017.mp3
3.32M
یه کنج از حرم بهم جا بده
دلم تنگته خدا شاهده
هوای حرم هوای بهشت
ببر کربلا به جای بهشت
🎙#حسین_طاهری
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝