🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌹#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت65
اما النگوی انتخابی ام چهار و نیم میلیون بود نخریدم.
درحال برگشت،رفتیم زیارت حضرت رقیه علیه السلام.
درحرم تازه عروسی رادیدم که شوهرش از فاطمیون بود و شهیدشده بود. چنان گریه می کرد که از حال رفت.
مادر شوهرش هم بود. خیلی ناراحت شدم وبه دلم بد آمد. ما را به مسجد اموی بردی و برای فاطمه توضیح دادی که اینجا کاخ یزید بوده. به طرف حرم خانم زینب علیه السلام
که رفتیم در طول مسیر گیت های بازرسی بود.
جلوی اولین گیت ، مسئول گیت تورابغل کرد وبه عربی باتو صحبت کرد.
- چی می گفت؟
- می پرسید کجا بودی؟ خیلی وقته ندیدمت!
هر جا می رفتیم کسی جلو می آمد و با توسلام و احوالپرسی می کرد. برایم جای تعجب بود. بعد از زیارت به ما" بوزه" دادی: ظرف هایی لبالب از بستنی کم شیرینی که روی آن عسل ریخته شده بود. بعد از مغازه ای دوکتیبه خریدیم، یکی برای هیئت مادر بزرگت و یکی برای مادرت .برای خانم صاحبخانه هم کتیبه خریدیم و هدایای کوچکی برای این وآن.
همه این لحظه در کنار تو و باعطر تو پر می شد.
انگار شیشه هایی بلورین با اشکال مختلف.
خصوصا که زیارت خانم زینب کبری (س)وحضرت رقیه (س) هم لذتی داشت.
صبح زود می رم پادگان، ماشین خودم رو میارم وبا هم
می ریم زیارت حضرت رقیه (س). بعدم می ریم بازار.
- بازار زینبیه که چیزی نداشت!
بازاری هست روبروی مسجد اموی!
صبح فردا ماشین آوردی ومن و بچه ها سوار شدیم،کلتت را هم مسلح کردی و کلاشی را هم گذاشتی کنار دست من.
- نترس محض احتیاطه، شاید نیاز بشه!
فاطمه عقب ماشین بود ومحمدعلی روی پای من. حرکت کردی سمت حرم حضرت رقیه علیه السلام.
با اشاره به مسجد اموی کردی:" اینجا مقام راس حسین علیه السلام است، ولی با این اوضاع که هست وارد مسجد
نمی شیم. وارد بازار شدیم به فارسی صحبت نکن،
با اشاره حرف بزن!"
ماشین را رو به روی بازار پارک کردی وپیاده شدیم. ابتدا برای زیارت رفتیم وبعد بازار.
شبی که وارد سوریه شده بودیم برای هدیه تولدت که هنوز نداده بودم، شلوار کتان طوسی و بلوزی به همان رنگ و
یک شیشه عطری خریدم. مقابل مغازه عطرفروشی بودیم که مردی جلو آمد وبه عربی گفت:" برو داخل کوچه لباسای زنونه ومردونه خوب هست!"
پرسیدی:" فکر می کنی کجایی هستم؟"
- یاایرانی یا لبنانی!
- ازکجا حدس میزنی؟
- ازلباست وچادر خانمت!
باز اصرار کرد که همراهش به داخل کوچه ای که می گفت برویم. قبول کردی،
اما همین که جلوتراز ما راه افتاد گفتی" برگرد. زود. هفته پیش همین طور لبنانیا را بردن سرگرم کردن و بعدها اتوبوسشون رو بمب وصل کردن. به محض استارت، اتوبوس منفجر شد. بیا سوار ماشین بشیم وبریم!"
درمسیر برگشت استرس داشتی وبه یک دور برگردان که رسیدی سریع دور زدی. پرسیدم:" آقامصطفی چیزی شده،خیلی مضطربی؟"
- اینجا حالت شهرک رو داره،مصالحه ای شده
که هیچ کس تیراندازی نکنه،ولی به محض دیدن ماشین نظامی وفرد غیربومی تیراندازی می کنن.
محمدعلی به گریه افتاده بود بوسیدم وناز کردم، برایش شعرخواندم و پسرم پسرم گفتم. نگاهم کردی وگفتی:" عزیز حواست باشه، زیادی داری وابسته ش می شی! خوابی
روکه برایت تعریف کردم یادت رفته؟"
دلم لرزید:" نه یادم نرفته!"
- پس زیاد وابسته ش نشو، اون مال تو نیست! باید بدیش بره!
- بدی نه،با هم بدیم!
- شاید من نباشم!
- نه، یا تو یامحمدعلی. اگه تو باشی محمدعلی که هیچ،فاطمه را هم می دم، ولی تو نباشی نه!
نگاه تندی کردی:" بااین کارات هم خودت هم
من رو اذیت می کنی! من فقط نگران توهستم!
همیشه آدم باچیزایی که دوست داره امتحان
می شه. من نگران امتحانی هستم که توباید پس بدی!"
ورودی زینبیه یک گیت داشت که این طرف
شیعه نشین وآن طرف سنی نشین بود. مسجد اهل تسنن هم آنجابود. قبل از گیت،ماشین را پارک کردی.
آن طرف گیت رفتیم غذا بخوریم که ساعت ناهار تمام شده بود.
گفتم:" بریم هتل!"
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🔸ادامه دارد...
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🌹#اسم_تو_مصطفاست
#قسمت66
- نه بریم جلو آنجا کبابی هست!
رفتیم دیدیم مغازه قصابی است. همان جا گوشت را می برند وکباب می کنند. سر میز باز کباب را برایم لقمه می گرفتی ودر دهانم می گذاشتی ، اما در همان حال یک لحظه مکث کردی وآه کشیدی:" آخرین بار باشهید بادپا اینجا آمدیم،من رو مهمون کرد!"
کباب که تمام شد دوباره سفارش دادی..بعداز ناهار رفتیم حرم زیارت.
گفتم :" امشب شب تولدته، پیشاپیش تولدت مبارک!"
دست دور شانه ام انداختی ومرا به خود فشردی.
- این بهترین هدیه ای که توی عمرم گرفتم.
همین که حضرت زینب علیه السلام شماها رو اینجا آورده تا در کنارم، باشین بزرگترین هدیه س.
در هتل ساعتی به استراحت گذشت. مادر شهید صابری صدایم کرد:" سمیه خانم بیا خریدام رو ببین!"
رفتم ودیدم. دیدن سوغاتی های که دیگران خریده بودند یکی از لذت های من بود. بعد فکری به ذهنم رسید:" حاج خانم میشه فاطمه رو پیش شما بگذاریم وبریم خرید! " چشمانش برق زد:" به شرطی که زود بر گردین وخریدا تونو اول از همه به من نشون بدین."
با خوش حالی قبول کردم. ومحمد علی را آماده وتو را که خواب بودی بیدار کردم.
فاطمه را پیش مادر شهید صابری گذاشتم و رفتیم، اما این بار پیاده رفتیم.
دست هایت را قلاب کرده بودی دور شانه ام .
اگر هم محمدعلی را می گرفتی.باز دستت رادور شانه ام می انداختی، سر راه روسری خریدیم، گفتم :" چون حضرت زینب علیه السلام تو رو رسما تواین شب به من داده و
سالگرد ازدواجمونه، دوست دارم شیرینی بخرم وتوحرم پخش کنم ."
روبروی هتل یک قنادی بود، رفتیم آنجا. نگاهی به شیرینی ها کردی و گفتی :" ما که سلیقه اینا رو نمی دونیم! بهتر پولش رو بدی ایستگاه صلواتی حرم، خودشون هرچی دوست داشتن
بخرن! "
در وقت برگشت گفتی :" می خوام برای بچه ها جوراب بخرم، توجنس جورابا روخوب می شناسی، بیا جنسی را انتخاب کن که پای بچه ها عرق نکنه."
در حال انتخاب جوراب بودیم که کسی از پشت زد به شانه ات .فهمیدم فرمانده ات کارداشته وآن سرباز رو فرستاده دنبالت، ولی چون دیده دست دورگردنم انداختی خجالت کشیده جلو بیاید. پیغامش این بود که بروی حلب،گفتی:" چشم!"
پول جوراب ها را حساب کردیم. شماره فرمانده رو گرفتی وبعد از صحبت با او گوشی رابه من دادی.
- فرمانده می خواد باتو صحبت کنه!
گوشی رو گرفتم و او گفت:" دست شما درد نکنه که دوری را تحمل می کنین واجازه می دین سید ابراهیم بیاد اینجا. او یکی از بهترین نیروهای ماست. به سید گفتم سیصد دلار حساب من براتون خریدکنه."
تشکر کردم. بعد از رفتن سرباز گفتی:" خب حالا با این سیصد دلار چی می خری؟" به نظر من بیا یک گوشی بخر!"
- نه تو گوشیت رو به من بده، من برات گوشی جدید
می خرم. این سیصد دلار رو هم نگه می دارم با پول النگویی که فروختم النگو می خرم.
محمدعلی که بغلت بود شست پایش رابه دهان برده می مکید وتو ذوق کرده بودی.
گوشی ات رادادی به من:" گفتی یه عکس ازمن ومحمدعلی بگیر!" عکس گرفتم وبرگشتم هتل. خریدهایمان را به مادر شهید صابری نشان دادیم و با فاطمه برگشتیم اتاقمان. شب چمدانم را بستم. قرارشد صبح زود به زیارت حضرت زینب سلام الله علیها برویم.
دردلم با خانم قراری گذاشتم.کافی بود کنار ضریح حرمش قرار بگیرم وهمان را بگویم.
هنوز آفتاب نزده رفتیم حرم ،گفتی:" زود یه سلام بده وبیا بیرون!"
جلوی ضریح ایستادم وقرارم را مرور کردم. باید به خانم
می گفتم که کاری کند که دیگر مصطفی پیش خودم بماند و نتواند بیاید.
آنجا، اما هرکار کردم زبانم نچرخید. شرم وجودم راگرفت.
گفتم :"خانم !مصطفای من امانت برای شما باشه، برای شما دفاع کنه،ولی سالم برگرده!"
سلام دادم وآمدم بیرون . دیدم روبروی کفشداری روی پله کوتاهی محمدعلی به بغل نشسته ای و با فاطمه بازی
می کنی.
- زیارت کردی؟
- بله!
- زیرابم وزدی؟
- نتونستم!
- اگر اتفاقی برام بیافته چی؟
- نه نمی افته!
#شهید_مصطفی_صدرزاده🌷
🔸ادامه دارد...
دعای عهد.mp3
1.78M
🔰دعای عهد
🎙با نوای استاد فرهمند
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
💚سلام به چهارده معصوم(ع):
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
❣بسم ربّ الشّهدا و الصّدیقین❣
6⃣1⃣ شانزدهمین دوره چله ی؛
🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد
🌤کانال متوسلین به شهدا🌤
🖇 امروز "#جمعه 13 بهمن ماه"
📌#روز_دوم چله
《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
"#سجاد_زبرجدی" 🌷🌷🌷
معرف: خانم اسدپور 🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
➡️@motevasselin_be_shohada
شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۷۰/۱۱/۱۹
محل ولادت: تهران
تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۷/۷
محل شهادت: حلب_سوریه
مزار: بهشت زهرا س
قطعه:۵۰ ردیف:۱۱۷ شماره:۱۴
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
🔰زندگینامه شهید گرانقدر سجاد زبرجدی
°•|☘🌼🕊|•°
💐🍃شهید سجاد زبرجدی سهراب اهل تهران و محله خانیآبادنو بود. او متولد ۱۳۷۰ از بسیجیان دهه هفتادی که حالا خلف شایستهای برای رزمندگان دفاع مقدس شدهاند.
از همان سربازان امام زمانی که با شنیدن صوت هل من معین امام زمانشان خود را به قافله زینبیون میرسانند.
سجاد در یک خانواده شهیدپرور رشد پیدا کرد. داییهایش داود و مرتضی کمانی هر دو از شهدای دفاع مقدس هستند. او دوست داشت سپاهی شود از خصوصیات بارز سجاد به محجوب بودن، داشتن ایمان قوی، حب رهبری، پاکدامنی، شجاعت، صداقت، مهربانی، احترام به بزرگترها، ساعی، ورزشکار و بسیار مسئولیتپذیر اشاره کنم. سجاد اهل صله رحم بود و تمامی خصوصیات خوب یک انسان واقعی را دارا بود. با ایمان قوی و علاقه شدید قلبی به اسلام و ائمه اطهار، از میهن و اسلام و کشورش دفاع میکرد و همواره گوش به فرمان رهبر بود. به نظرهمه این خوب بودنها و خالص بودنهایش، به خاطر علاقهاش به سرگذشت داییهای شهیدش داود و مرتضی کمانی بود. او مسیر شهادت رااز دایی هایش آموخته بود
سجاد در حلب سوریه شهید شد. نحوه شهادتش را اینطور روایت کردهاند که سجاد جانشین یکی از گروهانهای فاطمیون بود. شب قبل شهادت سجاد، دشمن تک کرده بود و در حین درگیری نیروهای اسلام با تکفیریها شهید الوانی با اصابت تیر مستقیم دشمن به شهادت میرسد. عملیات تا فردا ساعت ۷صبح ادامه پیدا کرده بود. سجاد و تعدادی از بچهها در عملیات عقب راندن دشمن شرکت داشتند تا خط تثبیت شد. بعد از اینکه منطقه به دست بچههای خودمان افتاد، ساعت ۱۲و نیم ظهر بود که سجاد همراه با تعدادی از نیروهای تازهنفس برای تقویت قوا به بالای خاکریز میرود و در حین دیدبانی با اصابت خمپاره به خاکریز ترکشی از میان بشکههایی که در روی خاکریز قرار داشت به صورت و سمت چپ سرسجاد اصابت میکند که همین امر باعث آسمانی شدن سجاد می شود.
روحشان شاد یادشان گرامی🌹🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🥀در بهشت زهرای تهران قطعه ۵۰، شهیدی خوابیده است که قول داده برای زائرانش دعا کند🤲 سنگ قبر ساده او حرفهای صمیمانه اش و قولی که به زائرانش می دهد دل آدم را امیدوار میکند.
📜بخشی از وصیتنامه:
📝شما چهل روز دائم الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
📝نمازهای واجب خود را دقیق و اول وقت بخوانید، خواهید دید درهای اجابت به روی شما باز میشود🌷
📝سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
📝اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم🌷 به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است✅ پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.
خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿
🔷وصیتنامه شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی:
🌻خداوند منان ، تمام مخلوقات خود را در اختیار اشرف مخلوقات خود قرار داد تا اشرف مخلوقات حق را از باطل تشخیص دهد وسپس حق را انتخاب نموده و دائم به یاد ورضای خداوند مشغول باشد تااز حق منحرف نشود .
🌱اگراین بنده اشتباه کند تمام محیط اطراف به او تذکر می دهند اگر گوش وچشم او نمرده باشداثبات این جمله بسیار ساده است !
🍁شما چهل روز دائم الوضو باشید خواهی دیدکه درب های رحمت خداوند چگونه یک به یک درمقابل شما باز خواهد شد.
🌺نمازهای واجب خودرادقیق اول بخوانید ، خواهید دید که چگونه درب های خداوند درمقابل دیدهای شما باز خواهد شد.
✨سوره واقعه راهرشب یک مرتبه بخوانید، خواهی دید که چگونه فقر از شما روی می گرداند .
انسان اگر می خواهد بجایی برسد با نماز شب می رسد.
✅برادران وخواهران من ، اگر ما درراه امام زمانمان نباشیم ، بهتر است هلاک شویم واگر درراه امام زمانمان استوار بمانیم بهتر است آرزوی شهادت کنیم .🌷
زیرا شهادت زندگی ابدی است . برادران وخواهران من امام زمان ، غریب است .
💫نباید آقا رافراموش کنیم زیرا آقاهیچ وقت ها را فراموش نمی کند ومدام دررحمت دعای خیرش هستیم .
☀️ از شما بزرگواران خواهشی دارم ، بعد از نمازهای یومیه دعای فرج نشود وتا قرائت نکردید ازجای خودبلند نشوید زیرا امام منتظر دعای خیره شما است .🍃
😔هرگناه ما ، مانند سیلی است برای حجت ابن الحسن .
💥سه چیز را هرروز تلاوت کنید : ۱ـ زیارت عاشورا ۲ـ نافله ۳ــ زیارت جامعه کبیره
🦋اگر درد دل داشتید ویا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم ،به لطف خداوند حاضر پاسخگو هستم. من منتظر شما هستم دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشید شهید شود .
خداوند سریع الحساب است پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شماهم منو با یاد خوش وفاتحه یاد کنید. همه ما همدیگر رادرآخرت زیارت می کنیم یکی روی ماه و دیگری روی سیاه. ✨🌸
ان شاءالله همه روی ماه باشیم .
🌻و سلام به امام زمان بفرستید تا رستگار شوید.
بخدا فاتحه و یادشما بسیار موثر است برای من پس فراموش نکنید وازمن راضی باشید . همتون را به جان حضرت زهرا (س) قسم میدم که منو فراموش نکنید وزیاد یادم کنید منم حتما شما رایاد می کنم . نزارید شیطان باعث جدایی ما شود.
والسلام علیکم
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🕊✨🌹🕊✨🌹🕊
📚معرفی کتاب از شهید زبرجدی:
《شهید مدافع حرم سجاد زبرجدی》
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌸🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حفاظت از ارزش های اسلام مهم ترین وظیفه ما است، این باور یک مدافع حرم است که با جان و دل حاضر است از خود بگذرد اما از وطن ،ناموس، دین و حریم اهلبیت هرگز.
🎬براستی اگر مدافعان حرم نبودند چه میشد؟
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
100گل صلوات هدیه میکنیم به نیابت از شهید والامقام" سجاد زبرجدی " نذر سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عج و هدیه به محضر چهارده معصوم علیهم السلام
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
🚩#قرائت_زیارت_عاشورا
🕯️به نیت "شهید سجاد زبرجدی"
💚همنوا با امام زمان(عج)
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝