🌷متوسلین به شهدا🌷💫
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
لطف امام هشتم(سلام الله علیه)
#قسمت_صد_و_پنج
چند روز بعد از بیمارستان رفتم .خانه همان روز فهمیدم حاجی برونسی، چهار
روز آمده مرخصی یقین داشتم سراغ من هم می آید تو مرخصی ها کارش همین بود؛ به تمام بچه های ،مجروح و خانواده ی شهدا سر می زد. این ها را می دانستم ،ولی نمیدانستم هنوز از گرد راه نرسیده بیاید سراغم
،آن وقت ها خانه ی ما خیابان ضد بود. وقتی وارد اتاق شد قیافه اش بشاش بود و خندان سلام و احوالپرسی کردیم با خنده گفتم: «حاج آقا شما چهار روز مرخصی داری باز دوره افتادی خونه ی بچه هایی که تو عملیات زخمی
شدن»
گفت: «من اصلاً به خاطر همین اومدم کار دیگه ای ندارم این جا.»
فکر کردم شاید شوخی می.کند مرددگفتم:« پس خانواده چی؟»
«خانواده رو من سپردم به امام هشتم (سلام الله علیه) عیالمان هم که ماشاء الله مثل شیر ایستاده.»
گفتم: «اگر جسارت نباشه شما هم تو این زمینه تکلیفی دارین»
تو جاش کمی جابجا شد صورتش را آورد نزدیکتر راست تو چشمهام نگاه کرد و گفت:«می دونی اخوان یک چیزی برام خیلی عجیبه»
«چی؟»
«من وقتی که می آم مرخصی تا پا می گذارم تو خونه مشکلات شروع میشه یکی مریض میشه یکی چونه اش می شکنه اون یکی دستش از بند در میره..... همین طور دردسر پشت دردسر ولی از خونه که می آم بیرون دیگه خبری نیست همه چی آروم میشه.»
لبخند زد ادامه داد:«طوری شده که همسرم میگه عبدالحسین نمی شه شما هم مرخصی نیای!» زدیم زیر خنده آخر حرفش تکه اصلی را گفت:«اصلاً آقا به من ثابت شده که حافظ خانواده ام کس دیگری هست؛چون وقتی میرم تو خونه مشکلات شروع میشه وقتی می آم ،جبهه هیچ مشکلی ندارن.»....
حالا سالها از آن روز می گذرد. بعد از شهادتش معنی حرفش را بهتر فهمیدم همسرش تو یک خانه ی محقر و با حقوقی ناچیز هشت تا بچه ی قدو نیم قد را بزرگ کرد ،خودش داستان مفصلی دارد بچه ها یکی از یکی با تربیت
تر
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
@motevasselin_be_shohada
<<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>>
🟣خاک های نرم کوشک🟣
یک قطره اشک
#قسمت_صد_و_شش
دوتا را فرستاد دانشگاه دو تا از پسرها را هم
داماد کرد. بقیه شان هم با درسها و نمره های خوب دارند ادامه ی تحصیل می دهند.
خدا رحمتش کند از لطف امام هشتم (سلام الله علیه) به خانواده اش خاطر جمع بود.
همسر شهید
صدای زنگ خانه بلند شد چادرم را سر کشیدم و رفتم دم در چشمم افتاد به دو سه تا از بچه های سپاه چند باری
با عبدالحسین آمده بودند خانه
،سلام کردند.
«سلام بفرمایین، امری بود؟»
«ببخشین حاج خانم لطفاً شناسنامه ی آقای برونسی رو بیارین»
خواستشان بی مقدمه بود و مهم ،همان طور که سرم پایین بود تعجب زده پرسیدم: «برای چی؟»
ان شاء الله قراره ایشون مشرف بشن مکه
«مکه؟!»
یکی شان گفت:«بله حاج خانم آقای برونسی تو این عملیات شاهکار کردن و خیلی غنیمت گرفتن برای همین هم
از طرف شخص حضرت امام،می خوان بفرستنشون مکه تشویقی»
خوشحالی ام را تو صدام ریختم و زود پرسیدم: «خودشون خبردارن؟»
ادامه دارد....
#رمان_شهدایی
#زندگینامه_شهید_عبدالحسین_برونسی
#شادی_روح_شهدا_صلوات
🌷🌷🌷🌷🌷
#ارسالی_اعضا🌹
سلام روز همگی عزیزان بخیر.امروز شنبه روز میلاد پیامبر وامام جعفر صادق، سعادت نصیبم شد به مزار شهید ابراهیم هادی و شهید پلارک بروم.
خیلی از شهدا ممنونم که مرا دعوت کردند.از شهید دستغیب حاجت خیلی گرفتم.
از داداش ابراهیم هم چند تا حاجت گرفتم.برام دعا کنید تا بازم دستم را بگیرند.
@motevasselin_be_shohada
#ارسالی_اعضا🌹
سلام امروز با همسر و بچه هام رفتیم سر مزار شهید مدافع حرم مرتضی عطایی
ایشون از دوستان همسرم بودن🌷
✨آدرس مزار:
مشهدمقدس_ بهشت رضا(ع)
@motevasselin_be_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ماجرایی زیبا و تلنگرآمیز از عنایت شهدا به کسانی که متوسل به ایشان شدند...
🔸حجتالاسلام ماندگاری
وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ🌷
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
Dua-Al-Ahd.mp3
8.25M
🔰دعای عهد
🎙با نوای استاد علی فانی
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این عهد میمانم بیا
🌤🌿
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلفــَرَج🤲
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
💚سلام به چهارده معصوم(ع):
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اميرالمُومنِينَ
🌷⃟ *صَلی اَللّهُ عَلَیکِ یا فاطِمهُ الزَّهرَاءُُ
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِی
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ يا اباعبداللَّه
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صلي اللهُ عَلَيْكَ يَا عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياجعفربنَ مُحَمَّدٍ
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياموسيَّ بْنُ جَعْفَرٍ
🌷⃟ *صَلِّي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياعلي بن موسي
🌷⃟ *صَلِي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا محمدبن عَلِيٍ اَلْجَوَاد
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
🌷⃟ *صَلي اَللَّهُ عَلَيْك ياعلي بْنَ مُحَمَّدٍ
🌷⃟ *صَلَّي اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍ العسکري
🌷⃟ *صلي اَللَّهُ عَلَيْكَ ياحجه بْنَ اَلْحَسَنِ. اَلْمَهْدِيُّ عَجَّلَ اَللَّهُ تعالی فَرَجَهُ الشريف
🕊🌴🕊🌴🕊🌴🕊
➡️@motevasselin_be_shohada
💝متوسلین به شهدا💝
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
❣بسم رب الشهدا و الصدیقین❣
1⃣2⃣بیستویکمین چله ی؛
🚩زیارت عاشورا، صلوات، دعای عهد
🌤کانال متوسلین به شهدا🌤
🖇 امروز "#دوشنبه 2 مهر ماه"
📌#روز_دوازدهم چله
《هدیه به چهارده معصوم(ع) و شهید امروز》
🌻شهید والامقام
#حمید_قاسمپور🌷🌷🌷
معرف: خانم موسوی🌺
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
➡️@motevasselin_be_shohada
شهید بزرگوار مدافع حرم حمید قاسم پور 🌻
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷
تاریخ ولادت: ۱۳۷۲/۲/۱۶
محل ولادت: سمیرم
تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۱/۱۳
محل شهادت: خان طومان _ سوریه
نحوه شهادت: اصابت گلوله به چشم و قلب
مزار: گلزار شهدای شهرستان آباده
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🌿🕊🥀🕊🌿🌷
💐🌾💐🌾💐🌾💐🌾💐
🔰 زندگینامه شهید حمید قاسم پور
🌾🌺شهید حمید قاسم پور (اولین شهید مدافع حرم در شمال استان فارس) در سحرگاه شانزدهم اردیبهشت سال 1372 در سمیرم به دنیا آمد.
🌸🌱پدرش در سنین نوجوانی عازم جبهه شده بود و افتخار جانبازی در راه اسلام و میهن اسلامی را کسب کرد و مادرش نیز پدرش را در رخت شهادت می یابد و با واژه مقدس شهید و شهادت از همان اوان کودکی آشنا می گردد.
حمید دوران کودکی اش را تا سنین 8 سالگی در سمیرم سپری می کند و پس از آن همراه با خانواده به آباده می آیند.در همان دوران کودکی حس مسئولیت پذیری و مسئولیت طلبی ویژگی بارز این شهید بود به طوری که از همگان بیش از سن و سال کمش جنب و جوش و فعالیت اجتماعی داشت.از همان کودکی عضو فعال بسیج دانش آموزی و هلال احمر شد و در جلسات حلقه های صالحین و گردهمایی ها حضور چشمگیری داشت.
💐💫در دوره دبیرستان به عنوان سخنران و مدعو به مدارس می رفت و به تشریح مسائل فرهنگی می پرداخت. به دلیل فعالیت او در دوران دانشجویی نیز از او به عنوان فرهنگی فرهیخته نام برده می شود.
✨از جمله کارهای فرهنگی شهید ✨ :
تاسیس نمایندگی موسسه علمی رزمندگان در شهرستان آباده،
مربی گری حلقه های صالحین،
سرگروه دوره های یاوران ولایت،
حوزه نمایندگی ولایت فقیه،
بود.
🌷✨وی همچنین در برگزاری اردو های راهیان نور عاشقانه با سپاه و آموزش و پرورش همکاری داشت.ایشان توفیق حضور در چند دوره پیاده روی اربعین به کربلای معلی را داشتند تا اینکه در یکی از پیاده روی ها بعد از بازگشت از زیارت امام حسین (ع) عازم مشهد شده و سپس به زیارت حضرت معصومه (س) و شاهچراغ می رود.
🌻🍃در سال های اخیر که دشمنان تکفیری قصد تصرف و اهانت به مقدسات شیعه و حرم اهل بیت را داشته اند؛ایشان همیشه دغدغه حضور در جبهه های سوریه برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) را داشتند اما با توجه به اینکه اعزام به سوریه به راحتی صورت نمی گرفت در آخرین حضورش در پیاده روی اربعین 94 تصمیم گرفت در عراق بماند و در آن جبهه به دفاع در برابر تکفیری ها بپردازد اما پس از مدتی به ایران باز می گردد و تصمیم به اعزام به سوریه را می گیرد و علیرغم سن و سال کمش مورد تحسین فرماندهان قرار می گیرد و مسئولیت اطلاعات و عمیلیات گردان به او محول می شود و سرانجام در درگیری شدیدی که بین آنها و دشمن تکفیری رخ می دهد و همچون اربابش ابوالفضل (ع) از چند ناحیه از جمله دست و پا و چشم مورد اصابت قرار می گیرد.
🌹🕊و در روز سیزدهم فروردین سال 1395 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🌿💫🌹🌿💫🌹🌿
💌❣💌❣💌❣💌❣💌
✍📚دلنوشته وحید قاسم پور به برادر شهیدش حمید:
🌺🌾سلام دادا خوبی،حمیدم،الهی فدات بشم میدونی چند وقت هس چشم به راه دوختم تا دوباره قد و بالای زیباتو ببینم.
💫💐میدونی هنوزم شبا وقتی از خواب پامیشم به خدا میگم خدا جونم داداشم سالم برگرده و برا سلامتیت دعا می کنم.
بعد یهو یادم میاد که حمیدم شهید شده.
🌷🍃یادته همیشه بهت می گفتم داداشم تو بهترینی و تو با همه فرق داری.دیدی انقدر خوب بودی که بالاخره برا حضرت زینب هم برادری کردی.
🌹🌱حمیدم همیشه بیل و لودر و جرثقیل و ماشین های دیگه ای که خودت برام گرفتی را میذاشتی و با هم بازی می کردیم تو بازی خاک ریز درست می کردیم. تو از همون موقع می خواستی مرد بزرگم کنی که شجاع باشم.
می گفتی باید تحت هر شرایطی با دشمن بجنگیم و با دوستا مهربون باشیم.از همون موقع هدفت رو انتخاب کرده بودی و من نمی دونستم ولی از وقتی که شهید شدی همه وسایل رو گذاشتم تو کمد و کاری بهشون ندارم.یادته چقدر با هم دزد و پلیس بازی می کردیم.
🌻☘داداش امسال که تو نبودی پیشم تولد نگرفتم. حمید می دونی چقد گریه کردم که دیگه عمو نمیشم و بچه هام عمو ندارن.حمیدم چند وقته نبردیم استخر.
می دونی چقد دلم گرفته و چقد دلم تنگ شده.
داداش یادته شب 24 بهمن 94 که شب تولد حضرت زینب بود می خواستی از خونه بری بهم گفتی: دیدی بالاخره حضرت زینب حاجتمو داد. یادته مامان با گریه قرآن گرفت رو سرت و تو از زیرش رد شدی تو حیاط رو سرم بوسه زدی و گفتی دادا من دارم میرم سوریه و ان شاء الله شهید میشم نذار مامان گریه کنه. حمیدم می دونی چند وقته نه بغلم کردی و نه بوسم کردی. کی جواب این همه دلتنگی منو میده؟!
🌼🍀ولی خب خدا بزرگه. یادته همیشه بهم می گفتی وحید تو زودتر از من ازدواج می کنی. می خندیدم و می گفتم مگه میشه؟ دیدی شد چون تو اصلاً دل به این دنیا نبسته بودی. حمیدم می بینی هنوز بابا وقتی می خواد صدام کنه اول بهم میگه حمید. می بینی مامان هنوزم سر سفره برا تو هم بشقاب میاره و غذای مورد علاقت رو درست می کنه. حمید یادته هروقت خراب کاری می کردم نمی ترسیدم می دونستم داداش دارم و حمیدم تحت هر شرایطی تنهام نمی ذاره. حمیدم می دونی امسال اولین عیدی هس که بهم عیدی نمیدی. یادته پارسال قبل از اینکه بری سوریه برامون حساب باز کردی و عیدیمونو ریختی به حساب.
یادته همیشه بهم می گفتی شهادت آرزومه. یادته همیشه می گفتم حمیدم خیلی دوست دارم هیچ وقت تنهام نذار بلافاصله داستان 2 برادر وفادار برام می گفتی.
🌺🪴یادته همیشه شبا پیش هم می خوابیدیم هر شب برام قصه یه شهید رو می گفتی. یادته رفتی مسافرت پیراهن شهید همت را برام گرفتی.
🌾✨راستی دادا یادت هس پارسال شب یلدا تو بشقاب میوت با پوست پرتقال نوشتی یا زینب. حمیدم یادته می گفتی حفظ ایمان مثل نگه داشتن آتش در دسته،من نمی خوام گناه کنم برام دعا کن. الان متوجه شدم تو لیاقت شهید شدن رو داشتی. تو آسمانی بودی اما ما چی؟ حمید یادت هس چقدر می بردیم میدان تیر و کلاس اسلحه شناسی ولی الان چند وقته که نبردیم؟ حمیدم یادت هس 11 فروردین 95 تماس گرفتی با هممون صحبت کردی به مامان گفتی تا 25 فروردین ان شاء الله ایرانم ولی طی صحبت به پدر گفتی که پدر جان من تا 15 ایران هستم. به مامان چیزی نگفتم چون مادر است و چشم به راه. حمید روز 13 که رفتیم بیرون خیلی دلمون گرفته بود و گریه کردیم. مامان به نیت سلامتی تو سبزه گره زد و تو هم با اربابت و سالار شهیدان آخرین سبزه عمرت را در حلب گره زدی.
🌹اسفند و دود کنید حمید اومده🌹
🌹با کت و شلوار سفید اومده🌹
🌸تیر و تفنگ چشم حمید من کو؟🌸
🌸صورت زیبای حمید من کو؟🌸
🌺دشمن دین داغم و پس می گیرم🌺
🌺قناری باغم و پس می گیرم🌺
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌹🌿💫🌹🌿💫🌹🌿
💐🍃💫💐🍃💫💐🍃💫
📝✨فرازهایی از وصیت نامه شهید مدافع حرم حمید قاسم پور :
🌹بسم رب الشهداء🌹
✨خداوند را شاکرم که به این عبد حقیر گناهکار در این برهه زمانی توفیق داد که به عنوان کوچکترین عدد در لشکر فدائیان آل ا… قرار بگیرم.
حقیر کسی نمی باشم که بتوانم وصیتی به دیگران کنم اما چند توصیه دارم. ✨
🌾💫همیشه یادمان باشد ما در این دنیا آمده ایم که آماده باشیم برای آخرت.
آماده شویم برای اینکه ثابت کنیم از نسل و تبار امیر المومنین (ع) هستیم.
همیشه بایستی آماده برای دفاع از این آرمان باشیم.
اما توصیه کوچکی به دوستان هم سنی های خودم دارم که تمام این عزیزان را سفارش به تقوا و علم آموزی می کنم امروز می بایستی سنگرهای علم را فتح کنیم.
💐🌱پدر و مادر عزیزم اگر امروز این توفیق نصیب من گردیده است،فقط از پاکی لقمه ای که شما به من داده اید است.
لذا خواهشمندم که در تشییع من گریه نکنید که خدای ناکرده دل دشمنان اسلام شاد گردد. اما همیشه یادمان باشد که جبهه کفر دشمن ما بوده و خواهد بود.
همیشه در خاطرمان باشد که امام عصر (عج) در میان ما هست و ناظر به اعمالمان هست، کاری نکنیم که باعث ناراحتی آن حضرت گردد و خدا را شاکر باشیم که در زمانی زندگی می کنیم که رهبری فرزانه شجاع و مومن داریم. پس بر همه ما وظیفه است که در همه حال یاریش نماییم و در اخر هم باز خدا را شاکر هستم که به این عبد حقیر توفیق داد که در خیل نوکران آل ا… باشم.
🌸🍃و در آخر از تمام عزیزان و بزرگوارانی که این حقیر باعث رنجش و یا حقی از آنها را تضییع نموده ام به ویژه پدر و مادرم طلب بخشش دارم.
🕊۱۳۹۴/۱۰/۱۹🕊
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
➡️@motevasselin_be_shohada
💝 متوسلین به شهدا 💝
🌷🕊✨🌷🕊✨🌷🕊